🌸🌸🌸
🌸
🌸
داستانی از مهربانی امام رضا ع نسبت به یارانش
به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»
خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».
وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم. شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.
🌸
🌸🌸
اصل طرحی که پارسال در مدرسه فاطمه برای آشنایی بچه ها به دین و جذبشان به نماز جماعت اجرا شد.بدون جزییات.
برای اینکه بچه ها سر کلاس شلوغ نکنند.کافیه دروسی مثل هنر و ورزش و کارو فناوری که بچه ها به اون علاقه دارند را بگذارند ساعت آخر.و اوایل سال چند دفعه به خاطر شلوغ کردن .بچه ها را از این فعالیت ها منع کنند.یا بگویند در صورتی که شلوغ نکنید.فقط این فعالیت ها را داریم.بچه ها به خاطر اینها ساکت میمانند.(این کار را معلم کلاس پنجم و ششم فاطمه انجام میدادند.)
طرح درس تدریس داستان عصای موسی ع ،برای تدریس معجزه .پیامبر.خدا .قیامت.بهشت.تشویق به کارهای خوب
🌸🌸🌸
بچه ها اگر ما این دوتا تکه چوب را بهم بزنیم آیا میتوانند دهان باز کنند و هم دیگر را بخورند؟
بچه ها:نه خانم،برخیشون شاید با سحر و جادو بشه.
حالا میخوام براتون داستانی از کتب آسمانی تعریف کنم.
شنیدید میگن :ساحران زمان موسی ع
دست از ایمان خود برنداشتند؟به نظر شما چرا اینطوری کردند؟نمیدانید .میخواهید براتون اززبان خودشان علت را بگم
آنها گفتند:ما دیدیم که هنگامیکه حضرت موسی ع عصای خود را بر زمین انداخت ،عصای او تبدیل به اژدها یا مار شد.و همه کارهای قلابی ما را خورد.دیدم ما با سحر و جادوی خود نمیتوانیم از طناب و چوب چیزی را بسازیم که بقیه چیزها را بخورد.
فهمیدیم این نشانه و معجزه ای بر صدق و درستکاری حضرت موسی ع است.فهمیدیم که واقعا خدا و جهان بعد از مرگ که او میگوید راست است.
پس به او ایمان آوردیم .و چون دیدیم او که راستگوست .وعده بهشت با انواع خوراکیها و نوشیدنی ها خوشمزه مثل کباب و شیر عسل و...هر لحظه که اراده کنیم فراهم است. و کاخ های زیبا و .....
و در آن هیچ بیماری و هیچ ناراحتی راه ندارد .و با دوستان خوب خدا خوش میگذارانیم.
ترجیح دادیم هرچه زودتر به این نعمتهای الهی که در دنیا مانند آن یافت نمیشود،برویم .بنابراین تهدید فرعون به کشتن برای ما مثل رسیدن به آنچه بود که انتظار آن را میکشیدیم.حتی بهتر از آنچه که فرعون در دنیا ان را قبل از مبارزه با حضرت موسی ع وعده داده بود.پس به راحتی مرگ را پذیرفتیم.
حالا بچه ها کیا میخواهند ،بروند داخل چنین بهشتی.بهشتی که همه چیز در آن هست.
بچه ها :همه یک صدا همه مون
حالا چه کنیم که به این بهشت دست یابیم
با کارهای خوب مثل نماز ،روزه،کمک به دیگران و.....