eitaa logo
رنگ زندگی
1.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
14 فایل
🤏 کانالی برای افزایش #مهارت‌های_زندگی و #فرزندپروری ارتباط با مدیر کانال @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز💟 🍄قسمت ۴۱ دخترعمم از همون اولش پر رو و جسور بود و به همون اندازه زرنگ و خودخواه. یادمه تو طول زندگیش هر گندی بالا میاورد طوری جمع و جورش میکرد که اخر سر همه می‌گفتند فاطمه که تقصیری نداره کار اسرائیله یکی نیست بهش بگه تو چی کاره حسنی که بری در مورد پاییز تحقیق کنی. خوبه وقتی برات خواستگار بیاد منم تو زندگیت سرک بکشم ولی من جوری دیگه تربیت شدم وقتی خبر ازدواج کسی و میشنوم براش آرزوی خوشبختی میکنم. و نظرات و ایده‌هام و میذارن برای عروسی خودم. بعد از تلفن فاطمه خواب از سرم پرید ترجیح دادم برم مسجدالنبی برای زیارت. مهرداد و مصطفی خواب بودند. (یادش بخیر چه زود گذشت الان که دارم از دوستام می‌نویسم دلم برای تک تکشون تنگ شده و تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که براشون آرزوی خوشبختی کنم) داخل حیاط مسجدالنبی قدم میزدم و به گنبد سبز پیامبر نگاه میکردم. خورشید هنوز طلوع نکرده بود. به همین منظور قبرستان بقیع هنوز بسته بود. دلم برای معصومیت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گرفته بود. با خودم زمزمه میکردم جرم علی چه بود؟؟ روی عدو سیاه به قبرستان بقیع نزدیک و نزدیکتر میشدم. پشت درب بسته و از پشت پنجره‌های پنج ضلعی چنگی به میله‌ها زدم. آهسته و آروم شعر حمید برقعی که در وصف حضرت مادر زهرای اطهر سروده بودند زمزمه میکردم... زیر باران دوشنبه بعدازظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غبار قبلا این صحنه را نمیدانم... در من انگار میشود تکرار آه سردی کشید حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت آرام باش چیزی نیست به گمانم کمی فقط کمرم... دست من را بگیر گریه نکن مرد گریه نمی‌کند....پسرم چادرش را تکان داد با سختی یاعلی گفت و از زمین پاشد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن این صدای روضه‌ی کیست طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه‌ای مشکی‌ست با خودم فکر میکنم حالا کوچه‌ی ما چقدر تاریک است گریه...مادر...دوشنبه...در...کوچه راستی فاطمیه نزدیک است اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و آخر تابع له علی ذلک تو حال و هوای خودم بودم که دستی نشست رو شونم. بدجور ترسیدم. سریع برگشتم و پشت سرم نگاه کردم علیرضا بود. نفس راحتی کشیدم و گفتم-علی تویی -ببخشید ترسوندمت-اشکال نداره. بشین با تعارف من علی کنارم رو سکو پشت پنجره بقیع نشست. -به چی فکر میکردی _به غربت بقیع، به اینکه الان کدوم یکی از اینا قبر حضرت زهراست -اسماعیل _جانم؟؟ -از موضوع فرودگاه از دستم ناراحتی _من باید یاد بگیرم تو هر شرایطی که باشم تز کسی انتظار کمک نداشته باشم. شنیدی که میگن اگه به غیرخدا امید داشته باشی خدا همه درها رو به روت میبنده. من اون لحظه حس کردم پشتم گرمه اما همه چی برعکس شد. اگه یاری خدا نبود... من و از همون جا برمیگردوندند ایران علی لبخند تلخی زد و گفت-پس هنوز ناراحتی _بگم نه دروغ گفتم، اما نگران نباش از دلم میره بیرون فقط نیاز به زمان داره. این و گفتم و بخاط اینکه ذهن علی مشغول نباشه گفتم -حالا نمیخواد بهش فکر کنی پاشو یکم قدم بزنیم تا درب قبرستان بقیع باز بشه 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
👈 ۴۹۹ 👇 👌 ماه ۱۴۰۳ 🙏ثواب قرائت امروز محضر مبارک و علیهماالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢توجه 📢 ❌❌رفتارهای اشتباه: ⭕️ به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايی پرخاشگری ميكنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستی بزنی؟ ⭕️از كلمات هميشه يا هيچ وقت استفاده میکنید: تو هميشه بي فكر و بی خيالی، هيچ وقت من برات مهم نيستم. ⭕️به جای رفتار اشتباهش، شخصيت او را نشانه میگيريد: يه كم شعور داشتی يه زنگ ميزدي ⭕️مشكلات گذشته را بازگو ميكنيد: يادته روز خواستگاری هم دير اومدی؟ همون موقع بايد ميشناختمت ⭕️به او میگویید چه كاری نكند يا چه كار او باعث ناراحتی شما ميشود، ( مستقيما به او بگوييد از او چه انتظاري داريد: نگوييد: باز نشستی پاي تلويزيون؟ اخه چقدر اخبار ميبينی؟ بگوييد: من نياز به كمك دارم و حسابی خسته ام، لطفا بيشتر كمكم كن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا