eitaa logo
رنگ زندگی
1.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
14 فایل
🤏 کانالی برای افزایش #مهارت‌های_زندگی و #فرزندپروری ارتباط با مدیر کانال @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 👈 ۱۱۲ ❤️ مبارکه 👇 👈 بیست و چهارم ۹۹ 🙏 امروز، محضر مبارک حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف و هدیه به روح مادر بزرگوارش، حضرت سلام الله علیها 🆔@child_family
🍃 تدافعی برخورد کردن، یکی از ضربه زننده‌ترین عادت‌هایی است که سرانجام قلب همسرتان را سیاه خواهد کرد! 👈 چرا که تدافعی برخورد کردن، صحبت‌ها و بحثهای سازنده‌تان را سرد می‌کند. 👈 اگر این گونه رفتار کنید، همسرتان دیگر حق صحبت کردن در مورد موضوع مورد بحث را ندارد و با کوتاه آمدن‌های پیاپی، نهایتاً دلگیری و دلسردی را به گفت‌و‌گو و صحبت با شما و شنیدن حرف‌هایتان ترجیح خواهد داد...! 🆔@child_family
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
شهادت چهارمین اختر تابناک ولایت و امامت.حضرت سجاد علیه السلام تسلیت باد
📸 تفاوت کرونا، آلرژی، سرماخوردگی و آنفلوانزا 🔹آلرژی، سرماخوردگی و آنفلوانزا ممکن است باعث آسم و درنتیجه تنگی نفس و درد قفسه سینه و تنفس سریع شوند، اما فقط کرونا به تنهایی با تنگی نفس همراه است. 🆔@child_family
اگر می‌خواهید نوجوانتان را هدایت کنید اولین قدم این است که ارتباطتان را، هرگز قطع نکنید اگر می‌خواهید نوجوانتان با شما همراه باشد، به علائقش توجه نشان دهید و در ارتباط با او بیشتر شنونده باشید اگر ارتباطتان قطع شود، پنهان‌کاری فرزند شروع می‌شود اگر زیاد سخنرانی کنید، او دیگر حرف نخواهد زد، گوش‌ها و دهانش را می‌بندد. 🆔@child_family
امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است: اوّل آن که در کارگشائى و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید. دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتى بیندیشد که کارى را که مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را که مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد. سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى کند عیب هاى خود را برطرف نماید. 🆔@child_family
🌹 🌹 👈 ۱۱۳ ❤️ مبارکه 👇 👈 بیست و پنجم ۹۹ 🙏 امروز، محضر مبارک حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف و هدیه به روح مادر بزرگوارش، حضرت سلام الله علیها 🆔@child_family
🌷 🌷 🔻 ‼️ ترساندن باعث افزايش جسمی و روحی آنها شده، 🔻 سردی‌ها باعث ایجاد 🔻 🔻 تنش های 🔻و ناسازگاری‌های جسمی و روحی 🔻 و افزايش 👈در بدن كودكان خواهند شد. 👌کودکان را نترســــــــــــــــ‼️ــــــــــــــــان 🆔@child_family
🌹 🙏همه ما دوست داریم داشته باشیم که برای و ، بگذارد 🙈 نشان دهنده این است که هر دو طرف روی کار می کنند و این برایشان مهم است؛ 👈بنابراین اگر با همسرتان می کنید، باید از این بابت باشید که زندگی تان را به حال خودش رها نکرده اید و هنوز این برایتان است. 🆔@child_family
شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراه های هور، فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است؛ غافل از این که عراقی ها از آن سنگر، حرکات ما را تحت نظر داشتند. ناگهان از پشت سر، قایق ما را زیر آتش رگبار قرار دادند. دو نفر شهید شدند، یک نفر زخمی شد و یک نفر سالم ماند. به سمت راست سینه ام، دو گلوله اصابت کرده. ریه هایم سوراخ شد و تیر از پشت کمرم بیرون آمد. موتور قایق از کارافتاد، و قایقمان حدود 20 متر از مسیر اصلی منحرف شد و رفت داخل نیزارها. دو نفری را که زنده بودند، با اصرار، به آب انداختم تا برگردند. چفیه ام را محکم دور کمرم بستم و کنار دو شهید، دراز کشیدم. ساعت 30:11 شب بود. فرکانس بی سیم ها را کم کردم و چیزهایی را که می توانستم، داخل آب انداختم. تا صبح در آن قایق، مکالمات را با صدای کم گوش می دادم و ذکر می گفتم. هر وقت قایق تکان می خورد، قایق را زیر آتش رگبار قرار می دادند. من هم فقط به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) توسل می کردم. نفس از جای تیرها وارد ریه ام می شد و از همان جا خارج می شد. خیلی درد می کشیدم. نماز صبح را خوابیده نیت کردم و خواندم. صبح، متوجه نزدیک شدن عراقی ها به قایق شدم. بی سیم ها را خاموش کردم و مثل آن دو شهید، کف قایق دراز کشیدم. عراقی ها وارد قایق شدند و جیره غذایی و دوربین را برداشتند و قایقمان را بردند طرف سنگر کمین و رفتند. یک ساعت بعد، چند نفر دیگر آمدند و شروع کردند به خالی کردن جیب هایمان. نوبت به من که رسید، یکی از آن ها، دستش را داخل جیب بادگیرم کرد. داخل جیب یک جانماز، تیغ موکت بری، عطر و قرآن کوچکی بود. از ضربان قلبم و گرمی بدنم، فهمید که زنده ام. داد زد: «احیا...احیا...». همه آمدند و شروع کردند به سیلی زدن. امّا من به رویم نیاوردم. با اسلحه چندین رگبار بالای سرم زدند. اما از بس، شب گذشته این صداها را شنیده بودم، برایم معمولی بود. دیدند هیچ راهی ندارند؛ یک کلاه کاسک را پر از آب کردند و ریختند روی من. آب به شدت وارد ریه هایم شد و ناخودآگاه چشم هایم را باز کردم. دست و پایم را گرفتند و پرتابم کردند روی سنگر کمین. دست هایم را بستند و با صورت روی زمین انداختند. شکنجه های سختی دادند و اطلاعات می خواستند. اما من می گفتم که یک کارگر ساده ام و چیزی نمی دانم. (در حالی که فرمانده یکی از تیپ های عملیاتی لشکر بودم و تمام اطلاعات پیش من بود). دوبار مرا با ریه تیرخورده داخل آب انداختند. ریه ام پر از آب شد. وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، تنفس برایم مشکل بود. وقتی دست و پا می زدم، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. مرا روی زمین می انداختند و با پا به کمرم می زدند و وقتی آب و خون از ریه هایم بیرون می زد، تفریح می کردند و لذت می بردند. ظهر، خواستم نماز بخوانم، اما نگذاشتند. خوابیده نماز خواندم. متوجه شدم که می خواهند وسایلشان را جمع کنند و بروند. زخمی هایشان را بردند و کشته هایشان را گذاشتند و مرا هم در همان حال رها کردند. با زحمت دست هایم را بازکردم و جلیقه ای پوشیدم تا داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وارد آب که شدم، دوباره ریه هایم پر از آب شد و مجبور شدم خودم را از آب بیرون بکشم. رو به قبله دراز کشیدم و متوسل شدم به امام زمان (عج). در حال اشک ریختن و توسل بودم که ناگهان متوجه صدای قایق های خودمان شدم. نیروهای یکی از گردان های لشکر قم بودند. یکی از آن ها مرا شناخت و گفت: «عراقی... عراقی...». همه گلنگدن ها را کشیدند و آماده تیراندازی شدند. همان بنده خدا دوباره گفت: «بابا عراقی که نیست، عراقی خودمان است»! لباس هایم را درآوردند و چفیه تمیزی به کمرم بستند. چند لحظه بعد، عراقی هایی که مرا شکنجه می کردند، دستگیر کردند و آوردند. آن ها افتادند به دست و پای من و التماس می کردند که نجاتشان دهم... . از آن جا بیهوش شدم و بعد از انتقال به بیمارستان شهید دستغیب شیراز، به هوش آمدم. بالای تخت من کاغذی زده بودند؛ روی آن نوشته بود: عراقی. خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، کشیده محکمی زد توی گوشم و بعد از کلی بد و بیراه، گفت: عراقی قاتل! با بی رمقی گفتم: من عراقی نیستم. فامیلی ام عراقی است... . راوی: سردار عبدالله عراقی 🆔@child_family
هدایت شده از خانه مهر(ملک1)
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار کلیپ عرض ادب و سینه‌زنی «ننه سلطان» تو فضای مجازی باعث شد آرزوی ننه برآورده بشه‌. 🆔@khaneyemehr110