هدایت شده از العبد آیت الله بهجت (ره)
70.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل مستند «آن مردِ بسیار»؛ مرحوم آیتالله العظمی بهجت به روایت فرزند
✳️ @bahjat_alabd
13.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
😔تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
محمدجواد پرچمی
#امام_زمان
هدایت شده از منانقلابیام | عباسبابائی
🇮🇷 صبح امید
▪️شخصی به علامه طباطبایی گفت:
یه ریاضتی برای پیشرفت معنوی به من بفرمایید.
▪️علامه فرمود:
بهترین ریاضت، خوشاخلاقی در خانواده است.
🇮🇷 من انقلابیام||عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/1473183921Ce6dfe307ec
⏰ساعت غروب کوک!
چقدر از عمرمون رو تلف کردیم 😔👇
https://nooremojarrad.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AA_%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%A8_%DA%A9%D9%88%DA%A9
هدایت شده از العبد آیت الله بهجت (ره)
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا نفس میکشید علم
📹آيت الله العظمی جوادی آملی:
«تا آنجا که ظرفيت داريد ظرف دانش باشيد، هرگز به اين فکر نباشيد که بگوييد اين مقدار درس بس است، يا شهر من يا محل من به همين مقدار اکتفا ميکنند، يا حوزه به همين مقدار اکتفا ميکند، فرمود: تا نفس ميکشيد علم.»
۹۴/٨/٢٧
آیت الله العظمی #جوادی_آملی
✳️ @bahjat_alabd
💢 حکایت اثر غذا بر طهارت نفس
[حكايتى راجع به خادم و باغبان مدرسه علميه ترشيز با يكى از اولياء خدا]
...بيان كردند كه:
...در ترشيز مدرسهاى است كه چند حجره دارد و داراى طلاّبى نيز مىباشد. من روزى به آن مدرسه رفتم ديدم باغبانى بسيار ضعيف و لاغر زمين را با كمال قدرت و قوّت بيل مىزند؛ بسيار تعجّب كردم كه شخص بدين ضعيفى اين نيرو را از كجا آورده است؟! پيش آمدم و از باغبان سبب پرسيدم، باغبان آهى كشيد و ساكت شد.
چون اصرار كردم داستان خود را نقل نمود كه: در اين مدرسه شبى مردى فقير با لباسهاى ژوليده آمده و به من گفت: شما در اين مدرسه به من دو شب جاى دهيد! من گفتم در اين مدرسه جا نيست، چون تمام حجرات را آقايانطلاّب سكنى گزيدهاند. گفت: شما ببينيد اگر بشود فقط جائى كه من در اين دو شب بخوابم براى من بس است و بعد از دو شب هم خواهم رفت.
من يكى از حجرات مدرسه را كه بىسقف بود و در آنجا زباله مىريختند گفتم اگر مىتوانى در اينجا زندگى كنى مانع نيست. قبول كرد، اسبابش را به من داد كه برود و شب برگردد، رفت، شب آمد و اسباب خود را گرفت و در آن حجرۀ خراب رفت.
نيمۀ شب كه براى نماز تهجّد برخاستم ديدم نورى مدرسه را روشن كرده است مثل آنكه روز است، ولى اين نور از آن حجرۀ خراب است؛ نزديك آمدم ديدم آن شخص قرآن مىخواند و اين نور مانند دو عمودى از چشمان او به صفحات قرآن افتاده و پرتواَش مدرسه را روشن كرده! چند لحظهاى به نظاره ايستادم و به حجره خود مراجعت كردم.
اول صبح آمدم و داستان را از او پرسيدم، او انكار نمود. من بر اصرار افزودم او بر انكار، تا بالأخره چون جزئيات قضيه را گفتم ديگر نتوانست انكار كند، و از او تمنّا كردم كه چيزى به من بدهد؛ او گفت: من شخص فقيرى هستم، از مال دنيا بهرهاى ندارم، گفتم: مقصود من مال نيست، از داستان واقعۀ ديشب مرحمتى كنيد! نظرى به من كرد قدرى تأمل نمود سپس گفت: استعداد نداريد. من بر اصرار افزودم، دوباره تأمّل نموده، گفت: استعداد نداريد.
من هم از خواهش خود دست برنداشتم تا راضى شد و گفت: من مىخواستم در اين مدرسه دو شب بمانم ولى از اين به پس چهل شب مىمانم تا به تو بهرهاى برسانم؛ ولى هرچه من گفتم بايد هيچ تخطّى نكنى! اولاً آنكه: در اين چهل روز روزه بگيرى، دوّم آنكه: هنگام افطار و سحور خوردن جز طعامى كه خود من براى تو مىآورم از هيچ طعامى لب نزنى! من قبول كردم.
هنگام افطار و وقت سحر براى من غذا مىآورد و من مىخوردم؛ ده روزاز اين داستان گذشت ديدم نورانيتى در من پيدا شده مثل آنكه تمام شهر ترشيز و خانههاى آن و ساكنين خانهها را مىبينم، آن مرد هم مرتّب براى من غذا مىآورد و تأكيد مىكرد كه مبادا از غذاى ديگرى بخورى!
ده روز ديگر گذشت ديدم نورانيت من بيشتر شد مثل آنكه تمام شهر ايران و ساكنين آنجا را مىبينم! باز هر شب آن مرد مىآمد و دست از تأكيد خود برنمىداشت. ده شب ديگر گذشت ديدم مثل آنكه تمام كرۀ ارض و ساكنين و خصوصيات او را مىبينم.
بالجمله شبها مرتّب مىآمد و پيوسته در تأكيد خود تكرار داشت تا يك شب مانده بود كه چهل شب تمام شود، موقع غروبِ آفتاب گرسنگى بر من بسيار غلبه نموده بود و من به سجده افتادم و حال و رمق نداشتم، چون سر از سجده برداشتم ديدم طبقى در نزد من نهاده شده و سرپوشى بر روى آن قرار دارد، سرپوش را برداشتم ديدم غذاى خوشگوار است، با خود گفتم از اين غذا نبايد بخورم زيرا كه آن مرد دستور داده كه تا من غذا نياوردم از غذاى ديگر نخور، ولى چون بسيار گرسنه بودم طاقت گرسنگى نداشتم و اين غذا دل مرا برده بود با خود گفتم اين غذا را مسلّماً آن شخص آورده است و چون در سجده بودم با من حرفى نزده، زيرا غير او كسى نيست كه براى من غذا آورد.
خلاصه عقل و نفس من در جنگ شدند، بالأخره نفس غالب شد. چند لقمهاى كه از غذا خوردم ديدم آن شخص به حالت عصبانى در را محكم بهم زد و وارد حجره شد و گفت: مگر آنقدر من تأكيد نكردم كه از آن غذاى غير غذاى من نخورى؟! اين غذا را گمركچى نذر كرده بود و اين نذر او است كه خوردى! اين را گفت و رفت و من ديگر او را نديدم.
تا به حال ده سال بيشتر است كه عاشق او شدهام و او را نديدهام، و اين ضعف بدن در اثر عشق به اوست، و اين قوّت بدن اثر آن چهل روز غذائى استكه آن شخص براى من آورده است.
هدایت شده از کانال علامه حسن زاده آملی
✍گام اول در سیر و سلوک الی الله..🔻
🔸یکی از مجرب ترین دستورات دین مبین اسلام برای شروع به خود سازی و تزکیه نفس نماز توبه روز یکشنبه ماه ذی القعده میباشد .
🔹آداب خواندن و نتایج خواندن این نماز رو از رساله لقاءالله علامه حسنزاده در کانال قرار دادیم.با زدن روی هر کدام به مطلب مرتبط مراجعه کنید🔻
➕ آداب خواندن نماز توبه روز یکشنبه
➕آثار و ثمرات خواندن این نماز شریف
------------------------------------------
♦️کانال علامه حسنزاده آملی ♦️
https://eitaa.com/joinchat/1954874105C86c36470ae
------------------------------------------
#نشر_این_مطلب_صدقه_جاریه_میباشد
هدایت شده از العبد آیت الله بهجت (ره)
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــمِ☫
اگر جان همت داشته باشد، کار برای بدن دشوار نمی شود. اگر بدن تنبلی می کند، بخاطر آن است که روح نشاط ندارد.
📔شرح اشارات
عـــــلامه ذوالفنـــون #حســـن_زاده_آمــلی
📚متن دروس و شرح دستورالعملهای عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوالفنون
✳️ @bahjat_alabd
هدایت شده از کارگاه احکام موسسه باران نور
🗓 7 خرداد حدود ساعت 12:48
🕋 تعیین قبله با سایه شاخص