_چند فریم از امروزی که دوازده ساعت تمامش تو شاچراغ گذشت .
* انقدر که امروز دوندگی و سرپا بودن داشت که دیگه کمری نمونده واسمون اما تصور ثمرهاش تا یك ماه دیگه بازم وجودمو غرق لذت میکنه .
_تویِ معاشرت با آدما از افتضاح ترین مسائل هیجانات کاذب و خنده هایِ تصنعی درحینِ مکالمه هست و این تو بعضی از مکالمات انقد کش میاد و طولانی میشه که بعدش سردرد شدید و فک درد ناشی از لبخند زدن بد خوره جون آدم میشه .
_یعنی میشه یهنفرم به دغدغه ها و پیچیدگی هایِ مغزی من اهمیت بده ؟ اصلا اینارو بیخیآل، به من اهمیت بده؟
منِمن
_یعنی میشه یهنفرم به دغدغه ها و پیچیدگی هایِ مغزی من اهمیت بده ؟ اصلا اینارو بیخیآل، به من اهمیت بد
* و چقدر بد که نمیشه اینجا مثل املاهایی که ازمون میگرفتن ز هارو شبیه ذ نوشت تا درهرصورت درست تلقی شه .