🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#سفرنامه_دمشق
خاطرات همسر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_نهم
بالاخره روز رفتن فرا رسید. اواسط دی ماه بود که من برای بار دوم راهی دمشق شدم .
در این سفر دخترم زهرا خانم و پسرش علیرضا که آن زمان پنج ساله بود همراهم بودند.
بعد از پیاده شدن از هواپیما وارد سالن انتظار شدیم. دقایقی نگذشته بود که حاج حمید با لبی خندان به سراغمان آمد.
شادی را میشد از عمق چشمانش فهمید.
زهرا و علیرضا را گرم در آغوش گرفت و خیلی زود ساکها و چمدانها را به دست گرفت و به طرف ماشین حرکت کردیم.
اسلحه ی حاج آقا در ماشین و بی سیمی که مرتب پیامهای مختلف از آن شنیده میشد نشان میداد که امنیت شهر هنوز برقرار نشده است.
مثل دفعه ی قبل از اتوبانی تاریک و خلوت با سرعت گذشتیم و بعد از رد شدن از چند ایست و بازرسی به همان مهمان سرای قبلی رفتیم.
فردای آن روز حاج حمید ما را به زیارت حرم حضرت زینب سلام الله علیها در شهرک زینبیه برد. بعد از خارج شدن از شهر، خانه هایی که در دور دست ها به چشم می خورد را به ما نشان داد و گفت در این خانه ها نیروهای ارتش آزاد مستقر هستند و با اینکه با آنها در صلح هستیم گاه و بیگاه به سمت جاده تیراندازی می کنند و چند روز پیش زنی را در این جاده به شهادت رسانده اند.
در سوریه علاوه بر نیروهای داعش و جبهة النصره که از طرف امریکا و اسرائیل پشتیبانی می شدند، نیروهایی به نام ارتش آزاد بودند که بر ضد وفاداران به اسد میجنگیدند.
این ارتش متشکل از افسران و سربازان جدا شده از ارتش سوریه بود که در سال ۲۰۱۱ اعلام موجودیت کرد و «هر نیروی امنیتی که به غیرنظامیان حمله میکند» را دشمن خود اعلام کرده و هدف خود را نابودی نظام اسد معرفی کرد.
حدود ۹۰ درصد اعضای ارتش آزاد از مسلمانان سنی هستند و اقلیتی از علویان و تعدادی از دروزها نیز در صفوف آنها قرار دارند.
بعد از رسیدن به شهرک زینبیه ابتدا به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها رفتیم و بعد از آن به قبرستان کنار حرم که مزار دکتر شریعتی در آن قرار دارد رفتیم و بعد از خواندن فاتحه به سمت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها در مرکز دمشق حرکت کردیم.
نزدیک حرم خیابانها بسیار شلوغ و ترافیک بود.
حاج حمید رادیو را روشن کرده بود و برای تقویت زبان عربی اخبار گوش میداد.
بالاخره به حرم رسیدیم و بعد از زیارت حضرت رقیه و مقام رأس الحسين در مسجد اموی به خانه برگشتیم...
ادامه دارد
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 معنای احیا و شبزندهداری چیست؟ شب را سه گونه میتوان به صبح رساند...
⭕️ کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇
eitaa.com/motahari_ir
t.me/motahari_ir
sapp.ir/motahari_ir
♦️♦️♦️...گویا می شنوم که شخصی از شما می گوید(اگر غذای فرزند ابیطالب همین است, پس سستی او را فراگرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است) ,آگاه باشید! درختان بیابانی , چوبشان سخت تر , و درختان کناره جویبار پوستشان نازک تر است , درختان بیابانی که با باران سبراب میشوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است...♦️♦️♦️
📚نهج البلاغه,نامه۴۵
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
هدایت شده از م فخیمی
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 وای اگر دهان جسم را از حلال ببندیم و دهان روح به حرام باز باشد: غیبت، تهمت، بدگویی و ...
⭕️ کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش👇
eitaa.com/motahari_ir
t.me/motahari_ir
sapp.ir/motahari_ir
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸وقتی خاطرخواه شدی، خوابت نمیبرد🔸
وقتی [اصغر وصالی] شهید شد، من برای سر سلامتی پدر به منزلشان رفتم. پدر اینها یک مرد هشتادساله و گاریچی بود. میوه میفروخت. چرخ داشت. به من گفت: «بچۀ من باید شهید میشد. من هشتاد سال عمر دارم و در خرید و فروشم ذرهای تقلّب نکردم، ذرهای حرام و حلال را قاطی نکردم. همیشه به رزق حلال قانع بودم».
او شبها کم می خوابید. پسرش اصغر به او گفته بود: بابا کمی بخواب. پدر به او گفته بود: «پسر! تو هنوز خاطرخواه نشدی! وقتی خاطرخواه شدی، خوابت نمیبرد».
منظورش خودش بود که خاطرخواه خدا شده و شبها خوابش نمیبرد.
@haerishirazi
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
💠 کسی که #قدر خودش را نمیداند؛ قدر هیچ چیز دیگر را نمیداند.
شما تا نفهمی، قیمتت چقدر است و چقدر عزیزی؛ کاری از پیش نمیبری.
آنقدر عزیزی که امیر مؤمنان علیه السلام بخاطر شما شمشیر خورد...
#ماه_رمضان
#شب_قدر
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
♦️♦️♦️...آیا سزاوار است که چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند و علی نیز(همانند آنان) از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟
چشمش روشن باد ! که پس از سالیان دراز , چهارپایان رهاشده و گله های گوسفندان را الگو قرار دهد!! ...♦️♦️♦️
📚نهج البلاغه,نامه۴۵
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🌷◾️🌷◾️🌷◾️🌷◾️🌷
#خاطره
داماد شهید
با ماشین حاجی داشتیم میرفتیم شوشتر. تقریباً ظهر شده بود. به دو راهی رسیده بودیم که حاجی سرعتش را کم کرد. فکر کردم فراموش کرده از کدام مسیر باید برود. گفتم: «از راست باید بروی» بدون اینکه چیزی بگوید آرام کنار جاده توقف کرد. دکمه رادیو را فشار داد. نغمهی اذان ظهر در فضا پیچید. حاجی گفت: «پیاده شویم و نماز ظهرمان را بخوانیم.» چندی بعد در روستایی در همان نزدیکی که حدوداً صد متر با محل توقفمان فاصله داشت بودیم. دَرِ اولین خانهای که به آن رسیدیم را زد و از اهالی اجازه خواست وضو بگیرد. در همان روستا پشت سر حاجی نماز ظهر و عصر را خواندم. فقط در این سفر نبود که چنین اتفاقی میافتاد. بلکه در سفرهای متعدد حاجی به شوشتر یا بهجاهای دیگر با خانواده یا بدون خانواده، تا وقت نماز میرسید حاجی توقف کرده و نمازش را در اول وقت میخواند. خانوادهاش هم به او اقتدا میکرد.
🌷◾️🌷◾️🌷◾️🌷◾️🌷
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
سراپا وسعت دریا گرفتند
همانهایی که در دل جاگرفتند
🌹🍃🌹
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام آسمان مأوا گرفتند
🌹🍃🌹
سمت راست شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻