متنفرم از اینکه صدای گریه کردنم رو کسی بشنوه، و بیشتر از اون متنفرم که کسی به روم بیاره که متوجهش شده. لطفا فقط خودتو بزن به اون راه و بزار به گریه کردن ادامه بدم قول میدم خوب شم.(یه روزی)
فکر کردن به کلاسبندی جدید باعث میشه دلم بخواد از پنجره بپرم پایین. من واقعا از هر تغییری بیزارم.
خیلی کار زشتیه که انقدر کارامو عقب میندازم و مدام دنبال کنسل کردنم. نمیفهمم چرا انقدر خستهام با اینکه هیچ کاری نمیکنم.
تو اون آدمه بودی که هربار سر صحبت کردن باهاش خودخوری نمیکردم. که هرچی میخواستمو میگفتم. که هروقت کم میوردم دست از پا دراز تر برمیگشتم پیشش. که من رو در آغوشش گرفت و باور کرد. که روز و شبش مهم نبود. تو به معنای واقعی خونه بودی و من نمیتونم باورکنم که الان دیگه خونه ای وجود نداره.
"من واقعا دلم میخواد برگردم خونه"
کنارمه ها، ولی نیست، انقدر نیست که دلم از همه براش تنگ تره. دوستش دارم ولی به اندازه تمام بارهایی که دستم رو رها کرده ازش متنفرم.