پاسخ اکثر این سوالها را هنرمند در خلوت خود بهتر میدهد و ما را جز از طریق ظاهرِ بیرحمانهی آثار راهی به بررسی آنچه هنرمند میخواسته نمایش دهد نیست.
بنابراین نویسنده خود و شما را دعوت به نگاهی دوباره به آنچه تا امروز انجام دادهایم و آنچه انجام خواهیم داد میکند.
در پایان باید مهمترین مطلب این نوشتار را بیان کنم:
اجرای اثر هنری و هر آنچه روی بوم هنرمند میآید، حاصل فکر و تصمیمات قبلی و قلبی هنرمند است چه آگاهانه چه از روی عادت.
حالا میتوانیم به سوال و جواب ابتدای این مطلب بین استاد ساعد مشکی و پاسخ صادقانه و اعترافگونۀ استاد اخلاق و هنر مسعود نجابتی، باز گردیم و نگاهی دوباره و موشکافانهتر به آن پرسش و پاسخ داشته باشیم.
یکی از مهمترین سوالاتی که که در پیشگاه هر هنرمندی- چه در خلوت چه در جلوت- روزی نهاده خواهد شد این است که:
آیا از دیدگاه به تکنیک رسیده است یا از تکنیک به دیدگاه؟
به طور مثال هنرجویی که نمیخواهد رنج و مشقت جستجوکردن، یا طراحیکردن را برای رسیدن به اثر هنری طی کند و به این دلیل روی به هنر انتزاعی میآورد و بعد از آن ساعتها در باب عظمت هنرانتزاعی صحبت میکند. شخصی است که از تکنیک به دیدگاه رسیده است.
و پیکاسویی که به قول خودش و شاهد آثارش در سن نوجوانی همچون رافائل طراحی میکرده و در شصت سالگی و بعد از سالها مطالعه و بررسی به کوبیسم رسیده هنرمندی است که از دیدگاه به تکنیک رسیده است، نه اینکه از روی استیصال یا ضعف تکنیکی، یا هر مسالهی اجرایی دیگری، دیدگاهی را برگزیده باشد.
همهی ما روزی خود را صادقانه باید با این پرسش مواجه کنیم. قبل از آن که آثارمان با ظواهرشان و بیرحمانه پاسخ این سوال را بدهند. جوابی که به نظر آسان میآید اما گویا در عمل «آسانِ سخت» است همان «سهلِ ممتنع»...
پایان