همیشه میگفت:
آدم نباید توی هیئت گیر کنه و فکر کنه
همه چیز فقط به روضه رفتنه. مهم اینه
که رفتار و اعمالمون مثل امام حسین
و حضرت عباس باشه، و گرنه توی اسم
امام حسین گیر میکنیم که رشد نمیکنیم!
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧ ═
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر رأی ندی به چی رای میدی !!!...
والا من که رأی نمیدم !
تو رأی میدی!
باور کن رأی نمیدم !
باور کن تو رأی میدی!
من اصلا پای صندوق نمیرم که رأی بدم
میدونم اما رای میدی
چطوری😳🤔.....👆
#انتخابات
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧ ═
سید محمدرضا نوشه ور// نماهنگ جان دلمenc_16767198796840856309608.mp3
زمان:
حجم:
3.24M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
♥️ جان دلم
صلواتت مثل آب رو آتیشه ✨
کسی که بشناسه تو رو عاشق میشه❤️
🎤 نوشه ور
عید مبعث مبارکباد🎉🌸
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
آهای آقای فوتبالیستی که ۵ تا زندانی رو آزاد کردی تا امشب بتونن در کنار خانواده شون بازی تیم ملی رو مقابل قطر تماشا کنن ،دمت گرم 👌قطعا تو قهرمانی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
آن سوی برد و باخت ها نامی که می ماند تویی...
#ایران
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
عید مبعث بر شما مبارک 🌺🌺
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_سی_و_شش 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم میپیچیدم، ثانیهها را
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_سی_و_هفت
ضربان صدایش جام #وحشت را در جانم پیمانه کرد و دلم میخواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم.
💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمیخواستم به او حرفی بزنم و میشنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیکتر میشود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :
«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم #حرم!»
و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیریها وارد خانه شدند #حجابمان کامل باشد که دلم نمیخواست حتی سر بریدهام بیحجاب به دستشان بیفتد!
💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس میتپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس میکردم
که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند.
فریادشان را از پشت در میشنیدم که #تهدید میکردند در را باز کنیم،
بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم.
💠 دست پیرزن را گرفتم و میکشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمیداد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند.
ما میان اتاق خشکمان زده و آنها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ میزدیم.
#ادامه_دارد...
.