Arianfar4_5927124386820658296.mp3
زمان:
حجم:
8.17M
قصه ها که تموم میشن آدما کجا میرن؟
هدایت شده از It's not okay but okay
واقعا بزرگ شدن اینجوریه که الان از خودت متنفری ؟ باشه فعلا کار داری پاشو باید بری بیرون
انقدر هر دفعه سر بیان احساساتم اذیتم کردی که میترسم از واضح حرف زدن. حتی از اینکه همچین چیز هایی رو تو سرم حس میکنم هم میترسم.
هدایت شده از outoftime
شما با احساسات بدتون چیکار میکنید؟ نمیدونم دارم چی میخوام و چیمیگم ولی میخوام یه چیزی رو از وجودم بندازم بیرون و بالابیارمش تا تموم بشه. خیلی احساس کنار اومدنی ایه ولی دیگه خسته شدم، از حسش نه، از وجودش
منِمن
خونه آغوش حسینه مگه نه؟
چند هفته پیش وقتی تازه رسیده بودم بین الحرمین، شگفت زده از دوراهی بین شمس و قمر هی مردد سر میچرخوندم سمت گنبد ها، نمیدونستم اول برم سمت کدوم حرم، از شدت شوق گریم گرفته بود و قفل شده بودم.
یهو چندتا دختر از کنارم رد شدن و شنیدم که یکیشون میگفت"به خونه برگردیم" و همون لحظه ناخودآگاه این توی ذهنم تداعی شد که "خونه آغوش حسینه مگه نه؟" و این شد که اول رفتم پابوسی امام حسین.