eitaa logo
💠 نیمکت 💠
2.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
36 فایل
نیمکتی ها 🏅💥 اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉 واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️ #باهم😎 #برای_هم🌱 #کنار‌هم🤝 #هواتونو‌داریم 🙌 ارتباط با ما 👇 @admin_nimkatt
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 نیمکت 💠
چندروزی است که تا میشنوم حرفش را کـربُبلا این دل مـن میریزد... 🏴 @nimkat_khr
@Yahoseeiiin.mp3
زمان: حجم: 9.53M
من با خودم درگیرم... شده اوضاع دلم آشوب... اگه کربلا نرم میمیرم... 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
🔹وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی 🔸در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی 🔹آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای 🔸پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بچه هیئتی یعنی.... اهدانا صراط المستقیم نجف تا کربلا من کنت مولا و هذا مهدی مولا 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
حماسه کاری زینبی است ... 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
💢پیاده روی #اربعین مثل جرعه جرعه نوشیدن آب دریاست، کافیه یکبار بنوشی، عطشش بی تابت میکنه! 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
🔸امتحان ، پیش‌درآمدِ امتحان بزرگ ظهور است. 🔹اگر مؤمنین در امتحان اربعین سربلند شدند، می‌شود در امتحان ظهور رویشان حساب کرد. 🏴 @nimkat_khr
@Panahian_ir1_30295349.mp3
زمان: حجم: 999.2K
🎵برای زوار حسین(ع) کم نگذارید! ➕یک پیشنهاد ویژه برای کسانی که نمیتونن در اربعین شرکت کنن 🏴 @nimkat_khr
⭕️حاج حسین یکتا: هر‌چی شرایط زیارت ، سخت‌تر بشه، نه تنها از شکوه این حماسه کم نمیشه، بلکه به زیباییِ این حماسه اضافه میشه؛ اینو از زینب(س) یاد گرفتیم؛ که در شرایط سخت، خالق زیبایی‌‌ها باشیم. 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
از جاده های بیابانی #اربعین ⇜تا دریای ظهور راهی نیست فقط کافیست #عطش را برای دلت مشق کرده باشی...❤️ 🏴 @nimkat_khr
#اربعــــین بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین تیم رسانه ای نیمکت فرارسیدن اربعین حسینی را به همه نیمکت نشینان عزیز تسلیت عرض می نماید. 🏴 @nimkat_khr
💠 نیمکت 💠
#اربعــــین بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن شـد چـهـلـم روز عــ
هوا تاریک شده بود....کاروان کم کم به دشت نینوا نزدیک میشد... زنگ صدای محمل ها سکوت سنگین شب را به هم ریخته بود... باد ناله کنان می وزید و پرده های محمل ها را بی رمق تکان میداد... اینبار، سوز بیابان بود که با سوز دل همراهی میکرد وبرتن های خسته اسیران تازیانه می زد... این دشت آشنای قریب غریبی مسافران امشب بود... این کاروان حرف های زیادی با آنان که در آنجا خفته بودند داشت... آمده بودند تا در آنجا چهل روز غم واسیری را چله بگیرند... که بگویند این چهل، چهل سال پیرترشان کرده بود... آمده بودند تا بگویند ما رایت الا جمیلا حقیقت بود اما سینه هامان شرحه شرحه ی این زیبایی شد... صبر در مقابل قامت این کاروان قد خم کرده بود... حالا می خواستند این داغ را بعد چهل روز ببارند... اما زینب در تمام راه چرا انقدر ساکت بود... هنوز با صدای قرآن سر بالای نیزه هم نوایی میکرد اما حالا محشر کربلای دل او بود... می تواند این داغ را زمین بگذارد؟ نه! داغ روی لب هایش حک شده بود وقتی گلوی برادر را بوسیده بود زینب امشب آمده بود عهدش را با برادر تمام کند...