eitaa logo
تفکرقرانی
2.1هزار دنبال‌کننده
456 عکس
65 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینها را به دستور مشاور فاطمه من قبلاً در مورد فاطمه انجام دادم نتیجه ام داده پارسال هم تقریبا داشت در مدرسه فاطمه برای همه بچه ها اجرا میشد.
آره مشکل دقیقا این هست که اگر در ازدواج سنتی هم دو طرف بهم دروغ نگویند.و شناخت درستی در مورد ملاک‌های اصلی هم از هم پیدا کنند.چون حداقل حدود هفتاد الی هشتاد درصد که به تفاهم رسیدند در موارد و ملاک‌های اصلی بعد زندگی را شروع کنند.مشکلی پیش نمیاد. چون آنچه را هر دوطرف در زندگی میخواهند دارند.تقریبا.و نباید در مورد مسایل مهم باهم به اختلاف و بحث بپردازند و رنگ آرامش از زندگیشون بره بیرون.البته در بقیه زندگی ها نه زندگی فعلی من.
🌸🌸🌸 داستان حضرت ابراهیم ع و پرندگان روزی بود و روزگاری بود .چندتا پرنده بودند باهم دوست بودند.طاووس و کلاغ و دوتا دیگه پرنده.دیدند حضرت ابراهیم ع به سمت آنها میرود. چون شنیدید که حضرت ابراهیم ع از خدا خواسته که قیامت و زنده شدن مردگان را به آنها اثبات کند. آمدند در دست حضرت ابراهیم ع قرار گرفتند.حضرت ابراهیم دستور الهی را اجرا کرد .و آنها را تکه تکه کرد و با باهم مخلوط کرده و چهار قسمت کرد و بر سر چهار کوه قرار داد. آنگاه خداوند به حضرت ابراهیم ع گفت: آنها را صدا بزند. همه پرنده ها زنده شدند و به سمت او رفتند. همین گونه است که در قیامت نیز مرده ها زنده میگردند. پس باید اعمال خوب انجام دهیم.تا در قیامت رستگار شویم.
🌸🌸🌸 🌸 🌸 داستانی از مهربانی امام رضا ع نسبت به یارانش به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!» خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم. نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید». وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم. شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد. 🌸 🌸🌸
هدایت شده از برجیان
هدایت شده از برجیان
هدایت شده از برجیان
هدایت شده از برجیان
اصل طرحی که پارسال در مدرسه فاطمه برای آشنایی بچه ها به دین و جذبشان به نماز جماعت اجرا شد.بدون جزییات.
برای اینکه بچه ها سر کلاس شلوغ نکنند.کافیه دروسی مثل هنر و ورزش و کارو فناوری که بچه ها به اون علاقه دارند را بگذارند ساعت آخر.و اوایل سال چند دفعه به خاطر شلوغ کردن .بچه ها را از این فعالیت ها منع کنند.یا بگویند در صورتی که شلوغ نکنید.فقط این فعالیت ها را داریم.بچه ها به خاطر اینها ساکت میمانند.(این کار را معلم کلاس پنجم و ششم فاطمه انجام میدادند.)