روضۀ شب اول
روضهخوانها شب اول، روضۀ حضرت مسلم میخوانند. نام دقیقترش شاید «روضۀ غربت حسین علیهالسلام» باشد. وقتی معلوم بشود از آن چندهزار نامۀ دعوت، یکیاش راست و حسینی نبوده. از آنهمه «فالعجل العجل»ها یکیاش مردانه نبوده.
روضهخوانها روضۀ مسلم میخوانند و من فکر میکنم چقدر شبیهام به آنها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند. چقدر اهل منفعتام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم میلرزد. چقدر مرد میدانهای سخت نیستم. روضهخوانها روضۀ مسلم میخوانند و من از خودم میترسم. از کوچههای کوفۀ خودم فرار میکنم. میروم جایی توی بیابانهای اطراف گم و گور میشوم، جایی که گذار کاروانت به من نیافتد... روضۀ شب دوم اما دلم را قدری قرار میدهد. تا صبح، قصۀ حرّ را گوش کنم و فکر کنم میشود دقیقۀ نود هم آدم بشوم. فکر کنم تو هنوز هم از من ناامید نشدهای. جایی ایستادهای و منتظری که من سرم را پایین بیندازم، گردنم را کج کنم و بپرسم: «هل لی مِن توبه»؟!
مریم روستا
به یاد شهید نعمتالله مجلسی
#روضه #مریم_روستا
هر سال محرم که میرسد ما مثل آدمهای طوفانزدهای که تازه باورشان شده باشد گرفتار چه سیلابی شدهاند، ده روز - بیشتر و کمتر- میانهی خوف و رجا میدویم و میدویم بلکه بتوانیم خودمان را به کشتیِ نجات او برسانیم. این طرفمان کسی مثل عبیدالله بن حر جعفی غرق شده و دیگر امیدی به نجاتش نیست، که خیلی شبیه ماست، که وقتی میبینیمش زبانمان از ترس بند میآید. آن طرف اما زهیر و حر هم هستند که روی عرشه ایستادهاند تا دلمان را گرم کنند. خدا کند این وسطها ندایی نیاید که؛ انه لیس مِن «اهلک»، انّه عَملٌ غیرُ صالح...*
ما یک سال غرق گردابهای خودمان دست و پا میزنیم و اصلاً حواسمان به نگاههای نگران شما نیست. شما اما محرم که میرسد دیگر اهل حساب و کتاب نباش، آقای کشتیهای نجات، آقای چراغهای هدایت! کشتیات را برای ما نگهدار، فانوست را بالا بگیر؛ شاید ما هم عاقبت «اهل» بشویم. شاید برگردیم.
* سوره هود/ آیه 46/ در وصف پسر نوح
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
وسطِ روضه، عقلم به قلبم که دارد از هم میپاشد، نهیبی میزند که چه خبر است، که آرام بگیر، که حالا معلوم نیست همهی ماجرایی که مداحها نقل میکنند، راست باشد، معتبر باشد. قلبم فقط میگوید: «کاشکی دروغ باشد»... اما مُجاب نمیشود. با خودش فکر میکند حتی اگر ماجرای خرابه، ماجرای سر و سه ساله، راست نباشد، اقلّش امام دخترِ کوچکی که داشته، «فاطم الصّغیره»ای بوده که قلبش توی کوفه موقع تماشایِ سر، داشته از هم میپاشیده، اقلش دختری از کاروان توی خرابه دفن شده، اصلاً تو بگو بر اثر مریضی... توی راهِ اسارت، نقل و نبات پخش نمیکردهاند که، اقلش تازیانه بوده، بزمِ شراب که بوده، سیلی شاید... خرابهای بوده حتماً، اصلاً تو میفهمی دخترِ سه ساله، چه لطافتِ غریبی دارد؟! یک قطره غصه میتواند از پا در بیاوردش. اصلاً یکی از این شایدها هم که راست باشد، کافیست که قلبِ آدم از هم بپاشد. اصلاً همینکه توی آن معرکهی آشوب و بلا دخترِ سهسالهای بوده، شاهدِ ظهر و عصرِ روز دهم بوده، از آنجا تا کوفه و شام اسیر بوده ...
اصلاً من نمیفهمم چرا مداحها شبِ سوّم روضهی رقیه (س) میخوانند.
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
مجتبی مجلسی
🌱 بسمالله
🔰 جنگِ یک بیوطن با وطنِ من ایران
🔺این نوشتار،
پاسخی ست به سوالات امروز ما..
دعوتی است
به یک سفر، سفری به عمق هویتمان.
فرصتی برای تماشای ایران از زاویهای متفاوت
#دفاع_مقدس
#روایت_ایران
این تلاشی است از بچه های روایت خانه در راستای تبیین چرایی جنگ
لطفاً بخوانید و منتشر کنید.
قسمت های بعدی هم در راهه
ما آدمهای بیسلیقهای هستیم برای جور کردنِ بهانه. که توی موقعیتهایی، حرفهای ظریفی بزنیم، کارهای کوچکِ خاصی بکنیم که توی لحظههای مبادا به کارِمان بیایند. ما حتّی بلد نیستیم یک جورِ قشنگی ادب کنیم جلویِ اسمِ مادرش. که بهانه بدهیم دستش. که نظرکردهاش بشویم. که به چشمش بیاییم. که تویِ لحظههای سختِ امتحان، برِمان گردانَد سمتِ خودش. که توی لحظههای پشیمانی، مهربانانه بگوید:
اِرفع رأسک. یتوبُ الله عَلیک.
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
🔺️«ایران خونمه» چگونه خلق شد؟
🔹️رسول معصومزاده، طراح اصفهانی در گفتوگو با اصفهان زیبا: ما به دنبال اتحاد و آرامش ایران بودیم و بعد از حدود ۳ ساعت بحث و جدل و چندینبار سیاه کردن تابلو از کلمات و واژهها، به هشتگ «ایران-خونمه» رسیدیم.
🔹️برای این هشتگ زمینه سفید انتخاب شد تا اولا فضای شهری را آرام کنیم و دوما مفهوم و بازی کلمات خونه و خون در ایران خونمه را به شکل واضح به مخاطب منتقل کنیم. قطعا در هر کمپینی نقدهای بهجایی وجود دارد و ما عمیقا پذیرای آن هستیم. ولی آنچه مسلم است شرایط جنگی و فضای پر از غبار و ابهام بود.
🆔️ isfahanziba.ir/91133
☑️ اصفهان زیبا؛ صدای مطالبات مردم اصفهان:
🆔@esfzibanews