یِ روایت هست که میگه :
خدا گفته هر کس از خصلت بنده ی من تعجب کنه یا اونو مسخره کنه نمیذارم از دنیا بره مگر اینکه همون خصلت رو تو خودشم بذارم ..!
یادش بخیر .. :)
بچگیام وقتی با مامانم میرفتیم روضه ، همش در تعجب بودم که چرا اینا گریه میکنن؟؟
آخه مگه گریه کردن داره؟
میدونم غم انگیزه ، سخته ، ظلمه ولی نباید بعد از اینهمه سال اینجوری براش گریه کنن!!
اصلا همش مونده بودم اینا چجوری گریه شون میاد💔
ولی الان ..
خدایا شکرت بابت اینکه منم گرفتار کردی🙏🏻✨
و چه گرفتاری از این زیباتر ..?
✍#آبجی_زینب . .
{ نور🌱 | nooor2 }
خب بگم براتون که ...
تو کانال دخترانی در صف شهادت هم گفتم ..
اون اولا .. وقتی کرونا اومد و مدارس مجازی شد .. بعد از حدودا یکی دو ماه رفتم تو شاد دیدم توی یکی از گروه های درسیمون یه پیام اومده .. بازش کردم دیدم معاون مون لینک یک کانال رو گذاشته و گفته عضو شدن تو این کانال اجباریه و هر کی عضو نشه از انضباطش کم میشه ..!
لینکو باز کردم دیدم کانال راهیان نور هست !!
خیلی ناراحت شدم اصلا دوست نداشتم عضو بشم .. تا اون موقع هر مذهبی دیده بودم همش از اون افراطیاش بود .. جوری بود که فکر میکردم هر کی بسیجیه و سپاهیه و اینا همشون بد اخلاقن !!!😂💔
✍#آبجی_زینب . .
ادامه دارد ...
البته اینم بگماااا
من خدا رو شکر از همون اول توی یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم و چادری بودم و نماز میخوندم ولی مثلا چادرم رو به خاطر این میپوشیدم که بابام دوست داشت دخترش چادری باشه نمازم رو مثلا با عشق و اینا نمیخوندم ..
اینجوری بودم کلا!!
بعد اجباری تا یِ مدت عضو اون کانال بودم ..
اصلا هم پستاشو باز نمیکردم ..!
بعد ی ِ روز داشتم با گوشیم بازی میکردم همه استوریا رو دیدم پیامی نداشتم حوصله چت کردن با دوستام رو هم نداشتم ..
رفتم تو شاد دیدم اون کانال بی صدا شده داره از پست منفجر میشه😐😂!
بعد بازشون کردم همینجوری ردشون میکردم چندتاشونو خوندم خیلی باحال بودن مثلا در مورد حجاب میگفتن و اینا ..
خوشم اومد مطالبشو کم کم شروع کردم به خوندن
بعد خادم اون کانال یک کانالی داشتن تو ایتا ..
کانال یک شهیدی بود .!
به خاطر همون کانال وارد ایتا شدم
ولی هنوزم خوب راه نیومده بودم
اصلا وقتی وارد یک کانال مذهبی میشدم در جا میزدم بیرون
همش کانال چالش و جک داشتم فقط ..
کم کم که اون مطالب رو میخوندم یا حالا توی تبادلات اون کانال وارد یِ تعداد کانال دیگه شدم
اونا هم منو تا یِ مقداری روشنم کردن😁
✍#آبجی_زینب . .
ادامه دارد ...
اونجا بود که تصمیم گرفتم خودمم کانال بزنم ..
که شد کانال دخترانی در صف شهادت اول !
مرداد ماه بود که کانال رو زدم و دقیقا وقتی که خانوادگی کرونا گرفته بودیم💔
خیلی روزای سختی بود ..
حال پدر و مادرم خیلی بد بود ..!
وضعیت شهرمون هم قرمز بود ..!!
ظرفیت بیمارستانا هم تکمیل ..!!!💔
پدرم وضع ریه اش خیلی بد بود .. از اینورم ریه اش درگیر کرونا شده بود ..!!
خیلی میترسیدم
خودم هم کرونا گرفته بودم ..
تمام بدنم درد میکرد ..!
خواهرم کوچیک بود و کرونا گرفته بود ولی چون یکم بهتر شده بود نباید میرفت پیش مامان و بابام !!
از اینور ما یعنی هم من هم خواهر و برادرم از بچگی به دوری پدر و مادر عادت نداشتیم !!
ولی اون موقع رفتیم تو پذیرایی که جدا بود درو بسته بودیم رو خودمون ..!!
چون در پذیرایی به خونه باز میشد و یِ در دیگه اش به حیاط .. ما از اون در میرفتیم و میومدیم💔
منم ماسک میزدم و میرفتم تو خونه
هم کارای خونه رو میکردم هم از پدر و مادرم مراقبت میکردم ..
منی که قبلش به سیاه و سفید دست نمیزدم ، همه ی کارا افتاده بود گردن من ..!
تا نصف شب باید خواهرمو آروم میکردم ..
چون به مادرم عادت داشت گریه میکرد 💔
تا ساعت ۲ ، ۳ شب بیدار بودم
اول صبح هم باید بلند میشدم دارو های برادرمو میدادم چون اون هم کرونا داشت!!
هم مریض بودم هم خسته هم دلگیر💔🖤
✍#آبجی_زینب . .
ادامه دارد ...
اون روزا شروع محرم بود🖤
شاید اولین بارم بود که روضه برای خودم میذاشتم با اون حالم گریه میکردم 💔
اون روزا گوشیم پر از مداحی شده بود🖤
خیلی حالم بد بود ..
خیلی کلافه بودم ...
خیلی نگران بودم ....
اوضاع روز به روز بدتر میشد💔
مادرم باید بستری میشد ولی توی بیمارستان جا نبود💔
پدرم اوضاعش خطرناک بود ..!
خواهرم همش بی قراری میکرد و مریض بود ..!
برادرم ناراحت و مریض و کلافه بود ..!
خودم خیلی اوضاعم بد بود ..!
خیلی دلم پر بود🖤
باورم نمیشد که این منم که شبا با مداحی بالشتم از گریه هام خیس میشد💔😭
اون روزا بود که من به آقا رو زدم💔
شفای خانوادمو خواستم ..
از همه کمک میخواستم ..
امام حسین (ع)
حضرت عباس (ع)
حضرت زینب (س)
حضرت رقیه (س)
از همه ...💔
آره ..
جوابمو داد💔😭
اون آقا با کرمش جوابمو داد💔
روزای هشتم ، نهم محرم بود ..
حالمون بهتر شده بود💔
حتی نذاشت به روز دهم برسه💔😭
✍#آبجی_زینب . .
ادامه دارد ...
از اون روزا ..
امام حسین (ع) شد اربابم ..
منم شدم خادمش💔
تا آخر ماه صفر سیاهشو پوشیدم💔
همیشه تو خونمون مداحی میذاشتم صداشو بلند میکردم و خودم سینه میزدم💔😭
از اون روز به بعد ..
دلم پر میزد یِ بار پام برسه کربلا ..💔
دلم پر میزد بایستم تو بین الحرمین ..💔
دلم پر میزد همونجا بشینم یِ دل سیر گریه کنم ..💔
بهش بگم آقا ..
چقدر رو عباست حساس بودی که وقتی شنیدی تورو به دستاش قسم دادم در جا جوابمو دادی😭
چقدر رو زینبت غیرت داشتی که تا شنیدی تورو به اشکاش قسم دادم در جا جواب دادی💔
چقدر رقیه اتو دوست داشتی که تا تورو به غمش قسم دادم در جا جواب دادی😭💔
چشام از اشک تار شده💔🙂
یاد اون روزا میفتم ، روضه لازم میشم💔
✍#آبجی_زینب . .
ادامه دارد ...
یِ چیزی رو من دیشب یادم رفت بگم ..
بعد از تحولم ، از هر کدوم از دوستام و همکلاسیام که میپرسیدم میگفتن که ما همچین لینکی برامون نیومده و ندیدیم و یادمون نیست که معاون همچین چیزی تو گروه فرستاده باشه ..!
یعنی من هنوز که هنوزه نمیدونم اون لینک واقعا توی گروه بوده یا نه😓
✍#آبجی_زینب . .
°• انسان کلا دوتا دشمن بیشتر نداره ..!
- یکی شیطان👺
- یکی هم هوایِ نفس😈
این دو تا رو شکست بدی بُردیッ
✍#آبجی_زینب . .
+ eitaa.com/nooor2 '
+ مواظب باشید ارتباطتون با نامحرم از حد ضرورت نگذره ⭕️ !
- « هواستون باشه به بهونه ی درد و دل کردن و مشورت کردن و روابط خواهر برادری از خط قرمز ارتباط با نامحرم نگذرید ؛ نامحرم نامحرمه ! » '
✍#آبجی_زینب . .
+ eitaa.com/nooor2 '
+ موقع نماز که میشه ، شیطونه همش میگه :
↵ حالا که زوده ، بذار یکم دیگه ..!
↵ بعدا میخونی ..!
↵ فعلا یکم گوشی نگا کن ..!
↵ و ..
اینجور مواقع باید بزنی تو دهنش بگی :
خالقم داره صدام میزنه😍'
بعد با لبخند بگی : لَبَیّکَ یا داعیَ اللهッ
✍#آبجی_زینب . .
+ eitaa.com/nooor2 '
+ هر کاری بکنی ، نتیجه اش اول به خودت برمیگرده '
- پس مواظب کارهات باش ..!
✍#آبجی_زینب . .
+ eitaa.com/nooor2 '
+ وای از اون روزی که پرونده ی خالیتو بذارن جلوت ..
↵ بگی : پس اعمالم کو؟!
‐ خدا بگه کدومش واسه من بود؟؟
✍#آبجی_زینب . .
+ eitaa.com/nooor2 '