eitaa logo
کانال محتشم ✍️
233 دنبال‌کننده
743 عکس
349 ویدیو
9 فایل
📌درقیدوبنداسم‌ورسم‌نیستم سلاحی‌دارم‌ازشمشیرتیزتر ازمال‌وثروت‌و‌شهرت‌وفرزند ارزشش‌بیشتربه‌اسم: #قلم ✍️ نویسنده وفعال مجازی ارتباط بابنده👇 https://daigo.ir/secret/71427121585 گروهمون : https://eitaa.com/joinchat/2937520265Cab8e9a834b @darmasir_qolle
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال محتشم ✍️
بعد اونایی که بد اخلاقن، نه ببخشید تند اخلاقن(اشاره به آقاشون) اونا هم بهشون هوری میدن؟😂
دیشب ماشین راه افتاد بیهوش شدم نتونستم بیشتر از این از سوالا بهره مند بشم😄
یادتونه میگفتم بین دو تا مرز اگه چیزی بشه کی ما رو گردن میگیره؟ الان بین دو مرز هم آسیاسل(سیم عراقی) رومینگ شده هم همراه اول رومینگه😂 هیچکی این یه تیکه رو گردن نمیگیره😄
اتفاقات امروز رو براتون مینویسم ان‌شاءالله تا الان نه خودم خیلی شارژ داشتم نه گوشیم
این سفر هم داره تموم میشه میدونم دلم برای همه چیزش تنگ میشه برای تاول پاها، برای سر و صداها، برای صداهای بلند عربی، برای هله بزوار شنیدن، برای جا نداشتن و سختی جا پیدا کردن، برای دغدغه گرمازده نشدن، برای آلودگی هوایی که بود، برای گرد و خاکا، برای گاراژ رفتن و دنبال ماشین بودن و... آقاجان میدونم لایقش نبودم، لایق نبودم کسی جلوم خم بشه و آب و شربت خنک تعارف کنه، لایق این همه لطف و محبت و پذیرایی نبودم اما با این همه خطا و اشتباهی که داشتم بازم طلبیدی و اجازه دادی تو جمع زوار خوب و باصفات حاضر بشم فقط میتونم بگم دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم خیلی حسین زحمت ما را کشیده است... همه سختیاشو ائمه و شهدا و... کشیدن استفاده‌شو ما میکنیم و کلی‌ام غُر میزنیم خیلی مدیون و شرمنده‌ شونیم خیلی... سفرنامه 👇 🏔| @darmasir_qolle
با کعب نی و تازیانه پذیرایی شدن تا امروز ما اینجا با این همه نوشیدنی و خوراکی متنوع با این همه عزت و احترام پذیرایی بشیم...
کانال محتشم ✍️
اتفاقات امروز رو براتون مینویسم ان‌شاءالله تا الان نه خودم خیلی شارژ داشتم نه گوشیم
عذرمیخوام تا الان فرصت نکردم اتفاقات اون روز الان مینویسم و میفرستم ان‌شاءالله
رسیدم مرز و حالا باید دنبال ماشین میگشتم یکی از اساتید رو دیدم، رفتم پیششون سلام و احوالپرسی خواستم باهاشون همراه بشم گفتم کجا میرید گفتن اصفهان و مقصدمون یکی نبود. همینطور که با استاد گرم صحبت بودیم پیامی نوشتم و فرستادم توی گروه‌ها چیزی نگذشت که یه نفر پیام داد : "سلام برادر منم یه نفرم مهرانم میرم قم اگه ماشین خوبی پیدا کردید لطفا به بنده هم اطلاع بدید" هماهنگ کردیم و من گرم صحبت با استاد شدم تا اینکه دیدم ایشون پیام دادن شماره تماس بدید شماره ام رو بهشون دادم و چیزی نگذشت که تماس گرفتن گفتن یه آقا سیدی دارن میرن سمت قم باهاشون آشنا شدم گفتن بیاین باهم بریم من گفتم به شما هم اطلاع بدم بیاید بریم😃 منم از خدا خواسته باهاشون قرار گذاشتم با استاد خداحافظی کردم و رفتم سمتشون جمع سادات بود، ماشین فضای سنگینی داشت ولی الحمدلله گرم و صمیمی...😊 سفرنامه 👇 🏔| @darmasir_qolle