🔺بعد امام علیه السلام فرمودند: بگو ببینم در داستان داوود شما چه میگویید؟ علی بن محمّد جهم افسانهای ساختگی را شبیه آن چه در تورات كنونی آمده است، در این جا ذكر كرد كه خلاصه اش چنین است: داوود در محراب خود مشغول نماز بود كه شیطان به صورت پرنده زیبایی در برابر او نمایان شد. داوود نمازش را شكست و به دنبال آن پرنده به پشت بام رفت. آن جا چشمش به درون خانه همسایه و بر اندام زن زیبایی كه در حال غسل كردن بود افتاد و دل بسته او شد. داوود برای از میان برداشتن مانع، دستور داد همسر آن زن را (كه یكی از افسران ارشد لشكر وی بود) و اوریا نام داشت، پیشاپیش صفوف به میدان نبرد بفرستند. هنگامی كه او كشته شد، داوود همسرش را به ازدواج خود درآورد هنگامی كه سخن به این جا رسید امام علیه السلام بر اثر شدّت ناراحتی دست بر پیشانی زد و فرمود: «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ». شما پیامبر بزرگی را به سستی در نماز و ارتكاب عمل خلاف عفت (قبل از ازدواج رسمی با او) و سپس قتل انسان بی گناهی متهم میکنید؟!
🔹علی بن محمّد بن جهم عرض كرد: پس گناه داوود كه خداوند در آیة فوق به آن اشاره كرده، چه بود؟
امام علیه السلام: وای بر تو! گناهی نداشت. او گمان كرد خداوند كسی را از وی داناتر نیافریده است. خداوند دو فرشته را مأمور كرد تا از محراب او بالا روند و بگویند: ما دو نفر با هم نزاع داریم و یكی بر دیگری ستم كرده است. میان ما به حق داوری كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت كن. این یك برادر من است. او ۹۹ میش دارد و من یكی دارم، ولی او اصرار میکند كه این یكی را نیز به او واگذارم و او در سخن بر من غلبه كرده و از من گویاتر است در این جا داوود در قضاوت عجله كرد و بی آن كه از مدعی تقاضای دلیل و بینه كند، به او رو كرد و گفت: این برادرت به تو ستم كرده كه همان یك میش تو را هم مطالبه كرده است و حتی توضیح و دفاع لازم را از مدعی بر ضدّ او نخواست. گرچه حكم نهایی نكرده بود، امّا همین عجله در این گفتار، ترك اولایی بود كه از داوود سر زد. سپس متوجه شد و در مقام جبران برآمد و استغفار كرد و خداوند نیز این ترك اولی را بر او بخشید. این بود خطای داوود، نه آن چه شما میگویید.
سپس امام علیه السلام افزود: مگر نمیبینی خداوند بعد از این ماجرا میگوید: «یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»؛ (ای داوود، ما تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم. در میان مردم به حق داوری كن و از هوای نفس پیروی مكن) اگر داوود ـ العیاذ بالله ـ مرتكب آن جنایات عظیم و گناهان بزرگ شده بود، چگونه خداوند چنین مقام و منصبی به او میبخشید و چگونه او را مورد عفو و بخشش قرار میداد؟! پس بدان همة آنها خرافات است.این جهم پرسید: پس داستان ازدواج با همسر اوریا چه بوده است؟
امام علیه السلام فرمود: جریان چنین بود كه در آن زمان هر گاه زنی شوهرش از دنیا میرفت یا كشته میشد، هرگز ازدواج نمیکرد. خداوند به داوود اجازه داد با همسر اوریا كه در حادثه ای كشته شده بود، ازدواج كند. داوود صبر كرد هنگامی كه همسر اوریا از عده درآمد، با او ازدواج كرد (بدون آن كه مسئله دیگری در كار باشد)، لكن چون این امر در میان مردم آن زمان سابقه نداشت، بر آنها گران آمد.
🔺امّا در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و همسر پسر خوانده اش زید كه قرآن میگوید: «تو چیزی را در دل پنهان میداشتی كه خداوند آن را آشكار ساخت» ماجرا از این قرار بود كه خداوند قبلاً نام همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را در این جهان به او فرموده بود و در میان آنها نام زینب دختر حجش بود كه آن روز در قید زوجیت پسر خوانده پیامبر صلی الله علیه و آله زید بن حارثه بود، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله این نام را در دل خود مخفی میداشت تا مبادا بهانهای به دست منافقان بیفتد و بگویند پیامبر صلی الله علیه و آله به زن شوهر داری چشم داشتی دارد (امّا حوادث آینده و جدایی آن زن از همسرش با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله، اصرار داشت جدا نشود، نشان داد كه چنین امری از قبل مقدّر بوده است). این را نیز بدان كه خداوند در میان تمام خلق خود، تنها عهده دار اجرای عقد سه زن شد: حوا را برای آدم علیه السلام و زینب را برای رسول خدا و فاطمه سلام الله علیها، را برای علی علیه السلام عقد كرد.
این جا بود كه علی بن محمّد بن جهم به گریه افتاد عرض كرد: ای فرزند رسول خدا، من توبه میكنم و تعهد مینمایم كه از امروز به بعد درباره پیامبران خدا جز آن چه شما فرمودید، نگویم. باید توجه داشت كه درباره عصمت انبیا گروهی راه خطا پیمودهاند و گروه دیگری در نیمه راه ماندهاند. تنها گروهی كه عصمت آنان را به طور كامل پذیرفتهاند، پیروان مكتب اهل بیت علیهم السلام میباشند كه با هدایت آنان به سر منزل مقصود رسیده اند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام علی لعلی پیشاوک🌻🌸
🔷 شهید علی لعلی فرزندخدارحم تاریخ دهم شهریور ۱۳۳۸ در مشهد مقدس و خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. ایشان پس از گذراندن دورههای تحصیلی آکادمیک ابتدائی وارد حوزه علمیه شد و قبل از انقلاب به نجف اشرف عزیمت کردند و ضمن بهره گیری از فیوضات علمی به مبارزات سیاسی خودش با آوردن اعلامیه و نوارهای صوتی حضرت امام (ره) ادامه میدهند و پس از مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی جذب سپاه پاسداران میشوند و به مناطق عملیاتی جنوب کردستان اعزام میشود. پس از چند ماه به دلیل جراحات ریوی در بیمارستان بستری میشود و مدتی پس از بهبودی، جنگ تحمیلی آغاز و ایشان به عنوان نفرات اول به صورت فردی از سپاه خراسان ماموریت گرفته و به منطقه عملیاتی خرمشهر اعزام میشود و پس از مجاهدتهای دلیرانه در تاریخ دوم مهر سال ۱۳۵۹ به نقل از همرزمان شهید ایشان در مجاورت انبار قیر مورد اصابت مستقیم خمپاره قرار گرفته و به فیض شهادت نائل میگردد و پیکر مطهر ایشان جاوید الاثر میباشد.
🔷 روحانی شهید لعلی اولین شهید خراسان بزرگ و اولین شهید روحانیت در دفاع مقدس میباشد.
منبع: جناب آقای نظری مسئول گزینش سپاه خراسان بزرگ در زمان دفاع مقدس
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام عباس رضائیان رامشه🌻🌸
🔷 شیخ عباس فرزند قاسم علی یازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ در استان اصفهان روستای رامشه در خانوادهای مؤمن و مذهبی چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره تحصیلی آکادمیک وارد حوزه علمیه اصفهان شد و با توجه به شجاعت و روحیه مبارزه طلبی که در وجود او بود در سالهای قبل از انقلاب مبارزات گستردهای را بر علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد. بعد از ورود امام خمینی (ره) به ایران شیخ عباس از اولین کسانی بود که به گروه حفاظت امام پیوست و نقل است از دوستان که شبهای اول که امام بعد از مدتها تبعید به ایران بازگشته بودند در پشت بام منزل موقت امام شبها تا صبح به نگهبانی و حفاظت از امام میپرداختند. وی نیز در سال ۱۳۵۹ مدتی را به همکاری با دادگاه ویژه مبارزه با مواد مخدر پرداخت. در سال ۱۳۵۹ که اولین سال از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود شیخ عباس در این شرایط به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و بصورت داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد؛ او سرپرست شعبه عقیدتی سیاسی آمادگاه عمومی ارتش در اصفهان بود که پس از چندی حضور در جبهه شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکرش مطهر شهید جاویدالاثر ماند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن شریف قنوتی🌻🌸
🔶 شهید قنوتی فرزند محمود تاریخ سوم تیر ماه ۱۳۱۳ در خانوادهای روحانی و متدین چشم به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات آکادمیک به دلیل علاقهای که به روحانیت و علوم دینی داشت، وارد حوزه علمیه شد و پس از مدتی برای کسب مدارج علمی به حوزه علمیه قم عزیمت کرد و با شرکت در دروس حضرت امام خمینی رحمه الله علیه و آیت الله گلپایگانی کسب فیض نمود و به درجه اجتهاد نایل آمد.
🔷 فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
حجت الاسلام شریف قنوتی در شهر مقدس قم مبارزات خود را علیه رژیم شاه آغاز کرد. پس از پایان درس خارج در سال ۱۳۳۹ از سوی حضرت امام خمینی و آیت الله العظمی گلپایگانی برای تبلیغ به اردکان اعزام شد و به عنوان نماینده حضرت امام رحمه الله علیه در اردکان و حومه برگزیده شد او وجوهات شرعی مردم را دریافت نموده و به شهر قم و نجف ارسال مینمود ایشان پس از مدتی برای ادامه مبارزه به شیراز هجرت نمودند. ساواک شیراز از فعالیتهای وی احساس خطر کرده و برای دستگیری به منزلش هجوم برد که وی با کمک همسایگان از خانه گریخته و به اصفهان رفت از آنجا که مقداری اعلامیه به همراه داشت در آنجا دستگیر و مورد سختترین شکنجهها قرار گرفت؛ به طوری که تمام ناخنهایش را میشکنند پس از بهبود نسبی بلافاصله به اردکان مراجعت کرده و مورد استقبال بی نظیر مردم قدرشناس آن دیار قرار گرفت پس از شهادت آیت الله سعیدی به دلیل فعالیتهای سیاسی او را دوباره دستگیر کردند و این بار در دادگاه نظامی شیراز به اعدام محکوم شد ولی او با عوامل نظامی چنان برخورد ارشادی میکند که سرانجام حکم اعدامش لغو و با ممنوع المنبر شدن آزاد میگردد
🔷 فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب بار دیگر به اردکان عزیمت نمود و بنا به درخواست مردم منطقه مسئولیت نمایندگی شورای شهر را بر عهده گرفت با یاری مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و آیت الله محلاتی به فعالیتهای عمرانی و اجتماعی مشغول شد و به رفع مشکلات فرهنگی مردم مبادرت ورزید وی تا پایان سال ۱۳۵۸ در این سنگر خدمت کرد. اوایل سال ۱۳۵۹ به بروجرد رفت و به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد مشغول به خدمت شد.
🔷 شهادت حجت الاسلام شریف قنوتی
سرانجام در روز ۲۴ مهر ماه ۱۳۵۹ ساعت حدود ۱۲:۳۰ بعد از نماز ظهر و عصر در خیابان چهل متری خرمشهر نزدیک مقر گروه الله اکبر خودرو وانت در کمین مزدوران عراقی قرار گرفت و ماشین او را به گلوله بستند حدود ۷ تا ۸ گلوله به بدن شیخ اصابت کرد در کوچه بعدی ماشین را با آرپی جی هدف قرار دادند ماشین واژگون شد و دوبار به روی سقف غلطید و به حال اول برگشت عراقیها شیخ را محاصره کردند پنج نفر سراغ همرزم و راننده شیخ «رضا آلبوغبیش» رفتند ۱۲ نفر سراغ شیخ آمدند غبار لباسها و کفشهای شیخ حالا پر از خون شده بود یک روحانی مجروح با وجود اصابت چندین گلوله در، بدنش اکنون بعد از ۲۶ روز مقاومت و بیخوابی در برابر دشمن به اسارت گرفته شده است بعثیها اول عمامهاش را برداشته و آنراروی سرنیزه گذاشتند و اطرافش رقص و پایکوبی کردند و نعره زدند اسرنا الخمینی ما یک خمینی را اسیر کردیم او را میزدند و به زمین میانداختند اما او بلند میشد و فریاد میکشید در این هنگام هم دست از تبلیغ و ارشاد برنمی داشت با عربی فصیح رو به عراقیها کرد و گفت امروز یزید، زمان صدام است و حسین، زمان خمینی از بیرق یزید بیرون بیایید و زیر پرچم حسین علیه السلام قرار بگیرید ناگهان در این هنگام فرمانده سیه چهره و بلند قد عراقیها با سرنیزه کلاشینکف به سمت شیخ حمله ور شد و سرنیزه را به شقیقه شیخ فرو کرداز شیخ فقط تکبیر و آیه استرجاع «انا الله و اناالیه راجعون» شنیده میشد شیخ در حالی که ایستاده بود کاسه سرش را برداشتند و سپس جسم بی جانش روی زمین قرار گرفت.
♦ روحشان شاد و یادشان گرامی
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگی نامه روحانی شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد🌻🌸
🔶 شهید سید عبدالکریم فرزند سید حسن در روز سه شنبه ۱۳۱۱/۵/۵ هجری شمسی مصادف با ۲۳ ربیع الاول سال ۱۳۵۱ قمری، در استان مازندران، شهرستان بهشهر و در خانوادهای مذهبی که از سلاله پاک ائمه اطهار علیهم السلام بودند به دنیا آمد. پس از اتمام دوران ابتدایی با شور و عشقی که به کسب علم و معارف دینی داشت به حوزه علمیه کوهستان بهشهر رفت و از محضر آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی (ره) که استاد الاساتید و صاحب کرامات و معنویات بود کسب فیض نمود پس از چهار سال تحصیل در حوزهٔ علمیه کوهستان با کسب اجازه از محضر استادش برای ادامه تحصیل عازم حوزهٔ علمیه قم شد و تحصیلات خود را در زمینه فقه و اصول ادامه داد و از محضر اساتیدی همچون امام خمینی و آیت الله العظمی بروجردی بهره برد ایشان پس از شش سال تحصیل در قم در سن بیست و سه سالگی به عراق مهاجرت کرد و پس از یک سال با بهره گیری از فیوضات معنوی علمای نجف به ایران بازگشت وی با شروع مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی به عنوان یک عنصر اصلی مردم را با جنایتهای رژیم پهلوی آشنا میساخت از این رو در سال چهل و دو در پی ایراد سخنرانی پرشورشان در تهران به همراه تعداد زیادی از علما و خطبای تهران دستگیر و زندانی شد و این اولین بازداشت او بود. ایشان در راه مبارزه با نظام آمریکایی پهلوی از همان گامهای نخست طعم تلخ زندان و آزار و شکنجههای دژخیمان رژیم پهلوی را چشید و هر روز بیش از پیش استوارتر و مقاومتر در راه به ثمر رساندن نهضت اسلامی گام برداشت و با خطبهها و سخنرانیهای پر شور و انقلابی به همراه دیگر یاران فداکار انقلاب در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و تداوم آن نقش موثری ایفا کرد و حرکت انقلابی مردم خراسان را شکل داد و به همین جهت چند باردستگیر و زندانی گردید. او در تظاهرات و راهپیماییهای مردم بر علیه رژیم، پهلوی دوشادوش آنان شرکت میکرد و با سخنرانیهای انقلابی اش نقش بزرگی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت پس از پیروزی انقلاب ایشان در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و به عنوان نماینده مردم در تصویب قانون اساسی بر اساس مبانی اسلامی و خواست مردم نقش بسزایی داشت. همچنین با شروع جنگ تحمیلی ضمن انجام خدمات ارزنده در پشت جبههها با حضور در جبهههای غرب و جنوب کشور و با سخنرانیهای پر شور خویش در بالا بردن روحیه لشکریان اسلام و مردم مناطق جنگ زده نقش مهمی ایفا کرد او بزرگترین افتخارش را در طول سالهای متمادی، به خصوص پس از پیروزی انقلاب، اسلامی پرداختن به تدریس علوم اسلامی میدانست و به حق او در خطه خراسان به عنوان کانون تفکرات اسلامی و هزاران مشتاق تشنه دل معارف اسلامی محسوب میشد.
🔷 شهادت
سرانجام در همین راه پس از انجام رسالت همیشگی اش (جهاد روشنگری و بیداری ملت و تلاش وافر ایشان در گروه ویژه تدوین قانون اساسی انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در روز سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۶ در سن ۴۹ سالگی توسط یکی از منافقین ترور شد و به درجه بالای شهادت نایل آمد و به کاروان شهدای انقلاب اسلامی پیوست پیکر پاکش پس از تشییع جنازه با شکوهی که در شهر مشهد انجام شد در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌷امتیاز شهدای مدافع حرم در کلام امام خامنهای (مد ظله العالی)🌻🌷
🔷 تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند:
🌹 "شهید مدافع حرم" 🌹
♦ امتیازی که آنان را متمایز کرده است: «اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند امروز دشمنان اهل بیت عليهم السلام حرم حضرت زینب سلام الله علیها را با خاک یکسان کرده بودند سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان میرسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان میکردند. اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوهٔ دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن یعنی دفاع از کشور دین و انقلاب اسلامی
شهیدان مدافع حرم با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند این دشمن میآمد داخل کشور اگر جلویش گرفته نمیشد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور ملت دین و انقلاب اسلامی فدا کردند.
♦ امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، شهادت در غربت است. امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمیشود.
شهدای مدافع حرم که در این دوران با این همه تبلیغات مخالف و معاند و جورواجور دلشان پر میکشد به سمت منطقهٔ جهاد و شهادت مقامشان خیلی بالا است. فرق است بین آن وقتیکه رادیو و تلویزیون و مردم همه دارند شعار میدهند و یک عده هم به جبهه میروند و به شهادت میرسند البته آنها هم مقامشان خیلی بالا است با آن وقتی که این خبرها نیست اینها با اصرار، با التماس که ما هم موافق نیستیم نمیگوییم بروند میآیند مکرّر این را میبینند آن را میبینند واسطه میتراشند برای اینکه بروند مثلاً در سوریه در حلب یا در زینبیه مبارزه کنند و میروند و مبارزه میکنند و جانشان را در این راه میدهند اینها خیلی مقامشان بالا است. جوانهای شما در خلال هزاران نفر دیگر رفتند این بلا را از سر اسلام و مسلمین در واقع رفع کردند؛ کار بزرگی که این جوانهای شما انجام دادند این است و این برای خدا بوده؛ والا ما که کسی را تشویق نکردیم [برود]؛ مثل دورهٔ جنگ که تشویق میکردیم و امام دستور میدادند و مارش عملیات میزدند؛ این خبرها نبود اما در عین حال این جوانها با شوق با التماس با علاقه مندی بلند شدند رفتند؛ این اخلاص است دیگر این اخلاص را خدای متعال برکت میدهد ان شاء الله در آیندهٔ نه چندان دوری برکات اینها را دنیای اسلام خواهد دید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌷زندگینامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان🌻🌷
🔷 مادر شهید محمد امین کریمیان گذری کوتاه از زندگی فرزند شهیدش را روایت کرد که آن را میخوانید:
♦ محمدامین سال ۱۳۷۳ در روستای حاجی کلاً بهنمیر بابلسر به دنیا آمد یک برادر و ۲ خواهر دارد؛ محمدامین فرزند سوم خانواده. است هنوز پیش دبستانی نرفته بود که در زمینه مداحی و حفظ قرآن فعالیت میکرد بعد از اینکه به مدرسه رفت برایش معلم قرآن گرفتیم و روان خوانی را تمام و حفظ قرآن را شروع کرد از دوم ابتدایی به اعتکاف میرفت و در سوم ابتدایی موفق به حفظ سه جزء قرآن کریم و تجوید آن شد. از زمان کودکی علاقه خاصی به عبادت و راز و نیاز باخدا داشت هر وقت پدرش میخواست به مسجد برود میگفت: بابا من هم میخواهم بیایم و همواره با پدرش بود همیشه در حال خواندن نماز و قرآن بود و در نماز جمعه نیز شرکت میکرد و مکبر نماز جمعه بود.
♦ وقتی که محمد امین به سوم راهنمایی رفت یکبار نزدم آمد و گفت مامان میخواهم در حوزه ثبت نام کنم گفتم: من راضی نیستم دوست دارم تو درس بخوانی و بعد از دیپلم وارد حوزه شوی؛ اما محمدامین همچنان اصرار میکرد وقتی دیدم دست از اصرار خود نمیکشد گفتم؛ تنها در صورتی به تو اجازه میدهم که در حوزه قم پذیرفته شوی او نیز با معدل بسیار بالا در قم پذیرفته شد و وارد حوزه قم شد پسر دوست داشتنی بود هر جا میرفت همه عاشقش میشدند به گونهای بود که تمام گروهها از هر طیفی با او دوست بودند و اصلاً سخت گیری نمیکرد همیشه با لبخند و احترام با همه برخورد میکرد او که مبلغ دین اسلام بود به نقاط مختلفی از داخل و خارج کشور برای تبلیغ رفت و دوستان زیادی داشت اصلاً در بیان مسائل دینی سخت گیری نمیکرد و به گونهای با دیگران سخن میگفت که آنها احساس نکنند او دارد چیزی را به آنها تحمیل میکند و همین راه موفقیتش بود محمد امین عاشق شهادت بود و بیشتر ایام خود را با مطالعه زندگینامه شهدا میگذراند.
♦ محمدم از کودکی بچهای آرام بود میتوانم بگویم بچه خاصی بود هفتهای یک بار در منزلمان زیارت عاشورا میخواندیم و در این مراسم حضور فعالی داشت. اخلاقش خیلی خوب بود بچه زرنگ و باهوشی بود و به ما خیلی احترام میگذاشت. هیچگاه جلوتر از من و پدرش حرکت نمیکرد هر وقت مرا میدید دستم را میبوسید در کارهای خانه کمکم میکرد نمازش را اول وقت میخواند دائم الوضو بود. کتاب مربوط به شهدا را زیاد میخواند با بچهها مثل بچهها رفتار میکرد به نظر من کسی به راحتی شهید نمیشود امین هم پر زد و رفت و من مطمئن هستم جایگاه او بهتر از اینجاست پسرم بسیار ولایی بود پسرم از کودکی فردی مخلص با ایمان و مطیع امر ولی فقیه بود و هر چه حضرت آقا میفرمودند با دل و جان اطاعت می کرد.
♦ محمدامین دانشجوی ترم شش فلسفه و مسلط به ۲ زبان انگلیسی و عربی بود و به مدت ۲ سال نیز در کلاس نقد و بررسی فیلم شرکت کرده بود و اخیراً که حضرت آقا در یکی از سخنرانیهای خود فرمودند جای افرادی مثل شهید آوینی در کشور خالی است و نیاز است جوانان ما راهش را ادامه دهند محمدامین تصمیم گرفت دوره ارشد خود را در رشته فیلم سازی ادامه دهد و حتی برای این کار یک دوربین فیلم برداری سفارش داد که چند روز بعد از شهادتش به دست ما رسید عید امسال سخنرانی آقا را گوش میدادیم دیدیم محمدامین دستانش را بر روی صورتش گذاشته و آرام آرام گریه میکند گریهای که معلوم است از روی بغض و نمیتواند کنترلش کند خواهرش گفت: چرا گریه میکنی امین گفت انقلاب دارد چهل ساله میشود آن وقت هنوز ما حزب اللهی ننشستیم دورهم یک گفتمان واحد درست کنیم که به درد جامعه بخورد. تا آقا نخواهد این مسائل سطحی و پیش پا افتاده را تبیین کند اینها وظیفه آقا نیست آقا اینقدر کار دارد نباید جور کم کاری ما را بکشد. این رهبر گناه دارد ما قدرش را نمیدانیم یک جملهای هم داشت همیشه میگفت آخه الآن حضرت آقا باید بنشیند در خانهاش با خیال راحت چایی بخورند تبیین شبههها وظیفه ماست چقدر ما کم کاریم محمدامین ۲۲ سال بیشتر سن نداشت اما پایه ۱۰ درس حوزوی و سطح سه و ترم شش رشته فلسفه بود به زبان انگلیسی و عربی تسلط داشت برخی فکر میکنند کسانی که برای دفاع از حرم شهید میشوند برای پول است اما پسرم در رفاه بزرگ شد هیچ نیاز مالی نداشت حتی زمانی که به سوریه اعزام میشد هزینه بلیت هواپیما را پدرش داد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🔶 ادامه زندگینامه شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان
♦ محمدامین از یک دانشگاه در آلمان بورسیه شده بود اما همه آن را رها کرد و برای جهاد به سوریه رفت. محمد امین پسر فهمیدهای بود همیشه آرزو داشت شهید شود و به من همیشه می گفت مامان دعا کن شهید شوم. یکی از کارهای همیشگی او خواندن وصیت نامه و کتاب شهدا بود هر وقت به او نگاه میکردم ته دلم میلرزید چون احساس میکردم او دیر یا زود شهید میشود محمد امین شهادت را درک کرده بود میگفت شهید شدن به همین راحتی نیست اول باید آدم در دلش شهید شود بعد به مقامی برسد که خدا او را به عنوان شهید قبول کند.
ممکن است مردم فکر کنند این بچه درس خوان ۲۲ ساله نحیف استخوانی سوریه چه کار میتوانست بکند؟ ما هم به او انتقاد میکردیم میگفتیم میروی آنجا و مزاحمشان هستی البته شوخی میکردیم آدم تیزی بود همیشه زیر دست و پا نمیماند میگفت حالا یک کارهایی می کنم. کار تبلیغی میکنم غافل از اینکه آقا کلی دورهٔ نظامی دیده بود و چریک محسوب میشد اما به ما نگفته بود؛ اما دوره نظامی دیدن کجا و جرئت جنگیدن داشتن کجا. در میدان جنگ شجاعت به کار میآید تا دوره دیدن همان طوری که امین با شهادتش این را ثابت کرد.
♦ محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت بسیار خوشحال بود انگار میدانست قرار است شهید شود یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به مزار شهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد این اولین بار نبود که محمد امین به سوریه رفت ماه رمضان و زمستان سال قبل و بهار امسال به سوریه رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم بمان؛ اما او گفت حرمین شرفین در خطر است دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمیکنند مامان عمه سادات در خطر است چگونه از رفتن من ممانعت میکنی آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با همین حرفها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند میگفت مامان ۳۰ سال پیش سفره شهادت پهن شده بود الآن این سفره دوباره پهن شده و ما باید از آن استفاده کنیم قبل از حضور در سوریه هم برای تبلیغ به لبنان رفته بود چون به زبان انگلیسی و عربی تسلط داشت وجودش در این مسیر مثمر ثمر بود. محمد امین غیر از فعالیتهای فرهنگی از نظر رزمی هم آموزش دیده بود خیلی حرف است که جوانی همه چیزش را بدهد و به جایی برود که احتمال برگشت ندارد؛ اما شهدا دین را درک کردند و فهمیدند جهاد مرز نمیشناسد.
♦ ۱۵ روز از رفتنش به سوریه میگذشت ۲۷ خردادماه سال ۹۵ که عموی فرزندم به اتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم: پرسید از محمدامین خبری داری؟ من در جوابش: گفتم بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت میکردم به من گفت حالم خیلی خوب است ناراحت نباشید داشتم به سخنانم ادامه میدادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به اشک ریختن از او پرسیدم چه شد آیا محمد امینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه می: گوید بله محمد امین شهید شد وقتی این خبر را شنیدم نمیتوانستم گریه کنم نمیدانستم چگونه جای خالی محمدامین را پر کنم چون او پسری بسیار مهربان و دوست داشتنی بود نمیتوانستم باور کنم که او شهید شد بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من التماس میکرد مامان دعا كن من شهید شوم از اینکه میدیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
1⃣ آیت الله العظمی بهاء الدینی (رحمت الله علیه)
1-پیرد مراد جوانان
" آیت الله العظمی بهاء الدینی" پیر مراد جوانان پاک باز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس و شمع محفل بسیجیان عاشق بود و بارها صفوف میدان جبههها را با حضور خود نورانیت مضاعف بخشید.
2-همزیستی با جوانان
پاک سرشتی و اوج تقدس عزیزان رزمنده، ایشان را بر آن داشته بود که در ملاقات خود با دلاور مردان جبهه بفرماید: من برای ملاقات با شما غسل کردهام. آن زمان که در جبههها فشار زیادی بر نیروهای ما بود و خبر آن را کمتر کسی میدانست، میفرمود: امشب از فکر جبههها خوابم نبرد، چرا که میدیدم چه بر سر رزمندگان میآید. چندی بعد بر اثر آن اندوه به بیماری سختی مبتلا شد. علاقه قلبی این عارف الهی به مسائل جبهه و جنگ، ایشان را بر این میداشت تا در هر فرصتی و به مناسبت هر عملیاتی، برای سلامتی مدافعان دین و کشور مجلس توسل به اهل بیت (علیهم السلام) بر پا کند و خود نیز بسیار مقید بود تا در آن مجلس حضور یابد.
3-جنگ مقدمه جهاد اکبر
استقلال و آزادی کشور چه در زمینه نظامی و چه در زمینه فرهنگی و چه در زمینه اقتصادی وابسته به پیروزی در این جنگ است. خداوند متعال کمک کند هر چه زودتر و با توان رزمندگان اسلام این پیروزی به دست بیاید و استقلال و آزادی کشور بیمه گردد. بعد از پیروزی در این جهاد اصغر، ما میمانیم تا جهاد اکبر. پیروزی در این جنگ، مقدمهای بر این است که ما به فکر استقلال و آزادی نفوس خود بیفتیم و فکری به حال خودمان بکنیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
2⃣ آیت الله شهید سید اسد الله مدنی (رحمت الله علیه)
1-بوسه بر بازوی رزمندگان اسلام
گاهی ایشان برای ارج نهادن به زحمت مجاهدان در انظار عمومی بر دستان برادر ارتشی که با مسلسل سنگین، هواپیمای متجاوز دشمن را در فضای شهر تبریز سرنگون ساخته بود به عنوان نماینده امام بوسه میزد و کمال تواضع را که از عرفان الهی و اخلاق پسندیدهاش بر میخواست به نمایش میگذارد.
2-گاه برای حل مشکلات جبهه، عزم را جزم میکرد
در محاصره سوسنگرد، عشق شهید مدنی به رزمندگان اسلام باعث شد که مشتاقانه با آنها ارتباط برقرار کند. در حالی که بنی صدر خیانت پیشه کرد و نیروهایش هیچ اعتنایی به تنگتر شدن حلقه محاصره سوسنگرد نداشتند. ایشان بی درنگ نزد امام شتافت و چارهای اندیشید که حضرت امام بلافاصله و با قاطعیت فرمان شکسته شدن محاصره سوسنگرد را صادر کرد.
3⃣ شهید آیت الله دکتر بهشتی (رحمت الله علیه)
من همواره آرزو کردم که از مسئولیتهایی که این دارم ولو به صورت موقت آزاد شوم و به میدان جنگ بروم و به پاسدارانی هم که خواستار اعزام به نبرد بودند گفتم: شما به این آرزوی خودتان خواهید رسید، دعا کنید که ما بتوانیم در این میدانهای ایمان و عمل با جهاد به ویژگیهای خاصش حاضر شویم. با این همه آرزوی قلبی ما این است که به هر شکلی که میسر باشد در میدان رزم باشیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻زندگینامه علامه حسنزاده آملی (رحمت الله علیه)🌻🌸
🔶 علامه حسن حسنزاده (رحمت الله علیه) آملی متولد سال ۱۳۰۷، عارف، حکیم و فقیه معاصر است که در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر داشت، وی از جهت تسلط به علوم مختلف در بین علمای معاصر بینظیر بود و به همین جهت ملقب به علامه ذوالفنون بوده است.
علامه حسن زاده آملی، اساتیدی همچون علامه طباطبائی، علامه شعرانی، مرحوم الهی قمشهای و غیره داشت و شاگردانی هچون؛ آیتالله صمدی آملی داشت.
آثار متعددی شامل: قرآن هرگز تحریف نشده، اله نامه، رسالهاى در تضاد، رسالهاى در علم، نهج الولایه، دروس اتحاد عاقل بمعقول، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم و غیره از وی به چاپ رسیده است.
علامه حسن زاده شبی در خواب دید که به زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) رفت و قبل زیارت او را به مسجدى بردند و از او خواستند که در کنار تربت دو رکعت نماز حاجت بخواند و حاجت بخواهد که برآورده است، او هم نمازش را خواند و از خدا طلب علم کرد، بعد به دیدار امام رضا (علیه السلام) مشرف شد و از آب حیات نوشید، به این تعبیر که هزار در علم و از هر درى هزار در دیگرى به روى او گشوده شد.
🔷 شعری از علامه به یاد زمان حضور ایشان در شلمچه در دوران دفاع مقدس
دوباره تنگ شد این دل، ولی برای خودم
برای گریه یکریز و هایهای خودم
خودم نِیَم، که خودم در شلمچه جا ماندست
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم
🔷 ماجرای نخستین دیدار علامه حسن زاده آملی با شهید علمدار
شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحتهای شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطرههای بسیاری را در رابطه با او در "علمدار" نقل کردهاند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی میدانستند. "حمید فضلالله نژاد" از دوستان شهید در همین رابطه خاطرهای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت میکند:
سید مجتبی علمدار علاقه ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: "سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است." روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. سید در مراسمی که برگزار میشد از روحانیون استفاده میکرد. یکبار سید مجتبی بچههای هیأت بنی فاطمه (علیها سلام) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: "علامه به شما چی گفت؟"
سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت: وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: " بنده در چهره شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید." آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab