تکیه کلامم یا علی مدد بود✨
دو بیتی مورد علاقه ام هم 👇
شکر خدا که در پناه حسین انیم
عالم از این خوب تر پناه ندارد✨
اگه خواستین تو مکالمات روز مرتون از تکیه کلامای ما شهدا هم استفاده کنید 😉
اینجوری بیشتر هواتونو داریم ها☺️🌸
از دو سه ماه مونده به محرم روزشماری میکردم برای نوکری اباعبدالله✨با شوق خاصی برنامه ریزی میکردم☺️
هرسال تومیدان امام زاده علی اکبر که الان مزارم اونجاست چای☕️ خونه راه اندازی میکردم🌸
خرید وسایل چای خونه رو هم با وسواس خاصی انجام میدادم😇
معتقد بودم برای اهل بیت نباید کم گذاشت☺️
تا زمانی که اونا دستت رو با بزرگواری میگیرن و تو شرمنده نباشی که میتونستی ولی چرا بیشتر انجام ندادی🌺
°••|همسرشهید|••°
امير خيلي تنومند و ورزيده بود، گاهي ميگفتم من به اين بازوها افتخار ميكنم چون با همين دستها روزي حلال براي زندگيمان تأمين ميكني. يك بار گفت اين بازو جان ميدهد براي تير خوردن، آن هم تير خوردن براي حضرت زينب (س).
عاطفي بود و مهربان
امير عاشق اهل بيت(ع) بود و همين ارادتش در نهايت او را به شهادت نزديك كرد. بهترين تفريح ما رفتن به گلزار شهدا بود و امير هميشه در مراسم و روزهاي خاص به آنجا ميرفت. همسرم خيلي اهل كار خير بود. به تمام معنا امام حسيني بود.
بعضيها گمان ميكنند لازمه يك شغل نظامي، داشتن يك روحيه خشن و سخت است اما امير اينطور نبود. رفتارش با ملاطفت، آرام و پر از احساس بود. صلابت داشت ولي تحكم نه. اميرم عاطفي، صبور، خانواده دوست و مردمي بود و روابط اجتماعياش فوقالعاده بود. با گذشت بود، چه درمسائل مادي كه تعلقي به ماديات نداشت چه در برخورد با ديگران.
منبع : خبرگزاری مشرق نیوز
📚موضوع مرتبط:
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدایی
#عکس
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#09_29
#jihad
#martyr
شاگرد ممتاز
امير از تكاوران نيروي دريايي سپاه بود و از شاگردان شهيد محمد ناظري. يك شاگرد نمونه و ممتاز. امير از طرف بسيج اسلامشهر به صورت داوطلبانه براي دفاع از حرم اعزام شد. اين راهي بود كه خودش انتخاب كرد.
گارد حفاظت كشتیها
شغل امير طوری بود كه به عنوان گارد حفاظتی كشتيها به مأموريتهاي برون مرزی ميرفت هميشه احتمال شهادتش بود...
منبع : وبسایت شهدای ایران
📚موضوع مرتبط:
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
#عکس
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#09_29
#jihad
#martyr
💠جلسه تعطیل!💠
سرجلسه، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز.
داشتیم می رفتیم اهواز. اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم. » کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود. آنقدر رفتیم، تا موقع نماز اول وقت گذشت. خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم، نشد. »
#شهید_مهدی_باکری
📚یادگاران، جلد۳، ص ۵۱
#خاطره
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀ #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
❀ @masirshahid
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ