°• حیات طیبه
🌾 برای ملتی که درصدد حرکت به جلو است، درصدد ترقی و تعالی است، دنبال حیات طیبه است. این حالت آمادهبهکاری، نشاط، سرزندگی و پای کار بودن، نعمت بزرگی است؛ ولی این کافی نیست. برای رفتن به قلهها، شرطهای دیگری هم وجود دارد. اولاً باید یک نقشهی راه وجود داشته باشد؛ یعنی هدف حرکت معلوم باشد، چشمانداز حرکت معلوم باشد، خط سیر این حرکت ترسیم شده باشد، بعد هم فهم دائمی و درست و رصد کردن دائم از این حرکت. این برای یک ملت لازم است.
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
نبــراس
#شبیه_مریم #ادامه_قسمت_پنجم با بوسه های گرم پدر چشم هایش را به روی دنیا باز کرده بود و شب ها با لا
#شبیه_مریم
#قسمت_ششم
شب از نیمه گذشته بود و همه جا در سکوت مطلق بود. کلبه کوچک و فقیرانه مریم و پدرش با چند تکه وسایل چوبی ای پر شده بود که پدرش و داوود ساخته بودند در اتاق مریم کمد چوبی و میزی کوچک بود پنجره بزرگی داشت که مریم روزها و ساعتهای بسیار با شعفی بی پایان کنارش مینشست و به مناظر و چشم انداز زیبای بیرون خیره میشد و از دیدن آن لذت میبرد مریم روی تخت چوبیاش خواب بود روی میز کوچک کنار تخت مریم مجسمه های زیبای چوبی قرار داشت. مریم آنها را با راهنمایی پدرش و داوود تراشیده و شکل داده بود تراشیدن چوب و ساختن مجسمه را خیلی دوست داشت. بوی تراشه های چوب روحش را صیقل میداد وقت کار کردن با چوب آنها را با بینی کوچکش بو میکشید. این کار او همیشه باعث خنده پدرش و داوود بود
مهاجمان سواره به همراه مردی که روز قبل دهکده را زیر نظر داشت به یک باره به دهکده حمله ور شدند آنها نیمه شب حمله کردند تا کسی فرصت فرار نداشته باشد. مریم با شنیدن صدای جیغ و فریاد وحشت زده از خواب بیدار شد و از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد قلبش از وحشت نزدیک بود بایستد سوارانی را دید که مشعل به دست داشتند.
مردم را به زور از داخل خانه ها بیرون میکشیدند و با انداختن مشعل هایی که در دست داشتند تمامی کلبه های چوبی دهکده را آتش می زدند مریم رواندازش را به کناری پرت کرد و شتاب زده از تخت پایین آمد پیراهن بلندش را روی لباس خوابش پوشید و از اتاقش بیرون زد. نگران پدرش بود و نمیدانست در چه وضعیتی است پدرش هم از اتاق بیرون آمده بود مریم وحشت زده دست پدرش را گرفت تا به طرف در مخفی زیر میز غذاخوری چوبی وسط کلبه بروند و از آنجا از کلبه فرار کنند. او با عجله میز را کنار زد که ناگهان در با لگد یکی از مهاجمان خانه با صدای ناهنجاری محکم به دیواره چوبی خورد مریم که از ترس نفسش به شماره افتاده بود دست پدرش را رها کرد یکی از صندلی ها را برداشت و جلوی پدرش ایستاد تا از خودشان دفاع کند مرد مهاجم با شمشیر ضربه ای به صندلی زد مقابل چشمان حیرت زده مریم صندلی دو نیم شد و از دست او به زمین افتاد مرد مهاجم لگد محکمی به مریم زد و قبل از هر عکس العملی پشت یقه لباس مریم را گرفت و کشان کشان بیرون برد.
📗#کتاب
✨#نبراس
📁#نوجوان
___________
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
نبــراس
#شبیه_مریم #قسمت_ششم شب از نیمه گذشته بود و همه جا در سکوت مطلق بود. کلبه کوچک و فقیرانه مریم و پدر
#شبیه_مریم
#ادامه_قسمت_ششم
پدر مریم که در روشنایی آتش وزی در چهره اش مشهود بود با عصایش به مرد حمله کرد مرد مهاجم با خونسردی شمشیرش را بلند کرد و ضربه ای محکم به پدر مریم زد. شمشیر سینه او را شکافت و خون از سینهاش جاری شد.مريم از سر ناتوانی و ناباوری جیغ بلندی کشید. پدرش را صدا زد و گریه کنان سعی کرد خودش را به پدرش برساند اما دستهای قوی مرد او را نگه داشته بود پدر مریم که دیگر رمقی در بدن نداشت دستش را به سوی دخترش دراز کرد مریم که گریه هایش تبدیل به شیون شده بود دوباره تلاش کرد خودش را به پدرش برساند مرد با دستان قدرتمندش او را به سوی در میکـ .کشاند پدر روی زمین افتاد و سرش به سویی دیگر افتاد و در
چشمهایش خیره به مریم
ماند مقابل چشمهای گریان مریم جان داد مرد اسب سواری که مشعل بزرگی به دست داشت و بیرون منتظر ایستاده بود به محض خروج آنها مشعلش را داخل کلبه انداخت مریم با دیدن آتش درون کلبه جیغ بلندی کشید و در میان دستان مرد از هوش رفت
***
خورشید از پشت کوههای سرخ رنگ نوبه بیرون آمد و به دهکده ای تابید که جزتکه های چوب نیمه سوخته چیزی از آن باقی نمانده بود بوی چوبی که در روزهای سرد زمستان در اجاق میسوخت و همه از استشمام آن لذت میبردند زجر آورترین بویی بود که به مشام میرسید دیگر دهکده ای وجود نداشت؛ هرچه بود دود بود و خاکستر، دیگر هیچ انسان زنده ای در دهکده نیمه سوخته وجود نداشت.
مهاجمان سواره همانند فاتحان جنگ جلو جلو حرکت میکردند آنها همه جوانان دهکده را اسیر کرده بودند دختران و پسران با طناب به هم بسته شده بودند و با پای پیاده پشت سر مهاجمان میرفتند عده ای از سواران از پشت میآمدند تا مراقب اسیران باشند مریم، آنا و داوود جزء اسیران بودند آنا کشته شدن مادرش به دست مهاجمان و آتش زدن کلبه شان را دیده بود و هنوز از مرگ مادرش منقلب بود و مبهوت و بی صدا روبه رو را نگاه میکرد با پاهایی سست و بی جان همراه دیگران گام بر میداشت ناباورانه به این میاندیشید که مادرش اکنون کجاست دیگر نمی توانست او را ببیند و سرش را روی پاهایش بگذارد و خودش را برای مادرش لوس کند و او هم با مهربانی روی موهایش دست بکشد و نوازشش کند. زانوهایش شل شد و نزدیک بود روی زمین بیفتد که مریم او را گرفت و به خودش تکیه داد مهاجمان فقط جوانان دهکده را که بیست نفر بودند اسیر کردند و باقی مردم را کشتند و سوزاندند.
دور می چشمهای مریم از فرط گریه ورم کرده و قرمز بود. همان طور که سنگینی بدن آنا را تحمل میکرد و با او گام بر می داشت و از دهکده شدند هربار بر میگشت و با ناامیدی به دهکده سوخته شان نگاه میکرد اشکهای گرمش تمامی صورتش را در بر می گرفت مریم نمی توانست باور کند به این راحتی پدر و دهکده و مردمش را از دست داده و اسیر شده است. همیشه از چنین اتفاقی میترسید و عاقبت
این واقعه شوم برایش رخ داد.
📗#کتاب
✨#نوجوان
📁#نبراس
________
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫✨وجود موانع، تنها به این معنی است که باید عزم خود را برای رسیدن به هدفهای ارزشمند، جزمتر کنید ..
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
📸 دیوارنگاره «چشم و چراغ خونه»
🔺 دخترا کجایید که شهر رو به خاطر شما صورتی کردن🌸
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅تشکیل جبهه بندی آخرالزمانی
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
21.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ رهبر انقلاب: به دانشآموزتان نگاه ملّی بدهید تا خودش را جزئی از اجزای حرکتدهنده مجموعه کشور بداند. ۱۴۰۳/۲/۱۲
🔴دخترااا آقا در این سطح به شما نگاه میکنند
🔹شما با این مدل باید رشد کنید.
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑⁉️ پاسخ حجت الاسلام رستم نژاد به شبهه اقای الهی قمشهای در مورد اینکه #حجاب در قرآن یک توصیه است!!
✨#نبراس
📁#نوجوان
ــــــــــــــــــــــــ
💡نبراس؛ نوجوان پیشران
🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید:
@nebras_nojavan