1.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ویدئویی نادر وکمیاب از وضوگرفتن آیتالله سیستانی حفظهاللهتعالی
✅ یکبار دیگر وضو گرفتن را از یک مرجع دینی بزرگ بیاموزیم و اسراف🚫 و حساسیّت بیش از حد در وضو⚠️ را کنار بگذاریم
🌹پیامبر(ص) میفرمایند:کنار رودخانه هم بودی دراب صرفه جویی کنید.
🆔
🌹 #تلاوت_قرآن 🌹
👈#صفحه ۱۱۸
❤️#سوره مبارکه #مائده
#امروز👇
👈 #یکشنبه سی ام #شهریور ۹۹
🙏 #ثواب_قرائت امروز، محضر مبارک حضرت #بقیت_الله_الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و هدیه به روح مادر بزرگوارش، حضرت #نرجس_خاتون سلام الله علیها
🆔@child_family
هدایت شده از آینده سازان
1.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏لطفاً در محیط خانه توهین نکنید و دعوا راه نیاندازید
👈چرا که #گرمی_عاطفی_فرزندان از بین میرود
👌 بچه ها باید #گرمی و #محبت در خانه #احساس کنند تا بعدا دنبال #گدایی_محبت دیگران نباشد
🆔@child_family
#دانستنیها
#سکته
#پروفسور_سمیعی
( متاسفانه حسن جوهرچی و عارف لرستانی هم مانند خیلی افراد دیگر به همین روش سکته کردن)
پروفسور سمیعی پدر مغز و اعصاب :
امروز راز مهمی را که حاصل تحقیق چندساله ام است به شما خواهم گفت:
میدانید بیشترین تعداد سکته، مربوط به اول صبح است!
چرا؟ این همان رازی است که به مردم گفته نشده!
وقتی فردی شام پرچربی بخورد،
حدود 8 ساعت بعد (یعنی نزدیک اذان صبح) شیرابه غذا از معده وارد رودهها شده و چربی زیادی جذب خون میشود.
به این ترتیب ویسکوزیته (چسبندگی) و غلظت خون بالا میرود.
اول صبح سردترین موقع روز است
بدن در خواب بوده و ضربان قلب و فشار خون در پایینترین حدّ خود است
پاها که دورترین نقطه به قلب هستند، با قلب در یک سطح افقی قرار دارند
پاها که سردترین نقطه بدن هستند، اغلب از پتو بیرون بوده و سردتر میشوند
به همه اینها، افزایش چربی و غلظت خون را هم بیفزایید تا پازل لخته شدن خون در انتهای پاها تکمیل گردد.
چنین فردی، وقتی صبح برای نماز یا دستشویی بیدار میشود، چندتا پله را بالا میرود یا برای خرید نان تا سرکوچه میرود؛
بدنش گرم شده و ضربان قلب بالا میرود، فشار خون بیشتر شده و لخته از پاها کنده شده و وارد جریان خون میگردد.
وقتی فرد حرکت میکند یا سر به سجده میگذارد، لخته وارد مغزش شده و رگی را مسدود میکند
بدنبال آن فرد سکته مغزی میکند! بعد میگویند خوش بحالش! موقع نمازمرد! خدایش بیامرزد!
اگر هم زنده بماند، بخشی از بدنش از کار میافتد. بستگی دارد کدام رگ و چقدر آسیب دیده باشد.
اگر لخته وارد کبد شود، کبد می تواند خود را بازیابی کند!
اگر لخته وارد کلیه شود، کلیه بعدی هنو ز کار میکند و شما به زودی متوجه اختلال کلیه نمیشوید
اگر لخته در پاها بماند، واریس ایجاد میکند
اگر لخته وارد قلب یا مغز شود، سکته خواهید کرد ..
پیشگیری:
1) انسان به چهل سالگي رسيد، نبايد شبها غذاي چرب بخورد که تا صبح سکته او را تهديد ميکند.
2) اگر هم میهمانی بودید، کم بخورید!
3) حتماً بعد غذا، کمی سرکه یا آبلیموی طبیعی بخورید
4) قبل خواب چند لیوان آب بخورید (که سیراب شوید بهحدی که برای دستشویی رفتن بیدار شوید) تا خونتان غلیظ نشود. چون غذاهای چرب، آب بدن را میکشند!
5) درفصل سرما پاهای خود را با پوشیدن جوراب گرم نگهدارید. کرسی بسیار مفید بوده و یکی از دلایل طول عمر و سکته نکردن قدیمی ها است.
درمان:
- درمان سکته بسیار مشکل است و اغلب اگر فوت نکنند، فلج خواهند شد که عمدتاً غیرقابل برگشت است. زیرا ضایعه مغز و اعصاب قابل ترمیم نیست!
- در کشورهای غربی آمپولی از ترکیبات بزاق زالو که سریعاً لختهها را حل و برطرف میکند، در 3 ساعت اول به بیمار تزریق میشود.
- اگرچه این آمپول در کشور ما یافت نمیشود، اما بهتر از آن، زالودرمانی در ساعات اول سکته است.
اگر چند عدد زالو در شقیقه و پشت گوش انداخته شود، نیم ساعت بعد بیمار سرپا شده و بهبود مییابد. معجزه ای که بارها امتحان شده و جواب گرفتهایم.
- تأکید میکنم اینکار باید هرچه زودتر انجام شود؛ نه اینکه یکسال بعد، از همه جا ناامید و مستأصل، برای زالودرمانی ببرید که کمترین نتیجه را خواهید گرفت. زیرا مغز دیگر تخریب شده !
چه کسانی در خطرند؟
- کسانی که چربی شان بالا است
- یا غلظت خون دارند
- یا نمک زیاد مصرف میکنند
- کسانی که گرفتگی عروق دارند
- یا فشار خونشان بالاست
- کسانی که پاهای سردی دارند
- یا سابقه سکته در خانواده دارند
- کسانی که سن بالایی دارند. البته امروزه سن سکته به ده سالگی هم رسیده!
پس قبل از اینکه سکته کنید و کارتان به دست ورثه و بیمارستان و سرخانه بکشد،
1) پیشگیرانه زالودرمانی کنید تا گرفتگی های احتمالی در قلب یا مغزتان رفع شود
2) حجامت کنید که در رفع غلظت خون بسیار مؤثر است
3) بعد هر وعده غذا، کمی سرکه طبیعی در یک لیوان آب بنوشید
4) در خوراک خود، بخصوص وعده شام دقت کنید.
🆔@child_family
🌹 #تلاوت_قرآن 🌹
👈#صفحه ۱۱۹
❤️#سوره مبارکه #مائده
#امروز👇
👈 #دوشنبه سی و یکم #شهریور ۹۹
🙏 #ثواب_قرائت امروز، محضر مبارک حضرت #بقیت_الله_الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و هدیه به روح مادر بزرگوارش، حضرت #نرجس_خاتون سلام الله علیها
🆔@child_family
#آموزش
#اصول_حرف_زدن_بابچه_ها
👈من اگر بچه هام بخوان با من حرف بزنن تلويزيون رو خاموش ميكنم تا ببينم چي ميگن.
✅براي من حرف زدن با فرزندم مهمترين كاره.
🔻اين مسئوليت منه
🔻اين اشتياق منه
🔻اين سبب رشد من و فرزندمه
وقتي به او #توجه ميكنم.
✍كودك بايد بدونه هر وقت اراده كنه توجه پدر مادرشو ميگيره.
✅من اگر با كسي در حال صحبتم و فرزندم صدام ميكنه صحبتم رو قطع ميكنم
👈 و براي دقيقه اي توجهم رو به فرزندم ميدم.
‼️كسي كه به فرزندش ميگه حرف نزن
❌ كودك حس ميكنه
❌من بدم
❌ من دوست داشتني نيستم
❌من خواستني نيستم.
👈❌ما اگر اجازه صحبت به كودكانمون ندهیم
از انها انسانهايي
خجالتــــــــ😌ــــي
و كـــــــــ‼️ـــــر و لال
خواهیم ساخت.
🆔@child_family
*👏🔮عزیزان و گرامیان صبحتان بخیر و همراه با سلامتی و شادکامی و موفقیت انشاءالله*🌹🇮🇷
*👌برای خودمان دعا کنیم که آرام باشیم! ؛ حتی وقتی طوفان میآید، ما همچنان آرام باشیم تا طوفان از آرامش ما آرام بگیرد.🌺*
*🌷برای خودمان دعا کنیم تا صبور باشیم؛ آنقدر صبور تا بالأخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.💥*
🌹☘️🌺
*🔰برای خودمان دعا کنیم تا خورشید را بهتر بشناسیم…🔮*
*💝ﺯﻧﺪگی ﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد. کافیست چشم باز کنیم و راههای گشودهٔ بیشماری را فرا روی خود ببینیم. خدا که باشد، هر معجزهای ممکن میگردد🙏* 💥🔰🔮🌹☘️🌺
*👏ایمان داشته باشیم که قشنگترین عشق، همان نگاه مهربان خداوند است به بندگانش🌹*
*💝زندگی را به او بسپاریم و مطمئن باشیم که تا وقتی پشتمان به خدا گرم است...🔮💥☘️🌺 👇👇👇*
*تمام هراسهای دنیا،*
*خندهدار است....*
*💥🔮آغاز روزی امیدآفرین در پناه الطافش و میهمان لبهایتان زیباترین لبخندهای پرمهر رضایت خداوند مهربان
🆔@child_family
هدایت شده از رنگ زندگی
🙏هر کس بخواهد در این ماه از بلاهای نازله، در امان باشد
👈هر روز ده مرتبه این دعا را بخواند
🆔@child_family
#داستان_واقعی🙈۱۴+
👌اگه دل نداری، نخون!
ابومهدی:
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
🇮🇷#لحظه_ای_با_شهدا
🆔@child_family