_داشتم تو بدبختیای خودم دست پا میزدم و سعی میکردم روح زخم و زیلییمو یکم تسکین بدم که یادم افتاد فردا امتحانم دارم و حتی دیگه نمیتونم راحت بشینم گریه کنم و غمامو مزه مزه کنم .
_تو مثل تخته سیا وسط زنگ ریاضیای،
چندثانیه که ازت چشم برمیدارم پر از چیزای ناشناخته جدید و عجیب غریب میشی، طوری که من با اونهمه بلدبودنت وا میمونم، میترسم. اما میدونی چیه؟ من همیشه عاشق این معادله های وحشتناك ناحلشدنی بودم، معادلات توهم که ترسناک، آخه مگه میشه کل ذهنمو درگیرنکنی؟
_امروز هرآهنگی که پلی میشد فقط تو بودی که تو ذهنم نقش میبستی، آخه من با این حجم از خاطرات نگریم چیکار کنم پس؟
sajad afsharian4_5877264163020997353.mp3
زمان:
حجم:
4.2M
انقدر بهت زل میزدم، تا تو پلك کم بیاری.
_من نتنها قدرت تصمیم گیریمو برای خودم از دست دادم بلکه حتی دیگه نمیدونم تصمیم بگیرم که به حرف کدوم یکی از تصمیم گیرنده های مختلف زندگیم گوش بدم،
و این زجره خالصه.