eitaa logo
موسسه فرهنگی ولاء منتظر
1.6هزار دنبال‌کننده
920 عکس
435 ویدیو
14 فایل
❇️ "انقلابی، اثرگذار در عرصه فرهنگ و شناخته شده در آموزش و تربیت نیروهای بصیر و کارآمد از میان گروههای مرجع" 🏢آدرس: قم، خیابان مصلی،جنب کوچه۸،پلاک ۷۱۲ 🔹تلفن تماس: ☎️ ۰۲۵-۳۲۴۰۱۸۰۵ ۰۹۱۲۷۵۸۶۴۵۷ 📮ارتباط با ما: 🌐 @adm_mfvm ❇️ لینک کانال: 🌐 b2n.ir/u92828
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه آقامهدی دیر به خانه می‌آمد. روز قبل از شهادتش، جمعه شب بود که ساعت 10 به خانه آمد. خستگی از چهره‌اش می‌بارید. به بچه‌ها گفت خسته‌ام و نمی‌توانم با شما بازی کنم. بچه‌ها هم پذیرفتند. بعد از چند دقیقه به آشپزخانه رفتم. از آنجا بچه‌ها را نمی‌دیدم، ولی صدای بلند خنده‌شان را می‌شنیدم. خودم را رساندم پیششان دیدم بابایشان با تمام خستگی‌ای که داشت، دلش طاقت نیاورده و همبازی‌شان شده است آخرین بازی بچه‌ها با بابا مهدی‌شان بود. فردایش رفت و به شهادت رسید. 🌹شهید مهدی نعیمانی🌹 @v_montazar
اشک‌ها کلماتی هستند که به زبان آوردن آن‌ها بسیار سخت است... گریه هرکس به این معنا نیست که او ضعیف است، به این معناست که او یک قلب دارد... @v_montazar
🌸 🌸 امام على عليه السلام : اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ . رايزنى و تبادل نظر كنيد تا انديشه درست متولّد شود. 📚ميزان الحكمه، جلد۴، صفحه۳۴۴. @v_montazar
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود، می‌رفتن دفتر کارشون من رو با خودشون می‌بردن توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک جلسه‌های بابا ( ) که طولانی می‌شد به من می‌گفت برو تو اون اتاق و استراحت کن، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود از همون تافی‌ها که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات ، ساعت‌ها توی همون اتاق می‌نشستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش از توی یخچال چنتا تافی می‌خوردم و آبمیوه و آب. وقتی جلسه بابا تموم می‌شد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق می‌پریدم بغلش منو می‌نشوند روی پاهاش، می‌گفت: بابا چیا خوردی؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم. دونه به دونه بهش می‌گفتم حتی آب معدنی و شکلات، موقع رفتن دستمو که می‌گرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر می‌داد و می‌گفت: بده به حسابداری، دختر من این چیزا رو استفاده کرد، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن. 🌹شهید قاسم سلیمانی🌹 @v_montazar
هیچ‌کس را در زندگی مقصر نمی‌دانم! از خوبان خاطره و از بَدان تجربه می‌گیرم! بدترین‌ها عبرت می‌شوند و بهترین‌ها دوست 🌹🌹🌹 @v_montazar
🌸 🌸 🔻رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله: 🔰تَعافَوْا تَسْقُطِ الضَّغائِنُ بَيْنَكُمْ 📎 از يكديگر درگذريد تا كينه‌ها از ميانتان رخت بربندد. 📚 ميزان الحكمه، ج ۶، ص ۳۶۷. ‌ @v_montazar
در اقوام چند خانواده یتیم بودند. علی خیلی به آن‌ها سر می‌زد. برای برطرف شدن مشکلات نیت می‌کرد ودر قلکی که برای این خانواده‌ها گذاشته بود مقداری پول می ریخت و هرماه قلک را باز می‌کرد و هزینه را به آنها می‌داد. هر سال عید بعد از تحویل سال اولین عید دیدنیمان با این خانواده‌ها بود. در این دیدارها علی کاری می‌کرد که آنها خوشحال شوند. یک روز از من خواست که اگر روزی شهید شد این کارش را ادامه دهم. 🌹شهید علی جوکار🌹 @v_montazar
. موانع نمی تواند شما را متوقف کنند مشکلات نمی توانند جلوی شما را بگیرند از همه مهم‌تر دیگران نمی‌توانند مانع شما شوند تنها و تنها " خودتان " می‌توانید خودتان را متوقف کنید. @v_montazar
🌸 🌸 🔻رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله: 🔰العُلَماءُ كُلُّهُم هَلْكى إلاّ العامِلينَ و العامِلونَ كُلُّهُم هَلْكى إلاّ المُخْلِصينَ، و المُخْلِصونَ على خَطَرٍ 📎 عالمان همه به هلاكت درافتند؛ مگر آنان كه به علم خود عمل كنند و عاملان همه هلاك شوند، مگر آنان كه از روى اخلاص كار كنند، و مخلصان در خطرند. 📚تنبيه الخواطر، ج۲، ص۱۱۸ ‌ @v_montazar
تو سن پانزده سالگی بود برای کمک به مسجد جمعه شب‌ها می‌رفت بهشت زهرا، تو سن نوجوانی وغرور ! وقتی بهش میگفتم مامان اذیت نمی‌شی بری پول جمع کنی، می‌گفت مامان خیلی لذت داره برا خدا گدایی کردن ... مصطفی ازهمان نوجوانی درحال خودسازی بود و خیلی زجرکشید و اجرش رو دید ... 🌹شهید مصطفی صدرزاده🌹 @v_montazar
🌸 🌸 امام صادق عليه السلام: مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِهِ زادَ اللّهُ في عُمُرِهِ هر كه به خانواده‌اش نيكى كند، خداوند بر عمرش بيفزايد. 📚ميزان الحكمه، ج۱، ص۱۰۱. @v_montazar
وقتی مادرش را می‌دید، دست و پایش را می‌بوسید. موقع غذا خوردن، اول لقمه در دهان مادرش می‌گذاشت، سپس خودش غذا می‌خورد. مجید فوق‌العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود. 🌹شهید مجید شهریاری🌹 @v_montazar