میدونی؟ فرار از واقعیت اولش شیرینه اما تهش یه جوری تلخ و گس میشه که ازپا میندازتت ؛ مثلا همین واقعیت که توهم یه روز میری ، یه روز میری و من میمونم و خاطراتمون(: یه روز میاد که تو دیگه نیستی ، که تو دیگه نیستی و منم با نبودنت نیست میکنی .. مسلما دوباره سرپا میشم ، آخه هنوز خیلی راه مونده تا آخرش .. تا آخر این زندگی کوفتی .. فی الحال ؛ چه زود ، چه دیر آخرش همه میرن و تو میمونی و تو ؛ تنهای‌ِتنها !

[ کاش بودی جای ِسیگار ، نازت را میکشیدم ]

بهترین فیلما و سریالا ، بهترین کتابا ، بهترین رمانا ، بهترین دورهمیا و بهترین مسافرتا دقیقا زمان امتحانات پیدا میشن .

[ چشمات کاری که میکرد بامن هیچ ساقی نمیکرد ]

اوج بدبختی اونجاست که ساعت هفت صب پنجشنبه مجبورشی از خونه بزنی بیرون .

_ توتایِ سرخ ِ قصردشت دیگه دارن بد دلبری میکنن‌آ(:

کاش میشد میرفتم تو ذهن تک تک ِ آدمایِ حاضر در اینجا و افکارشون ، احساساتشون و دغدغه هاشونو میدیدم ؛ بسکه هرکدوم به طرز خاص و متفاوتی دارن دلبری میکنن و ذهن منو مشغول ِ خودشون !

مخصوصا تویی که این روزا کل فکر و ذهنمو درگیر کردی ، تویی که باعث شدی دیگه حتی درست غلط هم تشخیص ندم تویی که باعث شدی همه معادلاتم بهم بریزه توی که باعث شدی تغییر کنم آدمی بشم و احساساتی داشته باشم که بهش فکرم نمیکردم . [مخصوصا تو]

این ویدیو پُر از ناهماهنگی هایِ ریز و درشته ، پُر . اما خب این ناهماهنگیا اونقدری واسم خوشگل و بوسیدنیه که بیخیال مرتب چیدن فیلما کنار هم یا کار کردن روشون میشم و میزارم همینجوری ناهماهنگ بمونن دست نخورده‌یِ دست نخورده . _‌ناهماهنگی هایِ دوست داشتنیِ هفته اول اردیبهشت‌ جان !

[اونقدی برایِ بازار وکیل ِ بعد امتحان عربی ذوق دارم که اصلا الله الله]

و چقد این جمله ' زمین گرده' جدیدا داره خودشو به رخ من میکشونه .

آدما رو لبریز نکنید ، لبریز نکنید ، لبریز نکنید .