مُنیب .
عقل از سر ، نفس از سینه ، رَمق از پایم تا رسیدم به نجَف یک دفعه با هم افتاد ؛ - ¹⁹روزتاغدیر
دم به دم فاطمه با هر قدمش گفت علی
چه مبارك قدمی ُ چه مبارك غزلی ؛
- ¹⁸روزتاغدیر
همۀ ما آدما تو زندگیمون یک [ هیچ ] داریم یک هیچ که از همه پنهونش میکنیم ؛ به خصوص اون موقع هایی که تویِ جمع نشستیم و تنهایِ تنها به نظر میرسیم ، یهو یادش میوفتیم و بغض میکنیم .
وقتی میپرسن چیزی شده ؟ یه لبخند مصنوعی تحویلشون میدیم و میگیم : هیچی .
مجبوریم هر جوری شده بغضمونو قورت بدیم و نمایش آدم های خوشحال ُبازی کنیم . همهی ما آدم ها یک هیچ داریم .
یک هیچ به وسعت قلب های تنگمون . همون "هیچی" که باعث میشه موقع دلتنگی بغض کنیم ، شایدم به یاد خاطره های خوب ، [ باعث لبخندهای گاه و بی گاهِمون میشه . ]
مُنیب .
دم به دم فاطمه با هر قدمش گفت علی چه مبارك قدمی ُ چه مبارك غزلی ؛ - ¹⁸روزتاغدیر
جایی برای ما به صفای ِنجف نبود
با اینکه رفتهایم سفرهای بیشمار ؛
- ¹⁷روزتاغدیر
مُنیب .
-
من فقط یکم از خستگی ِراه طی شدهٔ
اربعین رو میخوام ،
یکم از تلخی چای عراقی توی ِراه
کربلا رو میخوام ،
یکم از اشکایی که با دیدن ضریح ِ
امامحسین ریخته میشه رو میخوام ،
یکم از اون روزایی که میشه توی بینالحرمین
خیره بشم به گنبد رو میخوام ،
یکم از اون روزی که با خوشحالی
کوله بار ِسفرمو میبندم رو میخوام ،
یکم از خستگی راه ِکربلا و
رسیدن بهش رو میخوام ،
یکم ذوق دیدن ِکربلا رو میخوام ،
یکم تنفس ِخنکای ِعطر حرمین رو میخوام ،
یکم درد و دل زیر گنبد طلای ِ
آقا ابوالفضل رو میخوام ،
یه شبجمعه موزائیکهای خیسشده
از بارون ِکربلا رو میخوام ،
یه دلسیر گریه پایین ِشیش گوشه و
بغل ِآقای امامحسین رو میخوام ،
من از تمام دنیا یکم ، فقط یکم
[ موندن توی کربلا رو میخوام ، همین . ]
مُنیب .
وقتی حس میکنیم به هیچجا تعلق نداریم ، به خاطر اینه که به یكجا تعلق نداریم ، به خیلی جاها متعلق
خدایا مارو حروم نکن ؛
حروم مسیرهای اشتباه ،
موقعیتهای اشتباه ،
فکرهای اشتباه و مهمتر از همه
[ آدمهای اشتباه . . ]