eitaa logo
رسانه شهید حاج حمید مختاربند
106 دنبال‌کننده
245 عکس
118 ویدیو
0 فایل
🌹شهیدمدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند 💠از فرماندهان سپاه خوزستان در دفاع مقدس 💠مدیرعامل بانک انصاراستان خوزستان وقم خاطرات📒 کلیپ🎬 عکس📷 دست نوشته شهید✍ همه در رسانه سردار شهید حاج حمید مختاربند ارتباط با ادمین _تبادل @AAdmmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خاطرات همسر شهید مدافع حرم بعد از برگشتن از سوریه بلافاصله برای پرستاری از مادرم به اهواز رفتم. دو سه هفته بعد در چهاردهم تیر ماه ۱۳۹۴، مادرم پس از تحمل چند ماه رنجِ بیماری در شب نوزدهم ماه رمضان به رحمت خدا رفت. حاجی خود را با هواپیمایی باری که از سوریه عازم تهران بود به ایران رساند تا در مراسم خاکسپاری ایشان، در شب ۲۱ ماه رمضان، شرکت کند. بعد از مراسم خاکسپاری حاج حمید با تمام خستگی که از مسیر و مراسم در چشمانش موج می‌زد مشتاقانه و سبک‌بال برای شرکت در مراسم شب قدر به مسجد رفت، گویا می دانست که باید امشب امضای شهادتش را از دست امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بگیرد. چند روز بعد به اتفاق حاج حمید به قم برگشتم. ایشان چند روزی در قم ماندند و من از فرصت استفاده کردم و برای اینکه بچه ها بیشتر پدرشان را ببینند آنها را برای افطار دعوت کردم. بعد از شام بود که تلفن حاجی زنگ خورد و او در حال صحبت با یکی از دوستانش با خوشحالی به او گفت: الحمدلله؛ خیالم را راحت کردی. کنجکاوی بچه ها برای شنیدن صحبتهای حاجی باعث شد ایشان برای ادامه صحبت، دقایقی به اتاقش برود. من در آشپزخانه در حال تدارک میوه و چای برای پذیرایی بودم و از صحبتهای دخترم متوجه موضوع شدم ولی این جریان را خیلی جدی نگرفتم. آن شب بعد از مدتها، بچه ها و نوه ها از حضور حاجی غرق در شادی بودند، غافل از اینکه این آخرین دیدار و دورهمی ما کنار هم بود و حاج حمید رویای رفتن در آغوش پروردگار را در سر می پروراند. بعد از شهادت ایشان فهمیدیم که آن شب یکی از دوستان صمیمی‌اش تماس گرفته بود و خواب خود را برای او تعریف کرده و گفته بود: حاجی خواب دیده‌ام هر دو در حال جنگیدن هستیم و شما دو تیر به سینه‌ات اصابت می کند و خیلی راحت شهید میشوی. رویایی که چند ماه بعد به واقعیت پیوست. حاج حمید با شنیدن این خواب خوشحال شده بود و به دوستش گفته بود الحمدلله خیالم را راحت کردی... ادامه دارد 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
کانال مسعود رضانژاداغتنام عمر ۴.mp3
زمان: حجم: 10.05M
🔰 برنامه اخلاقی با موضوع: اغتنام عمر (۴) ✓ راه‌های جبران عمر از دست رفته 🎵 کیفیت صوت: عالی 🧷 🎙 حجت‌الإسلام الهی‌فر 📅 ۱۴ دی ۱۴۰۲ ✨🌟🌟🌟🌟🌟 🔰 عضویت در کانال گنج سعادت
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 جنگ و خونریزی نظامیان رضاخان بر ضد مردم لرستان در تاریخ بشریت بی‌سابقه است به طوری که ویلیام داگلاس آمریکایی در کتاب خودش نوشته:"افسران رضاخان سر جوانان لرستان را قطع می‌کردند و بعد سینی آهنی گداخته شده‌ای را بر روی گردن بریده آنها می‌گذاشتند تا جنازه چند قدم بدود سپس بر سر تعداد قدم‌های آنها شرط بندی می‌کردند!" روحت شاد مباد(داستان‌هایی از زندگی رضا و محمدرضا پهلوی) 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸گلدان تعلّقات🔸 گاهی انسان، مثل درختی‌ست که آن‌را می‌کاری، اما می‌بینی که رشد نمی‌کند. مگر می‌شود درختی در زمین بکاری و رشد نکند؟ چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟ وقتی در گلدان بود رشد نمی‌کرد، اما حالا که در زمین است چرا رشد نمی‌کند؟ وقتی دیدی درختی در زمین است اما رشد نمی‌کند، زمین را بکن تا دلیلش را ببینی. درخت وجود انسان در گلدان است، اما گلدان زیر خاک است. در غیبِ گلدانی است. انسان ظاهراً [بالغ و بزرگ شده و ریشه‌اش] در زمین است، اما از رشد نکردنش می‌فهمیم که در زیرِ خاک، با گلدان محصور است. هنوز از درون کیسه بیرون نیامده است. چطوری این کیسه را پاره کنند تا این درخت با زمینِ اطرافش مرتبط شود و ریشه بزند و از آن آب و امکانات بهره‌مند شود؟! خداوند برنامه‌ای برای این کار دارد. نگاه کنید به این آیه: "ولنبلونکم بشیٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبۀ قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون" ببین چه زیبا بیان کرد. گفت: عزیزم! تو دل به مال بستی و این گلدانِ تو شد. اولاد را برای تربیت و بندگی نخواستی و برای خودش خواستی؛ این هم گلدان تو شد. به عزت و قدرت و ریاست دل بستی و اینها را برای خودش خواستی؛ اینها تو را در بند می‌کند، تو را در گلدان می‌کنند. حالا وقتی خدا می‌خواهد آزادت کند، چه کار می‌کند؟ چیزی را مایۀ ترس تو می‌کند تا بگویی "إنا للّه!" . اگر به هیچ قدرتی جز خدا پناه نبری و در هیچ‌چیز مستحیل نشوی، آزاد می‌شوی. @haerishirazi
♦️♦️♦️...دوست آن است که در نهان , آیین دوستی را رعایت کند...♦️♦️♦️ نهج البلاغه,نامه۳۱(خطاب به امام حسن ع) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 از باب حق گزاری باید کمی هم شده به نقشی که همسرم در زندگی من داشته اشاره کنم ،ایشان از یک طمأنینه و آرامش وروحیه قوی برخوردار است، لذا با آنکه خانه ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد و با آنکه من بارها در برابر او بازداشت شدم حتی در نیمه شب که برای دستگیری من به خانه ما ریختند مورد ضرب و جرح واقع شدم علی رغم همه این‌ها، هیچگاه ترسی یا ضعفی یا افسردگی و ملالتی در او مشاهده نکردم، با روحیه‌ای عالی و قوی در زندان به ملاقات من می‌آمد، در این ملاقات‌ها به من اعتماد و اطمینان می‌داد ،هرگز نشد وقتی من در زندان بودم خبر ناراحت کننده‌ای به من بدهد، به یاد ندارم که مثلاً خبر بیماری یکی از فرزندان را به من داده باشد یا مطلبی که برایم ناخوشایند باشد درباره خانواده و بستگان و والدین گفته باشد، همچنین باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده زیستی در دوران پس از انقلاب اشاره کنم. 📔خون دلی که لعل شد(خاطرات امام خامنه ای) 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸شرط اینکه اطاعت از کسی «فی سبیل الله» باشد چیست؟🔸 این آیه را ببینید: «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». به پیامبرشان گفتند تو یک پادشاهی برای ما انتخاب بکن که ما در خدمت او در راه خدا بجنگیم. چه رابطه ای است بین «فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و «ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا»؟ دارد می‌گوید: پادشاه باشد تا وقتی در رکابش می جنگیم به حساب بیاید! این دو تا به هم ربط دارند. می گوید اگر مبعوث از طرف خدا نباشد، جنگی که در خدمتش می‌کنیم در راه خدا نخواهد بود! امام هم در حکم تنفیذ رئیس جمهور می نوشتند: «بر اساس رأیی که مردم به شما دادند، من شما را به ریاست جمهوری اسلامی ایران ». امام صرفاً نگفته من ریاست جمهوری شما را «تنفیذ» می کنم، بلکه گفته: «من شما را به ریاست جمهوری منصوب می کنم». این معنای ولایت مطلقه است. یعنی هر کسی سمتی دارد، به شکلی جزء حوزۀ ولایت است. همه باید ولایتشان برگردد به او. طبق آیۀ «الله ولی الذین آمنوا»، ولایت مربوط به خداست و این ولایت خداوند، از کانال ولی فقیه به دیگران می رسد. @haerishirazi
✅ چرا اسلام گریه بر میت را چندان خوش نمی‌دارد ولی به گریه بر شهید ترغیب می‌کند؟ 🔻 کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇 eitaa.com/motahari_ir t.me/motahari_ir sapp.ir/motahari_ir
♦️♦️♦️...پسرم ! بدان روزی دو قسم است:یکی آن که تو آن را می جویی و دیگر آن که او تو را می جوید و اگر تو به سوی آن نروی , خود به سوی تو خواهد آمد...♦️♦️♦️ نهج البلاغه,نامه۳۱(خطاب به امام حسن ع) ◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸زیباییِ بهارِ انسان🔸 درختان، معمولا برگ‌ریزان دارند؛ از این رو، بهارشان خیلی زیباست. اما سرو، برگ‌ریزان ندارد و بهارش نیز متعارف است. انسان، شبیه این درختان است؛ ملائکه، مثل سروند. ملائکه غفلت ندارند، زمستان ندارند. همیشه به یاد خدا هستند و همیشه یکنواختند. اما انسان، غفلت دارد. غفلتش، مثل برگ‌ریزان است. اما در نتیجه، وقتی از خواب غفلت بیدار می‌شود، هیجان دارد، حرکت دارد؛ آتش‌فشان می‌شود! این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعره‌زنان خواهد شد انسان، همین‌طور است. انسان یک دورۀ غفلت دارد که در این زمان، تَطاوُلِ [ستم] هجران را می‌کشد؛ تا وقتی می‌رسد به سراپردۀ [بارگاه و حریم] گل، نعره‌زنان باشد! این نعره‌زنان بودنش، تماشایی است! @haerishirazi
هدایت شده از بنیاد شهید مطهری
🔴 خون شهید 🔹 نه، هیچ‌وقت خون شهید هدر نمی‏‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد. خون شهید هر قطره‏‌اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می‏ گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌‏شود. 📗 استاد مطهری، قیام و انقلاب مهدی(ع)، ص۸۷ 🔻 کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇 eitaa.com/motahari_ir t.me/motahari_ir sapp.ir/motahari_ir
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خاطرات همسر شهید مدافع حرم انسان برای پرواز کردن نباید هیچ تعلقی به زمین داشته باشد. هر بار حاج حمید از سوریه می‌آمد ما این عدم تعلق به دنیا را کاملاً در رفتارشان می‌دیدیم. یکی‌یکی از تمام بچه‌ها و نوه‌هایش دل برید. همه‌ی ما را خیلی دوست داشت ولی دیگر به هیچ‌کداممان وابسته نبود و این موضوع در سفر آخر کاملاً به چشم می‌آمد. ایشان خیلی سبک‌بال و نورانی شده بود. در این سفر کوتاه بود که حاج حمید حرف از نشانه‌ها زد، نشانه‌های شناسایی که اگر شهید شد و پیکرش پس از مدتی به دست ما رسید چگونه او را شناسایی کنیم. یکی دو روز قبل از رفتن، مرا صدا زد و گفت: حاج خانم می‌دانی که دندان جلویی من شکسته است و یکی از دندان‌های عقبی‌ام هم...گریه امانم نداد. حاج حمید با خنده ادامه داد: حاج خانم می دانی شهادت یعنی چه؟ شهادت یعنی من به بهشت می‌روم و منتظر شما می‌مانم تا بیایید... بالاخره بعد از چند روز حاج آقا راهی سوریه شد. من و پسرم آقا محمدحسین او را تا فرودگاه امام خمینی همراهی کردیم. حدود یک ساعت در مسیر بودیم و محمدحسین از هر راهی که بلد بود می‌خواست در ایشان نفوذ کند تا از رفتن پشیمان شوند. قبل از رفتنِ حاج آقا به جهاد سوریه، یکی از کارهای مهمی که انجام می‌دادند فعالیتهای فرهنگی بود. ایشان در هر محله‌ای که ساکن می‌شدیم به دنبال جذب جوانان در پایگاه‌های بسیج مساجد بود. حاج حمید فقط به ‌فکر فرزندان خود نبود بلکه به ‌فکر تمامی جوانان محله‌ بود تا از آنها سربازانی گوش به فرمان ولایت تربیت کند و در این راه از هیچ فعالیتی دریغ نمیکرد. حاصل تلاشها و زحمات شبانه روزی این مرد خدا ساخت مسجد چهارده معصوم اهواز و بازسازی مسجد باقریه قم بود. پسرم از این موضوع استفاده کرد و به ایشان گفت: ثواب کارهای فرهنگی که شما در قم و اهواز انجام می‌دادید کمتر از جهاد نیست. هر کسی توان انجام کار فرهنگی را ندارد و شما در این کار تجربه‌ی زیادی دارید. این صحبت‌ها تا فرودگاه ادامه داشت تا زمانی که حاجی چمدانش را به دست گرفت و آماده‌ی رفتن شد. محمدحسین گفت: نتیجه‌ی صحبت‌ها چه شد پس؟ ایشان پاسخ داد: خیلی ممنون که مرا رساندی من رفتم، خداحافظ! و ما فهمیدیم که هیچ راه نفوذی به اعتقادات ایشان نمی‌شود پیدا کرد. وقتی مطمئن شدیم رفتنشان قطعی است محمدحسین دوربین موبایلش را روشن کرد و با اینکه ما یک ‌بار از هم خداحافظی کرده بودیم دوباره از ما خواست خداحافظی کنیم تا او فیلم بگیرد و این فیلم آخرین صحنه ای بود که از ایشان برایمان به یادگار ماند... ادامه دارد 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ◻▫️@mokhtarbandd◽◻