چجوریه که من برای هیچ کاری وقت ندارم؟
نه درس میخونم، نه با دوستام میرم بیرون، نه میرم دنبال کارام و برنامه هام، نه سرم تو گوشیه، نه میخوابم و...
جدی دارم چه غلطی میکنم تو زندگی؟
صبحایی که _نزدیک ساعت ده خودبهخود از خواب بیدار میشم، هوا سرده و آسمون ابری، تا خرخره پتو دورم پیچیده شده، سرصدا توخونه نیست و خونه خالیه، فرداش تعطیله و کارخاصی برای انجام دادن ندارم یا حداقل عجله ای نیست_رو خیلی دوست دارم.
امشب دلم خیلی از دستم شکاره.
دوست دارم بهش بگم لعنتی تو داغی حالیت نیست، نمیفهمی چی خوبه چی بد، خودت ازم بعدها تشکر میکنی ولی خیلی شرمندهتر ازاونیم که اینارو بهش بگم، پس فقط میگم ببخشید.