ای جوان ایرانی!
🔸 تو گاو هم که باشی ، دوست داری «گاو ِ سوئیسی» باشی! ... (انگار برای گاو فرق می کند که کجاست!🙄) مثلا گاوی در سومالی غصه می خورَد که چرا در شمال ایران نیست!.. یا گاوی در شمال ایران دلش می خواست گاوی بود در جنوب هند یا شرق سوئیس! ...
🔹اما «واقعیت» این است که گاو هر جا که باشد «گاو» است .. ( گوساله هم همینطور!) .. حقیقت این است که ماهیت یک چیز ، با «انتقال فیزیکی» اش به جای دیگر تغییری نمی کند. (حالا خوشبختانه یا متاسفانه) ضمنا اون مسئولی که نوه اش و اون سلبریتی که بچه اش را در سوییس و کانادا بدنیا می اورد باز هم فرقی ندارد، گاو همان گاو است و گوساله همان گوساله
💢يك لحظه از فيلم شهادت آرمان على وردى كه در ذهن من گاه و بيگاه پخش مى شود آنجايى است كه يكى از قتله حرز بازوى او را تمسخر مى كند كه يعنى چرا حرز او را در مقابل شكنجه گران محافظت نمى كند.
سلام خدا بر او باد كه با يك فحش دادن ممكن بود از بند قاتلين رها شود ولى چنين نكرد.
آه اى غم خجسته/ سرو به خون نشسته
بازوى حرز بسته/ انگشتر شكسته
تو شهرک اکباتان بزن و برقص راه انداختن تو این ماه محرمی!
شهرکی که بهاییان و منافقان در اون حکومت می کنند، شهرکی هایی که یکی از بهترین فرزندان این نظام رو مظلومانه به اسارت گرفتند و با شکنجه بشهادت رسوندند،
از الان نتیجه رو میگم؛
دستگیر میشن
جلو دوربین با یه عذر خواهی قضیه ماستمالی میشه و خلاص...
شرمندگی و دق کردنش هم می مونه برای شیعیان امام حسین...
گویند:
ابن هرمه به نزد منصور (خليفه عباسی) آمد. منصور وی را عزيز داشت و تکريم کرد و پرسيد: چيزی از من بخواه.
گفت: "به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزند!"
منصور گفت: ابطال حدود را راهی نيست. چيز ديگری بخواه !
اما ابن هرمه بيشتر اصرار کرد...
سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدينه بنويسيد:
"هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازيانه زن، و آورنده اش را صد تازيانه!!"
از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد.
✍ علی اکبر رایفی پور:
خدا بیامرزد حاج #حسن_شاینفر را درد دل میکرد و با تأسف می گفت مستندی از زندگی مهناز رئوفی ، بهایی مستبصر شده ساخته بودیم
هرکاری کردیم با وجود اخذ مجوز های لازم ، صدا و سیما هرگز این مستند را پخش نکرد
براستی چرا در صدا و سیما تقریبا هیچ برنامه ای علیه بهائیت ساخته و پخش نمی شود؟
هادی مهرانی از براندازان فراری از شهدای #فرقه_بهائیت نوشته !
مثلاً یکی از این شهدا کوروش ضرغامی بود ! که کاشف به عمل اومد به عنوان راننده آمبولانس جبهه رفته اما به ارتش صدام پیوسته و تو شکنجه اسرای ایرانی به بعثی ها کمک میکرده !
و دوستانش به عنوان شهید ثبتش کردند !
#امیرکبیر_مچکریم
🔹روز گذشته یکی از دوستان شهید آرمان علیوردی ناگفتههایی از شهادت وی را بیان کرد؛ ناگفتههایی دردناک که نشان از اوج مظلومیت این شهید دارد. در ادامه این روایت آمده است.
روایت ماجرا از زبان دوست شهید علیوردی:
🔹حالا که داریم به روز عاشورا نزدیک میشویم یک سری از ناگفتههای شهادت آرمان را بهتان میگویم. آرمان را دو مرتبه و دو گروه مختلف زدند. اولین گروهی که آرمان را گیر آوردن تا سرحد مرگ با هرچی که دستشان آمد آرمان را زدند. همان فیلمهایی که از شهادت آرمان منتشر شد یک بخش زیادی مربوط میشود به گروه اول. اما آخرش یک دختر که او هم داشت آرمان را میزد رو به جمعیت میگوید که بس است دیگر کشتینش! بسشه...آنها هم آرمان را رها میکنند.
🔹آرمان از جایش بلند میشود و خونین سمت خیابون اصلی میرود. صدای بسیجیها را میشنود که داشتند حیدر حیدر میگفتند. میرود سمت صدا، اما وقتی میپیچد داخل کوچه میبیند که سر کوچه یک گروهی دختر و پسر ایستادند و دارند شعار مینویسند. آنها تا وضعیت آرمان را میبینند میفهمند بسیجی بوده و کتکش زدند. میروند سمت آرمان. آرمان که دیگر رمقی برایش نمانده خیلی راحت میافتد دست این جماعت. اینها شروع میکنند به قصد کشت آرمان را زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتند و مواد مصرف کرده بودند.
🔹یک دختر بینشان که اسپری دستش بوده با همان میکوبد به صورت آرمان. یکیشان یک میلگرد داشته که نوکش را تیز کرده بوده و به عنوان سلاح از آن استفاده میکرده. با همان میلگرد میکوبد روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان را رساندن بیمارستان جمجمهاش شکسته بود.
@rajanews