#آموزنده
از استاد ریاضی در مورد ارزش انسان پرسیدند. و او چنین پاسخ داد:
زمانی که آدمی دارای اخلاق نیکو باشد، او را "یک"، شایسته است = ۱
وهرگاه جمال نیز داشته باشد، به یک، صفری اضافه کن = ۱۰
و اگر ثروتمند باشد صفری دگر بیافزای = ۱۰۰
و چنانچه صاحب حسب و نسب نیز بود صفری دیگر اضافه کن = ۱۰۰۰
اما بدان هرگاه عدد یک که همان اخلاق است از بین برود، ارزش آدمی نیز خواهد رفت و تنها صفرهایی باقی می ماند که ارزشی ندارند.
🌸 بارالها اخلاقمان را نیکو گردان🌸
❤️ @mzohor ❤️
خدایا مردم از هجران مهدی
ندیدم چهره تابان مهدی
چنانم کن که بنمایی حسابم
مرا در زمره یاران مهدی❤️ . . .
❤️ @mzohor ❤️
🍃💠🍃
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته پنهانی شما 💔
بر شوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده بارانی شما 💔
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات 💕
❤️ @mzohor ❤️
پاداش زیارت امام رضا علیه السلام
شهيد دستغيب در كتاب داستانهاي شگفتانگيز ص 149 نقل ميكند:
حيدر آقا تهراني گفت:
در چند سال قبل، روزي در رواق مطهر حضرت رضا عليهالسلام مشرف بودم پيرمردي را - كه از پيري خميده و موي سر و صورتش سفيد شده و ابروهايش بر چشمانش ريخته بود - ديدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت.
وقتي كه خواست حركت كند ديدم از حركت كردن عاجز است؛ او را در بلند شدن ياري كردم؛ آدرس منزلش را پرسيدم تا او را به منزلش رسانم؛ گفت:
حجرهام در مدرسهي خيرات خان است او را تا منزل همراهي كردم و سخت مورد علاقهام شد؛ به طوري كه همه روزه ميرفتم و او را در كارهايش ياري ميكردم نام و محل و حالاتش را پرسيدم.
گفت:
نامم ابراهيم و از اهل عراقم و زبان فارسي را هم خوب ميدانم؛ ضمن بيان حالاتش گفت:
من از سن جواني تا حال هر سال براي زيارت قبر حضرت
رضا عليهالسلام مشرف ميشوم و مدتي توقف كرده، باز به عراق برميگردم.
در سن جواني كه هنوز اتومبيل نبود دو مرتبه، پياده مشرف شدهام؛ در مرتبهي اول سه نفر جوان، كه با من هم سن و رفاقت و صداقت ايماني بين ما بود و سخت به يكديگر علاقه داشتيم؛ مرا تا يك فرسخي مشايعت كردند و از مفارقت من و اين كه نميتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من گريستند و گفتند:
تو جواني و سفر اول و پياده بزحمت ميروي؛ البته مورد نظر واقع ميشوي؛ حاجت ما از تو اين است كه از طرف ما سه نفر هم سلامي تقديم امام عليهالسلام نموده، در آن محل شريف، يادي هم از ما بنما.
پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حركت كردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگي و ناراحتي به حرم مطهر مشرف شدم، پس از زيارت، در گوشهاي از حرم، افتادم و حالت بيخودي و بيخبري به من عارض شد؛ در آن حالت ديدم حضرت رضا عليهالسلام به دست مباركش رقعههاي بيشماري بود كه به تمام زوار، از مرد و زن، حتي به بچهها هم رقعهاي ميداد؛ چون به من رسيدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمود؛ پرسيدم چه شده است كه به من چهار رقعه داديد؟
فرمود:
يكي از براي خودت و سه تاي ديگر براي سه رفيقت؛ عرض كردم اين كار، مناسب حضرتت نيست خوب است به ديگري امر فرماييد تا اين رقعهها را تقسيم كند.
حضرت فرمود:
اين جمعيت همه به اميد من آمدهاند و خودم بايد به آنها برسم، پس از آن يكي از رقعهها را گشودم ديدم چهار جمله در آن نوشته شده بود.
«برايه من النار و امان من الحساب و دخول في الجنه و انا بن رسول الله صلي الله عليه و آله»
«خلاصي از آتش جهنم و ايمني از حساب و داخل شدن در بهشت منم فرزند رسول خدا صلي الله عليه و اله»
منبع.کتاب ۵۳ داستان از كرامات حضرت رضا عليهالسلام
❤️ @mzohor ❤️