eitaa logo
نبــراس
622 دنبال‌کننده
615 عکس
423 ویدیو
40 فایل
﷽ 🌷 کانال رسمی دختران نبراس 🔰 همراهیم با: 💡 نوجوانان پیشران انقلاب 🎯 کنش‌گران و فعالان میدانی‌ 💠 زیر نظر مستقیم: 🏢 #سازمان_تبلیغات_اسلامی_شهر_تهران 🏅 #بنیاد_ملی_نوجوان 🧕🏻 #دختران_حاج_قاسم ‌ ➕️ راه ارتباطی با ما: @Amrabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
نبــراس
#شبيه_مريم #ادامه_قسمت_دوازدهم آنا که دیگر جانی در بدن نداشت مانند مردگان روی پاهای مریم به خواب
مریم توری را به آرامی کنار زد و وقتی مطمئن شد نوزاد خوابیده خیلی آرام و بی صدا اتاق را ترک کرد و خودش را به راهروی باریک و طویلی که به سالن اصلی قصر می رسید رساند تمام راهرو که به سالن اصلی قصر می رسید پر از سربازانی بود که نیزه به دست نزدیک به هم ایستاده بودند و نگهبانی می دادند. مریم خیلی بی صدا روی پنجه های پایش راه رفت و با عجله از پشت سربازها عبور کرد به اولین پنجره ای که رسید با عجله درهای آن را باز کرد و سرش را از پنجره بیرون برد با تمام وجود نفسی عمیق کشید و هوای خنک را فرو برد بی اعتنا به سربازها تا کمر به بیرون خم شد. آفتاب نیم روز بدنش را گرم کرد. از این حس لذت می برد و نیرویی تازه می یافت. چند روزی میشد که نتوانسته بود بیرون برود و از هوای تازه باغ استفاده کند. سربازهای نیزه به دست ایستاده بدون کمترین حرکتی مراقب اطراف بودند. سربازی متوجه مریم شد و نیزه اش را به پهلوی او زد. مریم که نیم تنه اش از پنجره بیرون بود نوک تیز نیزه را احساس کرد و خودش را از لبه پنجره به داخل کشید صدایی مردانه و زمخت به گوشش رسید که کسی را به نام میخواند. میمونه ... میمونه مریم بی اعتنا به صدا که میمونه را میخواند با اخم به سرباز نگاه کرد. سرباز بی اعتنا به او همچون مجسمه ایستاده بود و تکان نمی خورد. دستان سیاه جیلان زن چاقی که مسئول کنیزان دربار بود به شانه مریم خورد. میمونه با تو هستم. چرا جوابم را نمی دهی؟ مریم که با شنیدن صدای جیلان تازه متوجه قضیه شده بود وحشت زده برگشت و به او نگاه کرد با دیدن چهره عصبانی و خشن جيلان خجالت زده گفت: عذرم را بپذیرید هنوز به این نام خونگرفته ام. زمان میبرد تا به آن عادت کنم. - کنیز قدرنشناسی هستی نام زیبایی را که همسر پادشاهمان به تو بخشیده فراموش کرده ای میمونه یعنی مبارک زیر لب با خودش غرزد نمیدانم با نویمان چرا نام به این زیبایی را روی این دخترک سربه هوا گذاشته.» جیلان با چشمهای هم رنگ صورتش به میمونه چشم دوخت و با تحکم پرسید: «کودک را در اتاق تنها رها کرده ای؟» میمونه وحشت زده به چشمهای جیلان نگاه کرد. اجازه نداشت نوزاد را تنها بگذارد. جیلان بسیار بد اخلاق بود و با اختیاری که داشت به راحتی کنیزها را توبیخ و تنبیه میکرد هیچ کس هم جرئت اعتراض نداشت. او از طرف همسر نجاشی مسئول این کار شده بود و به آن بسیار افتخار میکرد جیلان با صدای کلفت و مردانه اش گفت: گمان نکن چون نوزاد با نویمان را از مرگ نجات دادی و بانویمان به تولطف داشتند میتوانی هر کاری که خواستی در این قصر انجام دهی کنیزکان سربه هوای زیادی را سر به راه کرده ام. از آنها سرتر نیستی میمونه هر بار صدای مردانه جیلان را می شنید و هیکل چاقش را میدید خنده اش می گرفت. سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد. لبخند روی لبش جیلان را بیشتر عصبانی کرد. برای یک ماه از رفتن به باغ محرومی. 📗 📁 ________________ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
نبــراس
#شبیه_مریم #قسمت_سیزدهم مریم توری را به آرامی کنار زد و وقتی مطمئن شد نوزاد خوابیده خیلی آرام و بی
یک هفته ای میشد که میمونه به دلیل بیماری با نویش نتوانسته بود به باغ برود و می دانست که دستور جیلان باید انجام بشود و دلش نمی خواست از تفریح و گردش در باغ محروم شود. سعی کرد چهره معصومی به خود بگیرد تا جیلان از تنبیهش صرف نظر کند. ملتمسانه به جیلان گفت: شما را به عیسی مسیح قسم میدهم از من بگذرید. جیلان همچنان چهره ای عصبانی داشت اما از خوشحالی در دلش می خندید. از آزادی عملی که با نویش به میمونه داده بود ناراحت بود و مدام در پی فرصتی برای محدود کردن این آزادی بود. جیلان خودش را ملکه کنیزها می دانست میمونه که در چهره جیلان دید نرم شده است تلاش کرد او را آرام کند. ادامه داد: «این بار از تنبیه من صرف نظر کنید قول میدهم دیگر چنین خطایی نکنم به جیلان به مقصودش رسید و ترس را در چهره میمونه دید. او التماس میمونه را می دید ولی میدانست نمیتواند مانع با نو شود که نوزادش را دست میمونه بدهد خودش را دلسوز نشان داد. این بار را ندید میگیرم زود به اتاقت برگرد که با نویت تو را می خواند. گویی میخواهند به باغ بروند. میمونه که باز هم از صدای جیلان خنده اش گرفته بود به بهانه بستن پنجره پشتش را به او کرد و ریز ریز خندید. میمونه با عجله پنجره نیمه باز را بست و یک نفس تا اتاقش دوید. همیشه از مسابقه دادن و دویدن لذت میبرد میمونه برای رفتن به باغ حتی به عنوان کنیز هم سرتا پا ذوق میشد و همانند کودکان سرخوش راهروی طویل قصر را یک نفس می دوید. مریم در بدو ورود توانسته بود نوزاد یکی از بانوان دربار نجاشی را با داروهای گیاهی درمان کند رفتار همه با او مهربانانه بود و کنیزو پرستار همان بانو و نوزادش شده بود. آنا به خاطر چهره زیبایش شانس دیگری یافت و اقبالش به گونه ای دیگر رقم خورد. او حوریه نامیده شد و کنیز همسر نجاشی شد. پسر نجاشی که در همین زمان کم عاشق و دلباخته حوریه شده بود تمام وقتش را با او میگذراند حوریه که تحمل کار سخت را نداشت به این موقعیت دل خوش کرده بود و سعی میکرد نقش معشوقه را به خوبی بازی کند و دل شاهزاده را به دست بیاورد تا از کارکردن رهایی یابد. میمونه همچنان منتظر فرصتی برای فرار بود. اما آنا با یادآوری سختی هایی که در طول سفر کشیده بودند میمونه را بر حذر می داشت و تلاش میکرد او را از دنیای بیرون از قصر بترساند. حوریه مدام ترس داشت مبادا میمونه او را تنها رها کند و از آنجا بگریزد. حوریه هیچ جا را مثل دربار حبشه برای خودشان امن نمیدانست. به میمونه می گفت مردان وحشی ای که بیرون از قصر هستند برای زنان هیچ گونه ارزشی قائل نیستند و همواره به این امید بود که میمونه حرف هایش را بپذیرد و فکر فرار را از سرش بیرون کند اما میمونه حرف های حوریه را قبول نداشت و معتقد بود او آزاد آفریده شده و باید همانند با نویش و دیگر مردم دنیا آزاد زندگی کند. سخنان میمونه در نظر دیگران احمقانه و نشدنی بود و باعث خنده دیگر کنیزان میشد بیشتر کنیزان میمونه سرشار از شادی و زندگی را دوست داشتند اما آنها که سرنوشت را از پیش تعیین شده می دانستند زندگی شان را در کنیزی و بردگی خلاصه می دیدند و حرف های میمون برایشان عجیب می آمد تلاش میمونه برای قانع کردن آنها بی ثمر بود. 📗 📁 ___________ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫✨ارزش هر انسان به چیزی که به اون دست پیدا می‌کنه نیست؛ بلکه به هدفیه که میل رسیدن به اون رو داره ... ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
🌄 دختر خوبم... ✍🏻 عین‌صاد ❞ دختر خوبم! مادام كه دل تو از دنيا كوچك‌تر باشد و همّت تو حقير باشد و بيش از همين زندگى هفتاد ساله را حساب نكند و به‌حساب نياورد؛ مطمئن باش هر كارى كه بكنى، حقير و محدود و دنيايى است! ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫✨نقشه‌های خدا همیشه از خواسته‌های ما قشنگتره ... ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
1.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 متر هرکس هدفش است 🎙 عین،صاد ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 تنها راه افزایش ایمان چیست؟ 🔻 شما با هر دانشی از دین، باید یک اقدام دینی انجام بدید، که اون اقدام وقتی انجام می‌شه بر اساس اون دانش تازه اون مقدمه است برای ایمان بالاتر ما. 🔴 اینجور نیست که شما ایمان رو برید بالا، هیچ عملی هم انجام ندید. قران هر جا که بحث ایمان هست در کنارش بحث عمل صالح رو هم گفته. " استاد اسماعیلی " ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی نام علی قرآن یک آیه ندارد❣ بی حبّ علی دین بخدا پایه ندارد❣ ◍⃟♥️❀✾••┈┈• کم کم آماده ی عید غدیر باید بشیم❤️❤️ از الان باید برای عید غدیر برنامه ریزی کنیماااا ✨ 📁 ــــــــــــــــــــــــ 💡نبراس؛ نوجوان پیشران 🎯 به کانال نبراس نوجوان بپیوندید: @nebras_nojavan
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎀 پویش 💜 جشن‌های مردمی روز دختر 💜 اردیبهشت ۱۴۰۳ 💜 منطقه۱۵، شهرک شهید بروجردی (۳) ــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 نهضت تبلیغ تهران ایتا | روبیکا | روبینو | بله | آپارات @Nehzat_teh
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎀 پویش 💜 جشن‌های مردمی روز دختر 💜 اردیبهشت ۱۴۰۳ 💜 منطقه۵، جنت آباد شمالی (۱) ــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 نهضت تبلیغ تهران ایتا | روبیکا | روبینو | بله | آپارات @Nehzat_teh