مُنیب .
اگه حس میکنی خیلی تنهایی ، دو تا خط تلفن بگیر ؛ با یکیش به اون یکیش پیام بده ! ولی نذار [ هر کسی
من سوریه نبودهام ؛ هیچ کاسهی آبی پشت سرم ریخته نشده ، هیچکس مرا به حضرت زینب نسپرده ، هیچ پلاک دوقسمتیِ کُدداری از گردنم آویزان نیست . هیچوقت پایم به سرزمین شام نرسیده است ، سوار هواپیمای نظامی نشدهام و هیچ فرودگاهی را به مقصد دمشق پرواز نکردهام . کوچههای باریک منتهی به حرم را با قدمهای سنگین طی نکردهام ، من دستم به آن ضریحی که ستونها احاطهاش کردهاند نرسیده است و پای ضریح عمه جانمان خون گریه نکردهام . پوتین هایم ریف جنوبی حلب را قدم رو نرفته . فِرنچِ نظامی نپوشیدهام ، کلاش دو خشابه دستم نگرفتهام و پشت هیچ بیسیمی نام ابو نرجس را فریاد نزدهام . موج هیچ کورنِتی مرا نگرفته است ، و پایم از هیچ ترکشی لنگ نمیزند . با اسم رمز " یازهرا " به دل تکفیریها نزدهایم ، من روی تپههای خانطومان نبودهام ، آن تویوتای سفید پر از جنازه و مجروح را ندیدهام . قطع شدن دست و سر بچههایمان را ندیدهام . با اولین پرواز ، کنار تابوت رفیقهایمان برنگشتهام . بقیه الله بستری نشدهام و هیچ دکتری بالای سرم گریه نکرده است . من سوریه نبودهام ، وصیتنامهای میان قرآن نگذاشتهام ، با هیچ وداعی دلم نلرزید . در هیچ قرارگاهی قرنطینه نشدهام ، اسمم در هیچ لیست اعزامی نبوده است ، پشت هیچ تیرباری احساس غرور نکردهام و با صدای صوت خمپارهای دلهره نگرفتهام . من شهادت را به چشم ندیدهام ..
[ هر چه بود و ماند برایم ، حسرت بود . ]
آقا مصطفی ، حواست به ما هم هست ؟ : )
؛
تولدت مبارك ،
آقای بیادعایی که هر صبح جمعه جای
خالیتان در چهار چوب شبکهٔ خبر ، بیداد میکند .
#شهید_جمهور / #سید_ابراهیم .
مُنیب .
من سوریه نبودهام ؛ هیچ کاسهی آبی پشت سرم ریخته نشده ، هیچکس مرا به حضرت زینب نسپرده ، هیچ پلاک د
آقای امامرضا قَدِ « شلوغی خیابون امام
رضا و یه سلام یهویی وسط جمعیت » ،
قَدِ « یه قُلُپ آب سقاخونه اِسمال طلا که
همه غم و غصهها رو میشوره میبره » ،
قَدِ « مهربونی خادمای شکلاتی » ،
قَدِ « کنج صحن قدس و همون همیشگی » ،
قَدِ « کشیدن نفس عمیق و یه سلام تو
صحن انقلاب » ، قَدِ « دمنوشای چایخونهتون
که تو سرما میچسبه » ؛ [ دلم براتون تنگه . ]