eitaa logo
منِ‌من
948 دنبال‌کننده
586 عکس
103 ویدیو
3 فایل
"کمبود هم‌صحبت" https://daigo.ir/secret/7731781212 @pichak135
مشاهده در ایتا
دانلود
_وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچ‌کس جز همان آدم بگوید چه احساسی دارد. و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند، تنهایی تو کامل میشود.
_هیچ کاری نمیکنم، خستگیِ کارهای نکرده را درمیکنم، شده‌ام کارشناس برجسته‌ی اتلاف وقت.
_من که نمیدونم چه‌مرگمه ولی بازم تو بغلم کن.
_محرم امسال یجوری هول‌هولکی تموم شد و من ازش جا موندم که دوروزه دارم قاشق‌قاشق حسرت میخورم، آقای‌امام حسین من کلی حرف‌نزده دارم، کلی اشك‌نریخته دارم، کلی عهدنبسته دارم، کلی توبه نکرده دارم، کلی روضه نشنیده دارم؛ یعنی باید تاسال دیگه صبرکنم؟ چقد بی‌توفیقی درد داره.
یکی از رفتارهایی که بیش‌از حد روی مخم‌میره موقعیه که آدمها برای تاییدشدن و تعریف شنیدن، یکی از خصوصیت هایی که میدونن مطلقا خوب هست رو توی جمع محکوم میکنن و یا ازش ناله میکنن تا دیگران بیان حرفشون رو نفی کنن و ازشون تعریف و تمجید.
[یعنی اگه همین‌جوری مچاله و مچاله‌تر شم توی خودم، نقطه میشم و تموم؟‌]
_ ما همه‌مان میتوانیم دردی را تاب بیاوریم که علتش انسان بودنمان است، این‌که از گوشت و خون ساخته شده‌ایم، فانی هستیم و محکوم به مرگیم. اما نمی‌توان با رنجی کنار آمد که انسانی با خونسردی بر همنوع خود تحمیل میکند.
یه‌سری تیک‌های عصبی توی سرم وجود داره که در مواجهه با مسائل به‌ظاهر کوچیک و عادی یهو بروز داده میشه و من تو اون لحظه حس میکنم شاهد وحشتناک‌ترین اتفاق ممکن بودم و یه فشار عصبی خیلی خیلی شدید یهویی بهم وارد میشه که من حتی نمیدونم چیکارش کنم چون تو همون لحظه هم علتش برام خنده‌دار و توجیه ناپذیره. نمیدونم چمه، ولی هرچی که هست از فشارهای عصبی که برای کوچکترین مسائل داره مغزمو میخوره خستم.
آدمهای توضیحی مورد علاقه‌ترین نوع آدمیزاد برام هستن، اینکه قبل سوءبرداشت کردن ازت میپرسن، راجب هرچیزی مفصل باهات حرف میزنن، سکوت نمیکنن اگه دلخوری پیش بیاد براشون، از لفافه و بازی با کلمات استفاده نمیکنن واضح حرف میزنن، نمیزارن رشته کلام پاره شه؛ مگه میشه همچنین موجوداتی رو دوست نداشت آخه؟
_زیادی احساسی بودن خیلی ترسناکه، انگاری که یه بیماری روانی رو همیشه همراه خودت داری که درعین لذت‌ فراوونی که بهت میده به‌شدت زجردهندست، تازه جدای عذاب‌ های مختلفش من‌جمله حس همیشه ناکافی بودن و دوست نداشته شدن، باید مدام سعی‌کنی از دست افکار خودت و برخورد آدما چل نشی.
تازگی‌ها قدرت ارتباط گرفتن با آدمها رو ازدست دادم. نه من حوصله اونهارو دارم و نه میتونم مکالمه رو نگه دارم تا حوصله اونها سرنره، نیاز به اجتماعم روهم با آدمهای توی مغزم برطرف میکنم و یا سرکوب. جالبه برام که حس رضایت دارم ازاین تنهایی، اینکه دیگه لازم نیست صبح تاشب نگران باشم فلانی ازدستم ناراحته یا فلانی ازم خسته شده یا فلان آدم نکنه بدبرداشتم کرده باشه خیلی حس سبکی خوبی داره. *هرچند نیمه دیگه وجودم هی قلقلکم میده که دوباره ارتباط‌گیری رو از سربگیرم.