راویها جایی آن گوشهکنارها نشستهاند و میدان را توصیف کردهاند و هر آنکس که به میدان آمده است را. راویها با خیمه کاری ندارند. دلهایی که آن پشت از درد دارد خون میشود را وصف نکردهاند. چشمهای لرزانی که از پشت پردهها، دارد صحنه نبرد را دنبال میکند شرح نکردهاند. تپش قلبها و لرزش دستها را روایت نکردهاند.
راویها گفتهاند تو آنقدر تشنه بودهای که مثل لحظههای آخرِ حیاتِ ماهی، لبهات را به آرامی تکان میدادهای، گفتهاند چه کسی گلوی تو را نشانه گرفت، گفتهاند آن تیر به کجا فرو آمد و با گلوی تو چه کرد، حتی گفتهاند پدر وقتی خون گلویت را به آسمان پاشید، چه گفت، حتی- شگفتزده- گفتهاند قطرهای از آن خون، به زمین بازنگشت. اما نگفتهاند چشمهای لرزان مادرت چطور داشت این صحنهها را میدید، نگفتهاند جان مادرت داشت به گلو میرسید، نگفتهاند قلبِ کسی توی خیمه داشت از هم میپاشید.
کاش راویها، کمی هم دلِ مادرها را روایت کرده بودند.
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
بعضی مادرها هستند
که اسمشان هم روضه است؛
اسمشان «مادر پسران»* است مثلاً،
با چهار پسری که دیگر ندارند.
* ام البنین
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
هر چهارتایشان را با حسین روانه کرده بودید؛ سه تا «ستاره» و یک «ماه» که از بچگی یادشان داده بودید فقط بر مدار آفتابِ حسین بگردند. فقط از اشعههای خورشیدِ حسین نور بگیرند. از همان سالها درِ گوشِ ماهِ بنیهاشم آیههای شمس را زمزمه کرده بودید: والشّمسِ و ضحیها والقمرِ اِذا تلیها. ماهِ شما یاد گرفته بود، هیچجا نمیشود از خورشید جلو افتاد.
از کجا آورده بودید اینهمه معرفت را بانو؟ با آن زمزمههایی که درِ گوشش خوانده بودید مگر میتوانست روزِ دهم عَلَم به دست نشود؟! مگر میشد بچّههای حسین آب بخواهند و هستیش آب نشود پیشِ پایشان؟! مگر میشد هرم عطش، آتش به جانِ حرم انداخته باشد و او تاب بیاورد و مشک به دست روانه فرات نشود؟! همین بود که لشکر، مشک را هدف کرده بود. همه میدانستند آبِ مشک که چکه چکه بر زمین بریزد، هستی عبّاسِ شما، ذرّه ذرّه آب میشود. میدانستند کارِ مشک که تمام بشود، کارِ ماه تمام میشود. کارِ خورشید هم. همه دیدند خورشیدی که از کنارِ علقمه داشت به غروب نزدیک میشد، دست به کمر بود. «ماه» را کنارِ نهر جا گذاشته بود.
سلام مادرِ ماهِ بنیهاشم. سلام بر شیر «ادب» و «بصیرت» و «معرفت»ی که به عبّاس نوشاندید.
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی
مجتبی مجلسی
استوری
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کی گفته اصفهان موشک نخورده؟! و یا چگونه میشود یک کار خوب در اصفهان را به گند کشید؟! مرزهای پرفرمنس را در اصفهان جابهجا کردید! نکنید به خدا اصفهان را مسخرۀ عام خاص کردهاید!
قانون برادرها
این قانون نانوشتهی مردهاست لابد که توی کشاکش معرکههای سخت، پشتشان به برادرهاشان محکم میشود، گرم میشود؛ به برادرهای راستین.
موسی(ع)، هنگامهی بعثت و رسالت، از خدا خواسته بود برادرش را همراهش کند، بلکه پشتش محکم بشود،دلش گرم بشود. گفته بود؛ اُشدُد بِه اَزری*. گفته بود؛ پشتم را به هارون محکم کن.
داشتم توی قرآنم از روی «اُشدد به ازری» میگذشتم. بعد فکر کردم معلوم میشود وقتی مرد، کنارِ نهر، دانست بیبرادر شده، چرا باید گفته باشد اِنکَسَر ظَهری. چرا باید گفته باشد؛ کمرم شکست.
*سوره طه/آیه 31
#روضه به یاد شهید نعمتالله مجلسی