مکملِمن ؛
کاش گاوی بودم در کالبد گاو نه گاوی در کالبد انسان 😐💔
معلومه رد دادم یا بیشتر توضیح بدم😶
هدایت شده از مجهولالهـویہ
دلتنگي برای کسی که نداریش این شکلیِ
که باهم میمیرین ولی باهم خاک نمیشین
این که وقتی یکی شبیهش حرف میزنه،
میخنده نگات می کنه جونت در میاد که
نزنی زیر گریه...❤️🩹
بعضی وقتا یه فکراو ایدههایی به ذهن آدم میاد؛که خیلی خوب و درستن ولی فرصت واسه انجامشون نیست؛ مثل ضبط کردن صدات.
مکملِمن ؛
ـ
بسم الله الحنين🥀
زمان به سرعت برق و باد میگذرد و چقدر زود ، دیر میشود ! حدودا 4ماهِ پیش بود که خالق و مخلوق را قسم میدادم تا شاید گشایشی شود و روحی تازه به جان ِ جهانم ببخشد .
.
روز ها و شب هایی که هیچ باهم تضاد نبودند و من در تمام لحظات به امید دیدن مروارید چشمانش مسیری را طی میکردم ک هیچ از گذرش نمیفهمیدم !
با راه ِ ناامیدی و غم؛ برمیگشتم و آنقدر جاده طول میکشید که ثانیهها به ساعت میرسیدند .
.
زمانی که باید برایش ساز و سوز التماس میزدم و او هیچ نمیگفت ! هیچ نمیکرد و فقط سکوت بود و سکوت ! سکوتی که مرا مهمانِ به ناآرامی و دلشوره میکرد .
.
شبهایی که همنشین خیالش میشدم و با او شرط و شروط میگذاشتم و میگفتم : اصلا منو دوست داری ؟ اگه دوستم داری چشمای ِ قشنگتو باز کن (:
.
ولی حال ِ امروزم چقدر با همین چند وقت پیش فرق دارد .
دیگر حسرت ِ ندیدنت را میگذارم روبرویم و مینشیم و نگاهش میکنم .
دیگر انتظار ِ شنیدن خبر ِ خوش از تو را نمیکشم .
دیگر باور ؟ نه ! ولی میدانم برنمیگردی (:
چشمانم را ازدیدنت محروم کردم ولی دل بریدن ؟ آن هم از تو ؟ از من بر نمیآید.
دیدار آخر را به یاد داری ؟ مثل همیشه آرام بودی، مهربان بودی و آن لبخند ِ زیبایت، کنج لبت نقش بسته بود و من را به آغوش صبر سپردی و خودت رفتی !
بجا بماند به رسم یادگار از نمیدانم چندمین روزِ خالی از حضورت ، خالی از لبخند هایت و خالی از دست هایت
نوشتهای از اعماق دلِ تنگم برای تو . .