🌴🍃💥🌴🍃🌴💥🍃🌴🍃
💥در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت #محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده. اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند به دنبال #حکمت این ماجرا بود✨
🍃. جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود. در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط می گرفت . از عبادت📿 لذت می برد .✨
💥 ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود . در #مناسبت ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد . حتی شده یک #شاخه گل. 🌷آینده نگری منحصر به فردی داشت .
#شهید_محمد_غفاری✨
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
#چالش_حیدری
#نفر20
✨🍂 گفت پیغمبر ب یاران سخن/پیک رب العالمین آمد ب من
گفت حیدر را خدا این تحفه داد/بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخل از یقین زوج بتول/ در ولایت با خداوند و رسول
عید غدیر بر شما مبارک🌺
همراه با جـوایز 🎁 #ویژه 🎈
🎀شـرڪت در #چالش 👇
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#ازقافلهغدیرجانمونیدها 👆👆
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
#رمان 📖 💞عاشقانه ای برای تو💞 🌸🍃اون روز کلاس نداشتیم....بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر و سالن زیبا
#رمان 📖
💞عاشقانه ای برای تو💞
🌸🍃ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود... امیرحسین اونقدر خوب بود که میتونستم قسم بخورم که فرشتهای با تجسم مردانه است...
اما یه چیز آزارم میداد... تنش پر از زخم بود... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم... باورم نمیشد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم...
توی شانزده سالگی در جنگ ؛ اسیر میشه... به خاطر سرسختی ؛ خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش... جای سوختگی... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت: به خاطر سیلیهای زیاد ؛ از یه گوش هم ناشنواست... و من اصلا متوجه نشده بودم...
باورم نمیشد امیر حسین آرام و مهربان من ؛ جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش ؛ آزادیش باشه...
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت برمیگرده و میبینه رهبرش دیگه زنده نیست... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود...
وقتی این جملات رو میگفت: آرام آرام اشک میریخت... و این جلوهی جدیدی بود که میدیدم... جوان محکم ؛ آرام ؛ با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه میکرد...
اگر معنای تحجر ؛ مردی مثل امیرحسین بود ؛ من عاشق تحجر شده بودم... عاشق بوی باروت...
این زمان به سرعت گذشت... با همه فراز و نشیبهاش... دعواها و غر زدن های من... آرامش و محبت امیرحسین... زودتر از چیزی که فکر میکردم ؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغالتحصیل شد...اصلا خوشحال نبودم... باهم رفتیم بیرون... دلم طاقت نداشت... گفتم: امیرحسین؛زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم میخواد تو اینجا بمونی و باهم زندگیمون رو ادامه بدیم...
#ادامهدارد......
✍ نویسنده #شهیدسیـدطـاهاایـمانے 🌷
🖇 #ڪپےبہشـرطدعـابراےفـرجوشـہادت 🌷
🔹بزرگواران دیگه بنر نفرستید وقت ثبت در چالش به پایان رسیده
از امروز وقت دارید تا شنبه ساعت ۱۰ صبح سین👁🗨 بنرتون را بالا ببرید.
جایزمون خیلی خاصِ 🙃
نگے نگفـتم آ 😎
🔻 #حرف_حساب
هویت شهـید...پلاک او نیستــ
هویت شهید.. #خون_جاری بر پیشانی اوست
که تقدیـر آن در عهد الست
بر پیشانی او می درخشد..
#شهید_عباس_بابایی🌷
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid