خدا شهیدت کنه می نَمیگم ای عکسا رو نزار🥲

خوب شده که😂

بریم سراغ آنچه که همین چند ساعت بین من و نورا گذشت :

اول قرار شد من بعد از خوردن گلاب و کاهش استرسم ؛ بریم یه جا صدامو آزاد کنیم ؛ آقا خلاصه رفتیم کنار سوپریه بعد نورا که نگام میکرد موقع اجرا ؛ اینگار مسابقه‌ی این بود که هرکی نخنده برنده‌س؛ اصن نگای هم میکردیم خندمون میگرف😂 حالا قرار بود نورا فیلم بردار باشه...

گفتم توروخداااا نزارید ایشون از من فیلم بگیرهههه😂 این بخنده یه مسئله‌س؛ قیافه‌ی جدی هم جلو من نمیتونه بگیره پس قیافه‌ی جدیشم ببینم میزنم زیر خنده😂آقا این سرشو ببره پایینم بخنده من خندم میگیره ؛ اصن نزارید بیاد تو مجلس چه برسه فیلم گرفتننن😂

بعد اونجا رفته بودم در نزدیک ترین نقطه به صورتش؛تو نزدیک ترین نقطه به صورتش کارمو اجرا میکردم میگفتم میخوام امادگی هر شرایطی رو داشته باشم😂

اینجا من دهنم پر بود با سر حرفشو تایید کردم خندش گرفت می خواست با تخته شاسی از دنیا محوم کنه😂 تسلیم شدم و قول دادم ادم بشم ولی به ثانیه نکشید و خندیدم و مجنون فهمید ادم شدن جز تواناییام نیست😂😂

😂😂😂😂😂

حالا رفتیم واسه وضو بعد یکی از آستینای مانتوم رو به نورا گفتم برام در بیاره؛ قصدم این بود مانتوم رو بندازم رو شونه‌هام؛ یه جوری آستینم رو محکم کشید که اولا دومتر جابه‌جا شدم؛ دوما بند مانتوم گره خورده بود به گردنم به بدبختی بازش کردم...😐😂

سوما مانتو اومد تو بغل من😂😂

اخرش برق یهو رفت یکم هول کردیم ؛ به نورا میگم منو میبینی؟ میگه نه تو منو میبینی؟😐😂🤣خو عقل کل وقتی تو منو نمیبینی چطو من تو رو ببینم😂خلاصه نورا فمید سنسوریه رفتیم زیر سنسور درست شد😂..