بیدل چنانکه سایه به خورشید میرسد ؛ من نیز رفته رفته ، به دلدار میرسم . . ؟

افسوس که ما پیش از آنکه از آلودگی‌ها پاك شده باشیم ، بر خویش عطر پاشیده‌ایم و خویشتن را جز آن که هستیم به دیگران معرفی کرده‌ایم . ما به جای آنکه رنگ خدا را گرفته باشیم ، به خدا رنگ زده‌ایم ! [ استادصفایی‌حائری ]

- بسم‌الله .

: ) ) ) .

یوسف مصری میان ِروضهٔ عباس گفت ، تازه فهمیدم برادر داشتن اینگونه است .

؛ گریه در روضه‌‌ی تو ارثیه‌ی اجدادیست .

‌ ؛ باید هر کدوممون یه مصطفی‌‌صدرزاده داخلِ رو‌حمون پرورش بدیم ‌. . #سیدابراهیم : )

-

اولین ضربه ، کربلا لرزید . . سرِ گودال ، مادری افتاد از حرم یک نگاه پُر خواهش به لب کُند خنجری افتاد ؛

دومین ضربه ، شمر هم لرزید ! چکمه‌اش بر گلو ترحم کرد ناله‌ی یا بُنیه‌ای آمد . . خنجری دست‌وپایِ خود گم کرد

سومین ضربه ، غنچه‌ای پژمرد لاله در چنگ خار و خَس افتاد سینه‌ای غرق زخم بود اما ؛ خنجری کُند از نفس افتاد . .

چارمین ضربه ، پنجمین ضربه وضع حنجر وخیم‌تر می‌شد ششمین ضربه ، هفتمین ضربه فاطمه داشت بی‌پسر می‌شد : )