eitaa logo
رنگ زندگی
1.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
14 فایل
🤏 کانالی برای افزایش #مهارت‌های_زندگی و #فرزندپروری ارتباط با مدیر کانال @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
👈 ۴۷۹ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 در سالروز 🙏 علیه‌السلام ثواب قرائت امروز محضر مبارک حضرت
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
👌 (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این بود که شنونده خوبی بود. 👏شنونده خوبی باشید تا و را خودتان کنید 👈شنونده خوبی باشید تا دهید 👌شنونده خوبی باشید تا وضعیت را خوب کنترل کنید
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
. 🌹 🎷 هنگام حرف زدن با کودکتان حواستان به تن صدایتان باشد، 💚 نه تنها باید حرف درست بزنید بلکه این نیز اهمیت دارد که به روش درستی آن را بگویید.🌺 اگر می خواهید کودکتان به حرفتان گوش کند، باید اول بدانید که چطور باید با او تعامل کنید.💫
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
🔴 حالا اگه همین حرف رو یه روحانی بلند پایه تو ایران زده بود سلبریدی ها از ۹۹ ناحیه خودشونو جر داده بودن و صدها تیتر خاکستری زده شده بود😐 🔹 ولی چون ایتالیاس خیلیم حرف خوبیه
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
‍ 🌷 – قسمت 2⃣1⃣ ✅ فصل سوم .... و به بهانه‌ی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم. صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمی‌آید. اگر اوضاع این‌طوری پیش برود، ما نمی‌توانیم با هم زندگی کنیم.» خدیجه دلداری‌اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی است. کمی که بگذرد، به تو علاقه‌مند می‌شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.» صمد بعد از این‌که چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی‌آید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل این‌که سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی‌اش تمام شود، کاکلش درمی‌آید.» بعد پرسید: «مشکل دوم؟!» گفتم: «خیلی حرف می‌زند.» خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره‌اش می‌کنی؛ دیگر اجازه‌ی حرف زدن ندارد.» از حرف خدیجه خنده‌ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیر‌وقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم. چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می‌خواهد به خانه‌ی ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره‌ی بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه‌ی لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون این‌که تشکر کنم، همان‌طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس‌ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم. مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم قشنگ است و خوشم اومده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه‌ی اتاق نشستم. 🔰ادامه دارد.....🔰 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هر کی من خمینی رو دوست داره ببینه من نسبت به آقای خامنه‌ای چطور رفتار میکنم
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
👈 ۴۸۰ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام