📖 رونمایی و خوانش کتاب #تا_ابد_با_تو_می_مانم از تازههای نشر #به_نشر
🔰با حضور سردار نجاتی و همسرشان(راوی کتاب: خانم مریم مقدس) و نویسنده کتاب خانم مریم عرفانیان
📌مشهد، بلوار سجاد، چهارراه گلریز، سالن همایش مؤسسه فرهنگی قدس
⏰چهارشنبه ١٣آذر١٣٩٨ ساعت١٧
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
44.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ #ویژه ♨️
💭 #گپ_و_گفت | سفارش ویژه
💎 گفتگوی #اختصاصی نو+جوان با زینب و فاطمه، دختران شهید حسین محرابی
💌 وصیتنامه شهید و آنهایی که به طور ویژه، سفارششان میکند
➕ ماجرای حضور آقا در منزل ایشان
@Nojavan_Khamenei
📖 کتاب #روایت_بی_قراری خاطرات شفاهی همسر شهید حسین محرابی در مرحله بازنویسی است. منتظر خبر چاپ و رونمایی این اثر فوقالعاده باشید.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📚 تولد یک سالگی #کتاباران با حضور مهمان ویژه حمیدرضا صدوقی نویسنده کتاب #حماسه_کاوه
#ویژه_دختران
⏰پنجشنبه ٢١آذرماه ساعت ١۵
📌خیابان امام خمینی، روبهروی باغ ملی، فروشگاه یک بهنشر
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📚 نشرستارهها در دهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس محصولات خود را با ١۵درصد تخفیف عرضه میکند. منتظر حضور گرمتان هستیم.
🔰 ٢٣ تا ٢٩ آذرماه | بندرعباس مسجد جامع
@n_setareha
📌پشت صدام و یاد وصیت مادربزرگ!
خاطرات آن #بیست_و_سه_نفر در کتب مختلف نوشته شده است. هرکدام جذابیتهای خاص خودش را دارد. یکی از آن کتب جذاب و خواندنی کتاب از مشهد تا کاخ صدام است. #محمود_رعیت_نژاد از مشهد بعد از شهادت دو دایی اش برای خداحافظی پیش مادربزرگش میرود و مادربزرگ شالی به دور کمرش میبندد و به او وصیت میکند تا صدام را نکشتی برنمیگردی. از مشهد به جبهه و در جبهه اسیر و بعد به کاخ صدام میرسد و آنجا برای عکس گرفتن پشت صدام میایستد و یاد وصیت مادربزرگش میافتد و...
حال خاطرات آن بیست و نفر به فیلم سینمایی به نام #٢٣نفر تبدیل شده است. فیلمی بیحاشیه، بیسروصدا و بیادعا که روی کل مدعیان پرحاشیه و پرطمطراق فیلمسازی با بودجههای سفارشی و خصوصی و خصولتی را کم کرده است.
پیشنهاد: فیلم دلچسب ٢٣ نفر رو ببینید و کتاب جذاب #از_مشهد_تا_کاخ_صدام رو بخونید و حال خوبتون را خوبتر کنید.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📌 #شهربانو رمان مادرهاست!
روایتی خاص از درد و رنج پنهانی که در وجود مادران شهدا نهفته است اما در تمام روزها و سالهای فراق جگرگوشهشان از آن دم نزدهاند.
آنچه شهربانو را از دیگر آثار نگارش یافته در این حوزه متمایز میکند، دقت نویسنده در بیان تک تک خاطراتی است که یک مادر شهید از فرزند برومند خود به یاد میآورد.(فیلم معرفی کتاب توسط نویسنده را در همین پست ببینید.)
شهربانو؛ مادر ابراهیم، جوان رعنایی است که در جبهه به جانبازی میرسد و پس از آن ۱۲ سال پیش چشمان مادر ذره ذره آب میشود تا به درجه رفیع شهادت نایل میآید.
او خاطراتش را خیلی خودمانی برای شما مرور کرده و لحظه به لحظه با داستان شنیدنی زندگیاش همراهتان میسازد.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📌 چیپس و پفک، پرفروشترین محصول نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس!
جمعه: بعد از ٢٠ ساعت طی مسیر به بندرعباس رسیدیم. سریع خودمان را به مسجد جامع محل برگزاری نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس رساندیم. در مسیر تک و توک بنرهای تبلیغات نمایشگاه را دیدیم. به مسجدی در حال بازسازی رسیدیم. با راهنماییهای خیلی زیاد از گرد و خاک ها و مسیر بنایی عبور کردیم و به راه پلهای طولانی مواجه شدیم. با پرسوجو مطمئن شدیم نمایشگاه طبقه بالا مسجد جامع هست! خلاصه به عنوان اولین غرفه وسایلمان را چیندیم. بعد از آن دوری در محوطه زدیم. کامیون بارِ ناشران تهرانی تازه رسیده بود. سربازها کارتونهای کتاب را از بار ماشین پرت میکردند پایین! ناشران دوان دوان و فریادکنان به داد کتابهایشان رسیدند!
کار ما تمام شده بود. با راهنمایی مسئول مربوطه به محل اسکان رفتیم. آن مکان را اسمش را حتی مسافرخانه درجه سه و چهار هم نمیتوانستیم بذاریم. اسمهای دیگری گذاشتیم که خارج از ادب هست تا بگویم برایتان! ناشران دیگر هم کمکم آمدند. انتظار چنین مکانی را نداشتند! و...
شنبه: امروز روز اول نمایشگاه بود ولی هنوز خیلی از غرفهها یا خالی یا در حال آمادهشدن بودند. درهای نمایشگاه هم بسته بود. البته باز هم میبود اتفاقی نمیافتاد و کسی نمیآمد! تبلیغات که گفتم! فضای محل برگزاری هم که در حال بازسازی بود و هیچ علامت و نشانی هم از نمایشگاه بودن آنجا وجود نداشت. پلهها هم که مزید علت بود. یعنی اگر کسی بهصورت اتفاقی هم گذرش آنجا میخورد با دیدن آن پلهها کلا بیخیال کتاب و کتاب خریدن میشد!
بعد از نماز مغرب و عشاء افتتاحیه نمایشگاه شروع شد. مسئولین همه ارگانهای این نمایشگاه آمده بودند و هر کدام از فواید کتاب و کتاب خواندن گفتند و گفتند! بعد ربان را بریدند و سری به غرفهها زدند و عکسشان را گرفتند و رفتند. برای چند ثانیهای غرفه ما شلوغ شد و بعد از یک روز فقط یک کتاب به صورت نمادین به فروش رسید!
یکشنبه: مدرسهای دخترانه به نمایشگاه آمد. آن هم کلاس هفتم هشتم. ارتباط و سنخیت و مناسبت مدرسه دخترانه دوره اول متوسطه با نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس را خودتان فهم کنید! خلاصه صبح تا ظهر هم خبری نبود! بعدازظهر تا شب هم به همین منوال بود. ناشران به غرفهها یکدیگر میرفتند و از وضعیت موجود گلهمند بودند. یک نفر گفت: «این نمایشگاه دیگه اگه مثل یک بچه فرض کنیم بعد از ده سال دیگه باید بدو بدو بکنه ولی هنوز به مرحله تاتانی نی نی هم نرسیده و هرسال بدتر از سال قبل میشه!»
دوشنبه: امروز هم مثل روز قبل دانشآموزان را آورده بودند. چند دختر نوجوان به غرفه ما آمدهاند و گلهمند بودند که آنها را زوری آوردهاند و ١٢هزار تومن پول دادهاند. دوست ما سعی کرد آنها را دلداری بدهد و از ناراحتیهای آنها بکاهد. ولی آنها کتاب باز و در فضای دفاع مقدس نبودند و تنها خوشحالیشان این بود که کلاسهایشان تعطیل شده است.
در برگشت به سمت محل اسکان یکی از آزادگان بلند شد و جهت تلطیف فضا دو تا خاطره طنز از اسارت گفت که اینجا قابل بیان نیست!
سهشنبه: امروز از نمایشگاه ناامید شدیم. غرفه را رها کردیم و سری به کتابفروشیهای بندر زدیم. فروشگاه اول با مرد میانسالی برخورد داشتیم که از ناحیه دست معلول بود ولی با همین دستها به زحمت کتاب ورق میزد و با عشق میخواند.
فروشگاه بعدی با فروشنده جوان دانشجویی برخورد داشتیم. کتابهای پرفروشمان در قفسههایش نمایان بود. بعضی از کتب را به او معرفی کردیم. به وجد آمده بود و ناراحت بود که به خاطر تبلیغات ضعیف و عدم حمایت کافی کتب نشر شما و شهدای مشهدی دیده نمیشوند.
امروز با سر زدن به فروشگاهها و گپ و گفت با کتاببازها حالمان بهتر شد!
چهارشنبه: امروز سرداری به همراه فردی که به نظر میرسید مسئول نمایشگاه و درجهدار باشد برای دید و بازدید سری به غرفهها میزدند! به غرفه بغلی ما که رسیدند مسئول غرفه تا آمد زبان به شکایت باز کند و از وضعیت اسفناک موجود اعتراض کند فرد لباس شخصی با ترس و لرز سردار را از منطقه خطر دور کرد!
پنجشنبه: امروز بر خلاف روزهای دیگر که بیشتر وقتم سرم در کتابهایم بود سری به غرفهها زدم. نمایشگاه پر از خالی های متعدد بود. خالی از افراد، خالی از ناشران خوب و معروف مثل شهرستان ادب، بهنشر، آرما، راه و...[١] ولی بوفه دار کیفش کوک بود و دخلش پر!
وقتی کارها خالی از خلاقیت، ابتکار، برنامهریزی و فکر باشد و مسئولین مربوطه فقط به دنبال کارهای همایشی، نمایشی و گزارشی باشند باید هم پرفروشترین محصول نمایشگاه کتاب چیپس و پفک باشد!
١. در ضمن ناشران شهید کاظمی، یازهرا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ملک اعظم همه زیر نظر یک نمایندگی در نمایشگاه حضور داشتند.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
نشر ستاره ها
📌 چیپس و پفک، پرفروشترین محصول نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس! جمعه: بعد از ٢٠ ساعت طی مسیر به بندر
پ ن: متأسفانه در استانها معضلی وجود دارد با عنوان ناشرین زورکی و طفیلی و غفیلی سپاه که این هم از همان کارهای نمایشی و گزارشی است که اتلاف نیرو، انرژی، بودجه و... از نتایج آن است.
استراتژی باید در سپاه جا بیفتد که «یا کار نکن یا کار عالی بکن»!
👇عکسهای نمایشگاه را در صفحه اینستاگرام ببینید👇
https://www.instagram.com/p/B6Q8X03JdJ4/?igshid=1ns6zrjf22qtv
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
♣️ احد، احد بود!
او را مرتضی سرهنگی، گلعلی بابایی و خصوصا داوود امیریان خوب میشناسند. خبرش هنوز باورمان نمیشود. #احد_گودرزیانی واقعا یکی بود، مثل او کسی نمیشود. اهل گلایه و شکوه نبود. هنرمندی مظلوم و متعهد. همه او را میشناسند ولی در هیچ کجا خودش را مطرح نکرد. قلمش در ادبیات دفاع مقدس با دوهفته نامه کمان ماندگار شده است. کم حرف و بیادعا. مثل او کم اند. بازبینی و بازنویسی کتاب "صدوهفتادوششمین غواص" و تدوین خاطرات شفاهی سردار کاظم حسینی فر از آخرین کارهای این هنرمند فقید است که برای ستارهها به یادگار گذاشته است. باور کنید هنوز در بهت خبرش به سر میبریم. آرزو میکنیم بر سفره شهدا میهمان گردد.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha