_

_ یه داستان غمگین بگم ؟ دوستات همیشه باهم قهرن و برایِ اینکه روابط حسنه‌شه کلهم اجمعینِ زندگیتو باید وقف آشتی دادنشون کنی .

_پشت هرپیام دادنِ ریسکی یِ دختر یه اکیپ عملیاتی نشسته و از پشت کل اون چت رو پشتیبانی میکنه .

_امروز؟ تو سگ‌سرما و تاریکیِ هوا وسط‌کلاس خوابیدن، حال هوایِ قصردشتیِ حیاط نارنجی شده از برگ و چایی شیرین خوردن زیر بارون، نوشتن، نوشتن و نوشتن رویِ برگ .

_نفهمیدیم آخر اینکه جدیدا هرآخر هفته به یِ بهونه ای باید شیش صب پاشم چه صیغه ایه ؟

_اگر در اصل دین حُب است و حُب در اصل دین بی‌شک، به‌جز دلدادگی هرمذهبی مشتی خرافات است .

_خدا هیچکسو انقدر گیج نکنه که تاریخارو باهم اشتباه بگیره وکلی زحمت الکی بمونه رو دستش .

_امروز یِ برنامه پُر و سنگین بدون وقت خالی داشتم، الان نتنها هیچکدوم برنامه هام رو انجام ندادمو همش به نحوی کنسل شد حتی نتونستم از امروزم لذت ببرم و کل روز رو استرس کشیدم؛ کارمایِ کی هست زده تو کمرم خدا میدونه .

[ فرار از حقیقت؟ تنها پلنِ این‌ روزام ]

_چقدر آدمایی که توهم توهین و توطئه دارن برام نفرت برانگیزن .

_اینکه بعضیا این حس رو القا میکنن که توحق نداری از رفتارشون ناراحت بشی و حرکت اشتباهشون رو خیلی عادی‌ جلوه میدن منزجر کنندست، اون لحظه ای که میفهمی ناراحت شدن از اون رفتار حقت بوده و مشکل ازتونیست منزجرکننده‌تر .

_چجوری میشه که آدم توهم بالامقام بودن میگیره؟ پشم کی هستی تو آخه؟