_بعضی وقتا که به خودم میام میبینم داره حالم بهم میخوره از شدت این حجم تعهد به ادایی بودن جماعت دوربرم، بابا درکش تروخدا دیگه درکش .
_رغبت که از بین بره ساکن میشی، ساکن که بشی از یادهمه میری، کمرنگ میشی، برای کمرنگ نشدن باید تظاهر کنی، تظاهر به وجود، تظاهر به هستی در عینِ بیرغبتی و هزار تا کوفت زهرمار ریخته سرت، اگه ذره ایم کوتاهی کنی عذاب وجدان خرتو بدمیگیره،
خلاصه که دوسر عذابه، عذاب؛
اصلا نمیدونم چیمیشه که رغبت از بین میره؟ خب آخه لامصب چه مرگته .
_همسایه دانشجو موسیقی داشتنم خیلی خوبه ها، اونا یهو شروع میکنن به ساز غمگین زدن و بهت یه دلیل برای گریه کردن هدیه میدن، توهم میتونی با خیال راحت سرتو به دیوار تکیه بدی و فقط اجازه بدی اشکات پایین بیان و جمع نشن تو گلوت .