eitaa logo
منِ‌من
946 دنبال‌کننده
586 عکس
103 ویدیو
3 فایل
"کمبود هم‌صحبت" https://daigo.ir/secret/7731781212 @pichak135
مشاهده در ایتا
دانلود
_حقیقت اینکه رها کردن اون بخشی از من که توی تو جامونده سخته، و من در‌به‌در دنبال نجاتشم ،نمیتونم بزارم بری و بمیره، نمیتونم.
[ جدا الان نیاز دارم یکی گردن بگیره تموم اتفاقای اخیر رو و معذرت بخواد بابتش ]
_من که همه خودمو دودستی تقدیمت کردم، چجوری میتونی انقدر بد باشی؟
_چقد اولویت بندی افتضاحی تو زندگیم هست که تا میام یکم درس بخونم خروار خروار آدم ها و ارگان های مختلف روسرم مسئولیت میریزن و من حتی نمیتونم نپذیرم.
_شبی که فرداش امتحان ترم دارم و سگ بارم نیست نشستم با کلی خوشحالی رسما چهار ساعت تموم، فیلمای اول سال تا الانو جمع کردم ادیت زدم، صداگذاری کردم، افکت دادم و فلان که بفرستم تو گروه کلاسی ذوق کنیم؛ لحظه سیو ویدیوعه گوشی کوفتیم خاموش شد و کلا از بیخ پرید))))) خدایا آخه این انصافه؟ من میرم بمیرم تا سال بعد.
_چقد سخته که به دلتنگی هام غمهام و احساساتم بها ندم، چقدر سخته که ننویسم، چقدر سخته که فکر نکنم؛ نه که نخواما ولی فعلا نه وقتش هست و نه مکانش، ولی اینجوری خاک کردنش اون ته‌مهای وجودم خیلی غریبه برام خیلی‌ بی‌کسه، تنهاست. این سرخوش بودنایی که خودمم میدونم سد راه گلومو بردارم بغض از همه وجودم میپاشه بیرون خیلی سخته. این روزایی که جلوی خودمم باید تظاهر به قوی بودن کنم تا یه‌وقت کم نیارم خیلی سخته. این نگه داشتن آدما به هر زور وصله ای خیلی سخته. این احساساتی که وقت ندارم حتی فکرکنم ببینم دقیقا چی‌ هستن خیلی سخته. تحمل این ذهن سرسامون نیافته خیلی سخته.
_بدم میاد که ذهنم وسط وقتایی که به ذره ای به این احساسات لعنتی نیاز ندارم و باید تمرکز کنم برای مسائل مهم یهو خاطراتی که رسما فراموش شدن رو پلی میکنه برام، خیلی هم باجزئیات و پررنگ. آخه زن این چرت پرتارو من خودمم یادم نیست چطور میتونه دلت براشون تنگ شه وقتی بیشتر مث یه جک میمونن تا خاطره ای که باهاش دل‌تنگ شد، کاش حداقل یکم وقت شناس بودی!
_ولی من خیلی از اینکه احساساتم نسبت بهت رو از دست بدم میترسم، من با این احساس‌ها زندگی کردم، خندیدم واشك ریختم وتجربه کردم؛ و الان با کمرنگ شدن یجوری تو سیاه‌چاله فقدان افتادم که خودمم نمیدونم چجوری ازش دربیام. هرچی دنبال اون بُتی که ازت ساختم میگردم نیست. مسئله دیگه چنگ زدن من و خورد شدن غرورم نیست، مسئله اینه که دیگه کسی نیست که بهش چنگ بزنم. احساس پوچی و بی‌هدفی و بی‌رمقی دارم. کاش این روزمرگی لعنتی از من بیاد بیرون. کاش این بی‌حسی تموم شه.
[ آخه عطرتنت چیه که عالم همه دیوانه اوست؟‌‌]