دومین ضربه ، شمر هم لرزید !
چکمهاش بر گلو ترحم کرد
نالهی یا بُنیهای آمد . .
خنجری دستوپایِ خود گم کرد
سومین ضربه ، غنچهای پژمرد
لاله در چنگ خار و خَس افتاد
سینهای غرق زخم بود اما ؛
خنجری کُند از نفس افتاد . .
چارمین ضربه ، پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیمتر میشد
ششمین ضربه ، هفتمین ضربه
فاطمه داشت بیپسر میشد : )
هشتمین ضربه ، کعبه هم لرزید ؛
درد بر استخوان مماس افتاد
نهمین ضربه ، خنجر کهنه ،
پشتِ گردن به التماس افتاد !
دهمین ضربه ، کاسهی صبرِ
لشکری رفتهرفته سر میرفت . .
زودتر از سر بریده به شام ،
قاصدی داشت خوشخبر میرفت
نوبت ضربهای عجیب رسید !
یازده بار آسمان غش کرد ؛
حرمله سمت خیمهها میرفت . .
در حرم معجری جوان ، غش کرد
وای از ضربهی دوازدهم . .
ضربهای که سنان پسندتر است
شمر با دستهای لرزان گفت :
چهکسی نیزهاش بلندتر است ؟ 💔
مُنیب .
-
دست ِامامزمانتون باشید ،
عباس دست ِامامزمانش بود .
وقتی بر زمین افتاد انگار دست
ِحسینبنعلی بر زمین افتاد ؛
بعد از شهادتش حسین گفت :
کمرم شکست ، بیچاره شدم !
رسم سربازی را از مکتب ِ
عباسبنعلی یاد بگیرید . .
- حاجاسماعیلرمضانی ؛