نکات مربوط به ترجمه درس اول عربی سال هفتم
۱_دقت در مفرد یا جمع یا مثنی بودن کلمه
۲_دقت در مذکر و مونث بودن کلمه
۳_چینش کلمات براساس ساختار زبان فارسی در ترجمه .یعنی مثلاً فعل را آخر بیاوریم
۴_همه کلمات هنگام ترجمه .معنا شوند
۵_گاها نیاز است برای تاکید بر اینکه
کلمه مفرد است از لفظ(یک )استفاده کنیم.
در روایات داریم
هر پدر و مادری که جلوی بچه ها بحث و دعوا کنند.بچه منحرف میشه.
خب پس باید موارد اختلافی در مورد تربیت بچه ها را موقعیکه بچه مدرسه است یا والدین در اتاقی جدا نه جلوی بچه حل و فصل کنند.و جلوی بچه باهم تفاهم داشته باشند.
نه چیز دیگه یا برعکس این .
نکاتی که بچه ها باید موقع دوست یابی رعایت کنند
۱_از لحاظ مذهبی مشابه خودشان باشد
۲_از لحاظ درسی بتوانند بهم کمک کنند
۳_از لحاظ اخلاقی مشابه هم باشند
۴_از لحاظ خانوادگی تقریبا مثل هم باشند
اما اینها را چگونه باید به بچه ها آموزش داد را بعدا اگر راهی یافتم توضیح میدهم.
در مورد نماز جماعت خواندن بچه ها
چون اولیای مدرسه الگوی رفتاری برای بچه ها هستند اولین و مهم ترین نکته این است که بچه ها ببیند آنها خودشان هم نماز جماعت میخوانند.
صحفه دیتا هم برای آموزش بچه ها در هر کلاس نیاز نیست.دروس اصلی بچه ها را کلیپ در کانال مدرسه بگذارند ،بچه ها گوش کنند.
اگر هرکسی یک اکانت اضافه تر ایتا که هیچ کانالی جز درس بچه روی آن نیست.را برای بچه ها درست کنند.
دیگه رو ایتا بچه ها چیزی نمیبنند.
کلیپ درسی را هم دانلود کنند و اینترنت گوشی را قطع کرده به طوری که بچه نتواند وصل کند بعد بدهند دست او کلیپ را ببیند تمام که شد از او بگیرند.
برای حل عدم تمرکز برخی از بچه ها
۱_باید تمرین روخوانی از روی درسها انجام شود به صورتی که هروقت بچه غلط خواند یا خسته شد از خواندن ،تایم خواندن او ثبت شود و از او بخواهیم دفعات بعدی تایم بیشتر شود.البته موقع انجام این تمرین نباید بچه هم زمان مشغول کار دیگری باشد(من این جمله آخر را در مورد فاطمه اجرا نکردم.)
۲_در مورد تمرکز باید بچه ها بگردند غلطهای خودشان را روی نمونه سوالات حل شده خودشان پیدا کنند.
۳_برای املا باید کلماتی را که اشتباه مینویسند در جدولی بریزند و پیدا کنند
۴_برای اینکه بیشتر سر درس بنشینند باید تمرین نشستن مثل همان تمرین تمرکز بر درس انجام شود تایم افزوده گردد
۵_باید وقتی غلط از سر بی دقتی معلم دید فقط نمره طرف را کم کند و اشکال رابعدا رفع کند نه اینکه همانجا روی برگه یادش بدهد و به او نمره دهد.
۶-برای املا باید بچه ها غلط املایی های خود را در خانه پیدا کنند و درست کنند.یا به والدین الا بگویند و به عنوان تصحیح غلطهای والدین غلطهای والدین را پیدا کنند.
اینها را به دستور مشاور فاطمه من قبلاً در مورد فاطمه انجام دادم نتیجه ام داده پارسال هم تقریبا داشت در مدرسه فاطمه برای همه بچه ها اجرا میشد.
آره مشکل دقیقا این هست که اگر در ازدواج سنتی هم دو طرف بهم دروغ نگویند.و شناخت درستی در مورد ملاکهای اصلی هم از هم پیدا کنند.چون حداقل حدود هفتاد الی هشتاد درصد که به تفاهم رسیدند در موارد و ملاکهای اصلی بعد زندگی را شروع کنند.مشکلی پیش نمیاد.
چون آنچه را هر دوطرف در زندگی میخواهند دارند.تقریبا.و نباید در مورد مسایل مهم باهم به اختلاف و بحث بپردازند و رنگ آرامش از زندگیشون بره بیرون.البته در بقیه زندگی ها نه زندگی فعلی من.
🌸🌸🌸
داستان حضرت ابراهیم ع و پرندگان
روزی بود و روزگاری بود .چندتا پرنده بودند باهم دوست بودند.طاووس و کلاغ و دوتا دیگه پرنده.دیدند حضرت ابراهیم ع به سمت آنها میرود.
چون شنیدید که حضرت ابراهیم ع از خدا خواسته که قیامت و زنده شدن مردگان را به آنها اثبات کند.
آمدند در دست حضرت ابراهیم ع قرار گرفتند.حضرت ابراهیم دستور الهی را اجرا کرد .و آنها را تکه تکه کرد و با باهم مخلوط کرده و چهار قسمت کرد و بر سر چهار کوه قرار داد.
آنگاه خداوند به حضرت ابراهیم ع گفت: آنها را صدا بزند.
همه پرنده ها زنده شدند و به سمت او رفتند.
همین گونه است که در قیامت نیز مرده ها زنده میگردند.
پس باید اعمال خوب انجام دهیم.تا در قیامت رستگار شویم.
🌸🌸🌸
🌸
🌸
داستانی از مهربانی امام رضا ع نسبت به یارانش
به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»
خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».
وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم. شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.
🌸
🌸🌸