ذهنم زیاد با من بازی میکنه و برنامهش برای با ارزش نشون دادن زندگی شدید کردن احساسات در منه، درحالی که این بیش از حد آسیب زاست. مقدس بودن همه چیز سخته و عجیب، هر تکون کوچکی توی زندگی باعث لرزش های وحشتناک در وجودت میشه. در حالی که در انتهای وجودم میدونم همه چیز نمایشه، و بیارزش.
یک برهه های طولانی احساسات شدیدی رو تجربه میکنم که نمیدونم چطور باید کنترلشون کرد و دوره بعدی دیگه هیچی رو حس نمیکنم و همه چیز مسخره به نظر میاد. این یه دوگانگی ارزش و پوچی رو در من ایجاد میکنه که خیلی آزار دهندست و همه چیز رو بهم میریزه.
Arianfar4_5927124386820658296.mp3
زمان:
حجم:
8.17M
قصه ها که تموم میشن آدما کجا میرن؟
هدایت شده از It's not okay but okay
واقعا بزرگ شدن اینجوریه که الان از خودت متنفری ؟ باشه فعلا کار داری پاشو باید بری بیرون
انقدر هر دفعه سر بیان احساساتم اذیتم کردی که میترسم از واضح حرف زدن. حتی از اینکه همچین چیز هایی رو تو سرم حس میکنم هم میترسم.