مُنیب .
-
کنجِ هیئت جاگرفته بودم و
بیصدا اشك میریختم ،
بیتوجه به تمومِ تنهاییها و
شکستگیهای کوچیک و بزرگِ
چند سالهٔ قلبم .
فکر کنم همون لحظه ، مداحِ
هیئت نوشتههای خط خطی
ذهنمو خوند که گفت : تنهایی ،
تنها واژهایِ که وقتی ختم به
حسین و روضه و محرم میشه ،
تبدیل میشه به بیمعناترین
واژهٔ دنیا ! محرم که میرسه ، خیلی
واژهها معنیشونو از دست میدن ؛
مثل چی ؟ مثل خستگی ، شکستگی
تنهایی و جای خالیِ آدما .
همونجا بود که جوهر قلبم ، این
نوشتهرو پمپاژ کرد رو کاغذ ذهنم :
حسین جانم ؛
محرمت را دوستدارم . .
خستگی را از یادم میبرد
و آدمها را : ) ) )
مُنیب .
[ غزه شده کربُبلا ؛ مهدی بیا مهدی بیا . ]
- شمار شهدای امروز حمله هوایی به فلسطین به ۷۲ تن رسید !
؛
[ تو در چه خودت را خلاصه میکنی ؟
یکی میشود حبیب ...
دیگری تشریح میدهد جرعهای از
چشمهٔ دلاوریِ عباس را ...
دیگری با سلاحش به اهتزاز در
میآورد فتحالفتوح غیرت بنیهاشمی را ...
و تو زمانی مبارز میطلبی که نوازش
کلام مولا ، ولی و سرورت به تسکین ،
تفهیم و تبیین جانت درآمده باشد .
خودت را در چه خلاصه میکنی ؟
برای عمار انقلاب شدن ، باید مالکاشتری به
کارزار با نفست بروی ...
برای عمار انقلاب شدن ، باید حبیب
گونه از برای وصال یار به قلوب
مؤمنین جرئت ، جسارت و جوانمردی
هزینه کنی ...
و در کدام پله برای عمار شدن به سر
میبری ؟ ... #بشنو هل من ناصر را . ]