eitaa logo
منِ‌من
948 دنبال‌کننده
586 عکس
103 ویدیو
3 فایل
"کمبود هم‌صحبت" https://daigo.ir/secret/7731781212 @pichak135
مشاهده در ایتا
دانلود
_تا دیروز این موقعا هرشب چفیه‌‌خاکیمو مینداختم سرم روونه مجلس روضه میشدم و امشب نبودش بدجوری داره میسوزونه جیگرمو، آقایِ اباعبدلله چی داره این مجلس روضت که انقدر آدمو نمک گیر میکنه ؟ این سینه زنیا چی داره که انقدر آدمو وابستت میکنه ؟
_اینکه من ممکنه یه حرفی بشنوم ناراحت شم، ضعف منه، نه ضعف اون کلام . اون کلام سرجاشه، ارزش خودشو داره؛ ممکنه این کلام برایِ دهن بزرگ باشه ولی حرف درسته، و حتی ممکنه من ازین حرف یه درصدی هم نتیجه گرفته باشما ولی چون پذیرش این حرف درمن نمیگنجیده حس ناراحتی به وجود اومده، چون با آرمانهام نمیخونده تلاش برایِ نفی کردنش شده، پس دلیل بر اشتباه بودن کلام نیست این دلخوریا . [دستاورد هایِ سه‌شب اعتکاف1/2]
_ما آدما رفتارامون خیلی کوچیکه، خیلی خیلی؛ دسته اول یه مشت آدم که فکر میکنن اهمیت بهشون داده نشده، و دسته دوم یه مشت آدم که فکر میکنن خیلی آدم مهمی هستن و لایق اهمیت؛ و هرجفتشونم رسما تعطیلن، تعطیل . اصلا سیستم دنیایِ مادی طوری طراحی نشده که اهمیت توش معنا پیدا کنه، چه اونی که میگه به من اهمیت ندادن، چه اونی که میگه اهمیت دادن و من مهمم؛ موندیم تو این گیرو دارایِ الکی و مُضحک، موندیم . [دستاورد هایِ سه‌شب اعتکاف2/2]
_
_چتونه که یهو کل آرمانهایِ چندین سالتون رو یه جا باهم کنار میزارید ؟ چتونه واقعا؟ بابا آروم آروم خب حداقل آروم آروم .
_میترسم؛ میترسم ازون روزی که دیگه بهم فکر نکنی، میترسم از روزی که دیگه مخاطبت من نباشم، میترسم از روزی که اولین نباشم، میترسم از روزی که دیگه دوسم نداشتی، میترسم از روزی که دیگه دوست نداشته باشم، میترسم از روزی که این وابستگیِ کوفتی نباشه، میترسم از روزی که این حس وحال نباشه؛ من راجب تو خیلی ترسوام، خیلی خیلی .
_چندوقته که چنگ زدن رو تموم کردم، آره تونستم؛ اما دیگه واقعا به نظرم خورد شدن و له شدن غرور راحت تر از این مچالگیه قلبمه .
_اون لحظه ای که داری از قعر وجودت فریاد میزنی، اون لحظه ای که هرچی جون تو تنت داری رو میریزی تو تُن صدات تا این خفقان وجودیِ لعنتی رو بشکونی، اون لحظه ای که دست به هرکلمه دردناکی میزنی برایِ درک شدن برایِ پس گرفتن خودت؛ تنها چیزی که این گرگرفتگی رو خاموش میکنه یِ آغوشه یِ آغوش ساده از طرف تو، یه حس اطمینان خاطر یه حس امنیت؛ اما حیف که همین یك قلمم دریغا و دریغا [ پلکامو ببوس و بعد برو.. ]
_یه ولاگ رو دوبار دوساعت ادیت زدم و حالا با بودنش مخالفت شده، آه ولاگ عزیزم تو حقت بود بیشتر دیده بشی، من واقعا برات زمان و احساس زیادیو صرف کردم؛ قلبمو حس نمیکنم جدا .
_حوصله حرف زدن ندارم؛ درواقع حوصله یِ هیچیو ندارم، ولی تو بدون که من هیچوقت قرار نیست دست بکشم، هیچوقت .