🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
2⃣ آیت الله شهید سید اسد الله مدنی (رحمت الله علیه)
1-بوسه بر بازوی رزمندگان اسلام
گاهی ایشان برای ارج نهادن به زحمت مجاهدان در انظار عمومی بر دستان برادر ارتشی که با مسلسل سنگین، هواپیمای متجاوز دشمن را در فضای شهر تبریز سرنگون ساخته بود به عنوان نماینده امام بوسه میزد و کمال تواضع را که از عرفان الهی و اخلاق پسندیدهاش بر میخواست به نمایش میگذارد.
2-گاه برای حل مشکلات جبهه، عزم را جزم میکرد
در محاصره سوسنگرد، عشق شهید مدنی به رزمندگان اسلام باعث شد که مشتاقانه با آنها ارتباط برقرار کند. در حالی که بنی صدر خیانت پیشه کرد و نیروهایش هیچ اعتنایی به تنگتر شدن حلقه محاصره سوسنگرد نداشتند. ایشان بی درنگ نزد امام شتافت و چارهای اندیشید که حضرت امام بلافاصله و با قاطعیت فرمان شکسته شدن محاصره سوسنگرد را صادر کرد.
3⃣ شهید آیت الله دکتر بهشتی (رحمت الله علیه)
من همواره آرزو کردم که از مسئولیتهایی که این دارم ولو به صورت موقت آزاد شوم و به میدان جنگ بروم و به پاسدارانی هم که خواستار اعزام به نبرد بودند گفتم: شما به این آرزوی خودتان خواهید رسید، دعا کنید که ما بتوانیم در این میدانهای ایمان و عمل با جهاد به ویژگیهای خاصش حاضر شویم. با این همه آرزوی قلبی ما این است که به هر شکلی که میسر باشد در میدان رزم باشیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻زندگینامه علامه حسنزاده آملی (رحمت الله علیه)🌻🌸
🔶 علامه حسن حسنزاده (رحمت الله علیه) آملی متولد سال ۱۳۰۷، عارف، حکیم و فقیه معاصر است که در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر داشت، وی از جهت تسلط به علوم مختلف در بین علمای معاصر بینظیر بود و به همین جهت ملقب به علامه ذوالفنون بوده است.
علامه حسن زاده آملی، اساتیدی همچون علامه طباطبائی، علامه شعرانی، مرحوم الهی قمشهای و غیره داشت و شاگردانی هچون؛ آیتالله صمدی آملی داشت.
آثار متعددی شامل: قرآن هرگز تحریف نشده، اله نامه، رسالهاى در تضاد، رسالهاى در علم، نهج الولایه، دروس اتحاد عاقل بمعقول، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم و غیره از وی به چاپ رسیده است.
علامه حسن زاده شبی در خواب دید که به زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) رفت و قبل زیارت او را به مسجدى بردند و از او خواستند که در کنار تربت دو رکعت نماز حاجت بخواند و حاجت بخواهد که برآورده است، او هم نمازش را خواند و از خدا طلب علم کرد، بعد به دیدار امام رضا (علیه السلام) مشرف شد و از آب حیات نوشید، به این تعبیر که هزار در علم و از هر درى هزار در دیگرى به روى او گشوده شد.
🔷 شعری از علامه به یاد زمان حضور ایشان در شلمچه در دوران دفاع مقدس
دوباره تنگ شد این دل، ولی برای خودم
برای گریه یکریز و هایهای خودم
خودم نِیَم، که خودم در شلمچه جا ماندست
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم
🔷 ماجرای نخستین دیدار علامه حسن زاده آملی با شهید علمدار
شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحتهای شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطرههای بسیاری را در رابطه با او در "علمدار" نقل کردهاند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی میدانستند. "حمید فضلالله نژاد" از دوستان شهید در همین رابطه خاطرهای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت میکند:
سید مجتبی علمدار علاقه ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: "سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است." روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. سید در مراسمی که برگزار میشد از روحانیون استفاده میکرد. یکبار سید مجتبی بچههای هیأت بنی فاطمه (علیها سلام) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: "علامه به شما چی گفت؟"
سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت: وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: " بنده در چهره شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید." آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات عالم وارسته شهید فضل الله محلاتی🌸🌻
1⃣ شهید محلاتی در سال ۱۳۲۶ با تشکیلات فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی (رحمه الله علیه) آشنا میشود و از همان سال، مبارزه خود را علیه رژیم مستبد شاه آغاز میکند. وی که هفده سال بیشتر نداشت، نسبت به دعوت فدائیان اسلام برای اعزام به «فلسطين» و مبارزه با رژیم غاصب بیت المقدس، آمادگی و ثبت نام مینماید. او در ۲۲ سالگی، از سوی آیتالله بروجردی ماموریت مییابد تا به «غائله حزب توده» در قم رسیدگی کند که بطور فعال و موثر، از عهده این مسئولیت خطیر بر میآید. این امر بیانگر توجه ویژه حضرت آیتالله بروجردی (رحمه الله علیه) به ایشان است. شهید محلاتی در سال ۱۳۳۲ یعنی در ۲۳ سالگی به خاطر سخنرانی محرك و آتشین خود عليه ((کنسرسیوم نفت)) و ((کودتای ۲۸ مرداد)) دستگیر و به مشهد مقدس تبعید میشود. ایشان در سال ۱۳۴۱ به عنوان رابط میان علمای تهران و قم نسبت به تبادل پیامها اقدام میکند. در همین سال، با تنظیم اعلامیهای، امضای 120 تن علمای تهران را میگیرد که در نوع خود اقدامی بیسابقه تلقی میشود.
2⃣ یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید شیخ فضل الله محلاتی، عبادات و شبزندهداری و بهطور کلی «روح بندگی» وی بود. روح بندگی، که یکی از شرایط اصلی رهبر در جامعه اسلامی است و در قرآن و احادیث ائمه معصومان (عليهم السلام) نیز تأکید فراوانی بر آن شده، در شهید محلاتی در حد بالایی پرورش یافته و او را به انسانی متعبد تبدیل کرده بود. یکی از دوستان نزدیک ایشان در این باره چنین میگوید: «در سفرهایی که با هم میرفتیم، حالات عجیبی در ایشان دیده بودم. گاهی در نماز شب چنان گریه میکرد که نمیشد جلویش را بگیری. وقتی در قم بودیم، شهید محلاتی از طلبههایی بود که نماز جماعتش ترک نمیشد».
3⃣ هم زمان با قیام تاریخی حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در سال ۱۳۴۲، شهید محلاتی همواره از آرمانهای والای امام پشتیبانی کرد و دوران رنج و محنت و زندان را برای رسیدن به هدف به جان خرید. همسر ایشان در این باره میگوید: «از اول زندگی مان که من به یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند. از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بیست روز، دو ماه، چهار ماه و... خاطرم هست ساواکیها معمولاً شبها میریختند توی خانه ما. کم میشد روز بیایند. ساعت ده یا ده و نیم میآمدند. موقعی که میآمدند مدام دست میگذاشتند روی زنگ تا در باز شود. همین که زنگ پشت هم میزدند، من میفهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصی حاج آقا با امام داشتند که قایم میکردم و...».
4⃣ عشق به امام
شهید محلاتی عاشق حضرت امام (رحمه الله علیه) بود و روحی سرشار از عشق به ایشان داشت، حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) برایش تنها استاد، مرجع و رهبر نبود، بلکه مراد و محبوب او بود. در وصیتنامهاش مینویسد: از امام بخواهید برای آمرزش من دعای مخصوص نماید. من در این عالم به او عشق میورزیدم و امر او را امر خدا و رسول خدا میدانستم.
عشق و محبت دوطرفه بود. حضرت امام (رحمه الله علیه) نیز او را دوست میداشت و برای شخصیت والای او احترام خاصی قائل بود. فرزند شهید محلاتی میگوید: خانم حضرت امام که بعد از شهادت ایشان به منزل ما تشریف آورده بودند، گفتند که من دیدم امام برای دو شهید بیشتر گریه کردند: یکی شهید مطهری بود که امام خیلی متأثر شدند و دومین شهید، شهید محلاتی بود.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸پیام امام خمینی (رحمه الله علیه) و امام خامنهای (دام ظله العالی) در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی🌸🌻
🔷 پیام امام خمینی (رحمه الله علیه)
در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی و همراهانش در انقلاب، همین بس که حضرت امام خمینی رحمه الله در رثای آن شاگرد مجاهد و مخلصش فرمود: «امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او میروند از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کردهاند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد، و حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را میشناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهرههای درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختیها نمود و رنجها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید».
🔷 شهید محلاتی از منظر امام خامنهای (دام ظله العالی)
امام خامنهای درباره ویژگیهای شخصیتی شهید محلاتی چنین فرموده است؛ «یک خصوصیت در مرحوم آقای محلاتی است که آن خصوصیت برای عناصر انقلابی خیلی مهم است و آن، خصلتِ سازش ناپذیری و مبارزه گری وغیرت دینی و آمادگی برای فداکاری و تلاش است. همه کس حاضر نیست راحتی و زندگی آرام خودش را به خاطر هدفها و آرمانهایی که باید برای آنها مبارزه کرد، تهدید کند. ایشان از جمله افرادی بود که به راحتی زندگی را، آسایش را، درآمد را، عنوان آخری به نظر من از همه مهمتر است. نثار مبارزه میکرد و حتی حاضر بود یک جا از آبروی خودش مایه بگذارد، از حیثیت و عنوان خودش مایه بگذارد. از خصوصیات دیگر شهید محلاتی، عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدری به امام علاقه و اعتماد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی را بیان میکردند، مثل یک امر تعبدی، برایش لازم الاجرا بود».
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸سخن برگزیده شهیدمحلاتی🌸🌻
🔷 فرهنگ سپاه بر اساس اخلاص و روح شهادت طلبی، ایثار و فداکاری در راه خدا میباشد و این فرهنگ باید در سپاه باقی مانده و رشد نماید و باید کلیه امور بر اساس ولایت فقیه یعنی تسلیم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامین ولی فقیه انجام گیرد. بکوشید این امانت بزرگ الهی (انقلاب) را خوب نگهداری کنید و بدانید اگر با اخلاص و توکل به خدا، آن طور که شایسته است از این انقلاب پاسداری نمایید هر نوع توطئهای از جانب ابر قدرتهای خارجی و مزدوران داخل بلا اثر خواهد بود و به حکم قطعی حق تعالی (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ) پیروز خواهید شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸فرزند کردستان (شهید کاوه)
جوایز هنگفت ضد انقلاب برای شهادت طلبهٔ نوجوان🌸🌻
سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلات شهر مشهد در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند، و در جلسهای که محمود همراه پدرش، خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای که آن زمان امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند، میرسند. ایشان میفرمایند: «اگر محمود دروس کلاسیک را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوی بپردازد بهتر است» با راهنمایی و هدایت پدر سرگرم فراگیری علوم دینی گردید. و توانست تا معادل سطح یک حوزه ادامه دهند.
همزمان با شرکت در جلسات مذهبی و روشنگرانه شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب، تفکر مبارزاتی و ضد حکومتی او شکل میگیرد و با تکثیر و پخش نوار واعلامیه های حضرت امام، به دیگر انقلابیون میپیوندد. با شروع تظاهرات خیابانی در سال ۱۳۵۷ در راهپیماییها فعالانه شرکت کرده و تا مرز شهادت پیش میرود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به عضویت این نهاد مقدس در میآید و پس از چندی جهت گذراندن دوره آموزش، به عنوان مربی تاکتیک در پادگان امام رضا (علیه السلام) مشغول آموزش پاسداران و بسیجیان خراسان میگردد. همزمان با عزیمت امام راحل عظیم الشان به جماران، به عنوان سرپرست یک گروه بیست نفره و جهت حفاظت از بیت امام عزیز، به تهران اعزام میشود.
با شروع جنگ تحمیلی، جماران را به مقصد جبهههای جنوب ترک گفت و با اوج گرفتن درگیریهای ضدانقلاب در کردستان، وارد عرصه نبرد با ضدانقلاب داخلی شد. در همان ابتدای ورود به شهر سقز، مسئولیت خطیر گروه اسکورت را بر عهده گرفت و با اتخاذ تاکتیکهای هجومی و چریکی به عنوان اولین فرد در کردستان عملیات ضد کمین را عليه ضدانقلاب طراحی و اجرا نمود و در مدتی اندک، وضعیت نبرد در شهر سقز و حومه آن را به نفع نیروهای خودی تغییر داد. فرماندهی عملیات سپاه سقز، سنگر و جایگاه حساسی بود که استعداد ذاتی او را به منصه ظهور رسانید و با اجرای عملیات های چریکی، دشمنی را که بر شهر سیطره یافته بود، آواره کوهها نمود.
با تشکیل تیپ ویژه شهدا توسط سرداران شهید محمد بروجردی و ناصر کاظمی، محمود به عنوان مسئول عمليات تیپ معرفی میگردد. وی در جبهه نبرد با ضدانقلاب ضربات مهلکی را بر پیکر آنها وارد ساخت تاجائی که ضد انقلاب در اوج قدرت نظامی اش در سالهای ۶۱ و ۶۲ ناتوان از ایستادگی در مقابل کاوه است و در همین سال هاست که مبالغ هنگفتی را به عنوان جایزه برای به شهادت رساندن محمود کاوه تعیین مینماید و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها میافتد و این حتی خودیها را به تعجب و شگفتی وا میدارد. آزادسازی شهر بوکان وسپس جاده مهم و حیاتی پیرانشهر - سردشت، از جمله عملیات های گستردهای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجام میگیرد. با شهادت شهیدان کاظمی، گنجی زاده و بروجردی، سکان فرماندهی تیپ ویژه شهدادر سال ۱۳۶۲ به او سپرده میشود و در همین سال علاوه بر نبرد باضدانقلاب، اقدام به انجام عملیات های برون مرزی والفجر ۲، ۳ و ۴مینماید و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد میسازد. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تمام تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق مینماید و صحنههای غرور آفرین عملیات های بدر، قادر، والفجر ۹ و کربلای ۲ را میآفریند. محمود در طول دوران دفاع مقدس بارها و بارها مجروح گردید اما سنگر دفاع از انقلاب را ترک نگفت. آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران و در طی یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی بود که منجر به اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به سرش گردید. محمود کاوه تنها فرزند ذکور خانواده، در یازدهم شهریور ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۵ سالگی، هنگامی که به منظور تصرف ارتفاعات مهم ۲۵۱۹، پیشاپیش رزمندگان اسلام در حرکت بود، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و بدین سان قفس تنگ تن را شکست و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود، رسید. از این سردار شهید، تنها یک فرزند به نام زهرا به یادگار مانده است.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸بخشی از وصیت نامه سردار شهید محمود کاوه🌸🌻
🔶 دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.
اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود بدانید که به مسلمانان جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود آنها پیروز شدهاند.
🔸 مادر شهید نقل کرده است که اسمش برای مکه درآمده بود، اما نمیرفت، مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه. پرسید: خب مادر چرا نمیروی؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرده، یک عده را کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث اینها شده است، چی دارم جواب بدم؟ جواب خون این بچهها رو کی میده؟
(کتاب کاوه معجزه انقلاب)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهدای مدافع حرم و اربعین (شهدای اربعین روحانیت)🌸🌻
🔶 امام خامنهای مدظله العالی: راهپیمایی میلیونی اربعین، مدیون فداکاری شهدای مدافع حرم
حرکت شهدای مدافع حرم که در این برهه، در خارج از کشور به شهادت رسیدند، در واقع شبیه حرکت آن کسانی است که با جان خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله را حفظ کنند. یک روز بود که خلفای بنی عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد به تبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ در عین حال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید اربعین (شهید میرزا محمود تقی پور)🌸🌻
🔸 من در روز اربعین شهید میشوم
شهید حجتالاسلام "میرزامحمود تقیپور" با نام جهادی «ابوقاسم» یکی از رزمندگان ایرانی لشکر فاطمیون است که در سوریه به شهادت رسید.
او را به واسطه شهادت در روز اربعین، به شهید اربعین میشناسند، و حال نام و یادش در بین خانواده و همرزمانش زنده است.
این شهید مدافع حرم، عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار (فعال در زمینه محیط زیست) بود. وی همچنین به عنوان دانش پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمت الله علیه) قم فعالیت داشت. حجتالاسلام تقیپور دو فرزند پسر و دختر از خود به یادگار گذاشته است.
🔸 از زبان پدر شهید (حسنعلی تقی پور)
شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد میآمد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد.
🔸 ورود به حوزه علمیه
حسنعلی تقی پور درباره نحوه ورود فرزندش به حوزه علمیه گفت: پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و میگفت میخواهم سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی. او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت و چند سال بعد، پس از گرفتن مدرک دیپلم دوباره درخواست خود را تکرار کرد و ماهم پذیرفتیم و بعد در مدرسه علمیه امام محمد باقر (علیه السلام) در منطقه طلاب مشغول به تحصیل علوم حوزوی شد.
🔸 ویژگیهای اخلاقی
ویژگی بارز شهید اخلاق و انضباط در کارها بود، احوال پرسی و دستگیری از نیازمندان از خصلتهای شایسته دیگر ایشان بود. او حتی غذاهایی که مادرش در زمان طلبگی برایشان میپختند به همکلاسی هایش میداد و حتی تشک خواب خود را هم بخشیده بود و روی زمین میخوابید. محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختیهای زیادی به خود میداد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب میکرد و میگفت حجرههای خوب بهتر است برای شهرستانیها باشد. همچنین شبها لباسهای بقیه طلبهها را پنهانی میشست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا میشدند میگفت من برای دل خودم این کارها را انجام میدهم.
او کمربند خود را بالای سرش میگذاشت و به دوستانش میگفت اگر برای نماز شب بیدار نشدم با این کمربند بیدارم کنید.
او به مستضعفین خیلی کمک میکرد، مثلاً کرایه خانه آنها را میداد، یا برای آنها وسیله خانه میخرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.
میرزا محمود سه سال در جبهههای حق علیه تکفیریها مبارزه میکرد و ما بیخبر بودیم، میافزاید: در آخرین سال حضور ایشان مطلع شدیم، آنجا میگفت که من شهید میشوم اما اگر زخمی شدم هرگز نگویید در سوریه بودم و به او افتخار کردیم.
این پدرشهید ادامه میدهد: همیشه دوست داشت شهادتی خاص داشته باشد و همینطور شد و شهید اربعین نام گرفت. او در آخرین دست نوشتهاش تاریخ شهادتش را بیان کرد و گفته است به اذن خدا شهید میشوم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸تسلط شهید میرزا محمود تقی پور به زبان انگلیسی، عربی و فرانسه🌸🌻
فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
🔸 نامه شهادتش را از حضرت زینب (س) گرفت
در زمان اعزام به سوریه زمانی که میخواستند افراد را تقسیم بندی کنند درحالی که شهید روی تخت دراز میکشد، به ایشان گفته بودند که در رسته تبلیغات باید کار کنند و او ناراحت میشود و ملافه را روی خودش میکشد اما دقایقی بعد پیغام میآورند که اشتباه شده و او باید به دیرالزور برود، دوستانش از او میپرسند چطورشد، می گوید به خانم، حضرت زینب (سلام الله علیها) گفتم که من نمیخواهم به فرودگاه امام برگردم و باید شهید شوم این عنایت عمه سادات بود.
🔸 مرضیه میرزایی، مادر شهید مدافع حرم
با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما میگرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز میکنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام میدهد. همرزمانش میگفتند: او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند.
همیشه سختترین شرایط را برای کار انتخاب میکرد؛ معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش موثر است. او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانیها و گفتههای ایشان را تجزیه و تحلیل میکرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان میدانست.
وقتی دعای مادر برای شهادت فرزند مستجاب میشود. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت میکرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما میخواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم. من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.
او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید میشوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است:
نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم.
🔸 نحوه شهادت
ایشان در نهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان شد و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین میگفت، به شهادت رسید و به ارباب شهیدش ملحق شد.
🔸 وصیت نامه
بعد از عرض ادب خدمت شما خواننده محترم، میتوانستم نسبت به اوضاع اطرافم بی توجه باشم و برای بی تفاوتیام 100 دلیل بتراشم. دشمن اسلام یک عده شرور را بسیج کرد و اوضاع سوریه را ناامن کرد. حدود هفت میلیون آواره، تخریب فراوان ابنیه و آثار اسلامی و باستانی، از بین بردن زیرساختها و خانههای مردم و کشتن و زخمی کردن صدها هزار نفر؛ حالا نقش من به عنوان یک مسلمان چیست؟
یک عده برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) و نجات جان مسلمانان قیام کردند و رفتند، من هم نشستم و دعا کردم ولی این کافی نبود.
در محیطی ایمن نشستن و دعا کردن کافی نیست، وارد عرصه نبرد شدم تا اسباب راهنمایی، هدایت و تشویق مدافعان حرم باشم، تا مرهمی باشم بر زخمهایشان و قوت قلبی بر هجومشان بر صف دشمن.
میتوانستم برای نرفتنم به سوریه و بیتفاوتیم صد دلیل بتراشم
این راه، اسارت، جانبازی و شهادت دارد. بلاخره جنگ است. خودم را به خدا سپردم، هرچه خودش بخواهد همان میشود. من البته عاشق شهادتم و دوست دارم به این مقام والا که ائمه از خدا درخواست میکردند، برسند.
اگر توفیق یافتم که خوش به حالم و اما شما در قبال خود شهدا وظایفی دارید. مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود.
کاری زینبی (س) کنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الکفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد.
مواظب ایمانتان باشید، شب عاشورا 1437
شیخ میرزا محمود تقی پور
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی»🌸🌻
در نخستین روزهای مردادماه سال ۵۷ در شهر بابک کرمان متولد شد. پرورش در دامن پرمهر خانوادهای مذهبی، تزریق ذرهذره مفاهیم آیات قرآنی و معرفت انسانی را در تکتک بافتهایش در پی داشت و همین امر همتی مضاعف در کسب معارف دینی را در وجودش پدیدار نمود؛ بهگونهای که بعد از سپری دوران دبیرستان، برای بهرهمندی از تحصیلات حوزوی عازم قم میشود.
نگارش و هضم مفاهیم و مطالب ناب کتابهای معرفتی ساعتها و شاید اغلب روزهای زندگیاش را تحتالشعاع خود قرار داده بود. اهتمام به تدریس از همان سالهای ابتدای تحصیل آن هم با ویژگی و سبکی خاص که به نشر مجموعهای از جزوات آموزشی تحت عنوان بدایة النحو نموداری و بلاغت نموداری انجامید و ترویج مهارتهای لازم برای طلبگی از تلاشهای دیگر این استاد فرهیخته بود.
طراحی دوره تندخوانی و مهارتهای مطالعه تحت عنوان مطالعه موفق شاخصترین تلاش ایشان در این زمینه بود و در کنار تدریس دروس رسمی در حوزه و دانشگاههای سراسر کشور به ترویج قرآن اهتمام بیشتری داشت. تسلط بر هنر خطابه، جذب جوانان بسیار، در جلسات و سخنرانیهایشان حاکی از سخنرانیهای جذاب و گیرا و روحیه بانشاط و ارتباطی صمیمانه با طلاب و شاگردانش دارد.
شهید روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی» از اساتید مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی بود. ضمن اینکه در مرکز ملی پاسخگویی به مسائل شرعی هم حضور فعالی داشت. او همیشه خود را طلبه میدانست و در مؤسسه اخلاق درس میخواند.
دلدادگی به مسیر شهدا در کارها و برنامهها و رفتارش پیدا بود. سال ۹۴ بزرگداشت شهدای روحانی را در مسجد محلهشان برگزار کرد. در سال ۹۵ دبیری ستاد بزرگداشت شهدای روحانی را بر عهده گرفت تا اینکه از نمایندگی، ولی فقیه در سپاه قدس از او خواستند برای تبلیغ بین رزمندگان مدافع حرم به سوریه برود. او در ماه مبارک رمضان راهی سوریه شد. در آنجا شهید دهقانی که مدرس و مبلغ بود، لباس تبلیغاش تبدیل به لباس رزم شد. شهیدی که سالها قبل از جنگ سوریه با ورزشهای رزمی مثل تکواندو خود را به لحاظ جسمی آماده جهاد کرده بود.
🔸 مادر شهید
مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور میرفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین همه به کربلا میروند، تو داری به سوریه میروی؟ گفت: حضرت زینب (سلام الله علیها) تنهاست؛ میروم تا تنها نباشد. پسرم به سوریه رفت و شب اربعین حسینی شهید شد.
ادامه مطلب در پست بعد
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸همسر شهید محمد حسن دهقانی🌸🌻
فاطمه رستمی ۱۶ سال همراه و همسنگر شهید دهقانی بود که هیچ وقت مانع رفتن همسرش به تبلیغ نمیشد؛ این بانوی صبور اگر چه میدانست ممکن است در سوریه اتفاقی برای همسر بیفتد، اما باز هم مانند ۱۶ سال زندگی که با یک مبلغ داشته، مانع رفتن او به سوریه نشد. این همسر شهید بیان داشت: با شناختی که نسبت به شهید و خانواده ایشان بهواسطه دوستی با برادرم کسب کردیم و به خاطر علاقهمندی به ازدواج با یک طلبه مسیر زندگی برایم مشخص شد. بهقدری خود را مقید و مکلف نسبت به اطرافیان و مسئولیتها و موقعیتهای پیش رویش میدانست که کمتر فرصت استراحت و اوقات فراغت پیدا میکرد، در همه حال شرایط سخت و موقعیتهای ناهموار را بر رفاه حال خویش مقدم میدانست و حتی در انتخاب مکانهای تبلیغی دورافتاده نیز که کمتر کسی اعلام حضور میکرد پیشقدم بوده و با میل و رغبت بسیاری عهدهدار آن میشد. در ۱۶ سال زندگی مشترک، هیچ موقع مخالفتی با اینکه همسرم تبلیغ برود نداشتم. او میگفت حسرت به دلم گذاشتی که یک بار بخواهم جایی بروم و مخالفت کنی!
وی ادامه داد: در بحث سوریه هم من به سختیهای سفر و مدت طولانی واقف بودم، اما سوریه فراتر از تبلیغ بود و اعتقاد داشتم که وظیفه است و اگر هر شخصی بخواهد به سوریه برود و خانواده ممانعت کند، این اتفاقی که در سوریه افتاده، در ایران هم رخ میدهد. همسرم احساس وظیفه میکرد، در آنجا باشد. او در ماه مبارک رمضان اولین اعزام به سوریه داشت و بعد از سفر اول از سوریه، با همسرم تماس میگرفتند و میخواستند باز هم اعزام شود، اما به خاطر بحث درسی نمیتوانست برود. شهید دهقانی دنبال فرصتی بود که دوباره عازم سوریه شود تا اینکه مدارس علمیه به دلیل پیادهروی اربعین تعطیل شد، او از فرصت استفاده کرد و آماده اعزام شد.
🔸 بشارت شهادت شهید در آخرین اعزام به سوریه
همسر شهید دهقانی حضور پر خیروبرکت استاد عرفان، دوست خانوادگی و استاد اخلاق همسرش را عاملی مؤثر، در آرامش درونی خود میدانست گویا هرزمانی که به تجدید روحیه معنوی نیاز پیدا میکرد از منبر این استاد اخلاق، کلام نافذ و بیانات تأثیرگذار ایشان بهرهمندمی شد. این استاد گرانقدر در دیداری که با همسر شهید داشته خبر شهادت همسرش را در دومین اعزامش بشارت داده بود. این استاد بزرگ اخلاق که با عنوان همراز و دوست نزدیک و عالم به عمل شهید شناخته میشدند بنا بر گفته همسر شهید سرانجام این استاد فرهیخته که از نور معنوی خاصی برخوردار بوده و پیشگوییهای درست و نزدیک به واقعیت ایشان را اطرافیان بهخوبی درک کرده بودند پنجاه روز قبل از شهادت همسرش از این دنیا رخت بربستند. باوجود بیتابیهای محدثه خانم، از نبود پدر که نسبت به دختر کوچکم حضور پدر را بیشتر درک کرده است، اما با یادآوری روزی که با اشتیاق کامل عازم این سفر معنوی میشد و روزی که با برنامهریزی دقیق، تمام مسئولیتها و امورات کاریش را به دیگری میسپرد گویی برای عزیمت به این سفر مرغدلش زودتر از جسمش از قفس تن پرواز کرده باشد و از اینکه به آرزویش رسیده بسیار خرسندم.
🔸 نحوه شهادت
در نخستین اعزامش به سوریه، شیمیایی شده و حتی این جانبازی را از خانوادهاش پنهان میکند. بعد از جانبازی وقتی به او فرم میدهند که نحوه شیمیایی شدن و مکان و زمان آن را ثبت کند، این کار نکرده بود. این شهید در مرحله دوم که به سوریه میرود، بر اثر عوارض شیمیایی و تأثیر آن روی طحال و قلب در مجلس روضه اباعبدالله (علیه السلام) با صورت از روی منبر به زمین میافتد؛ این شهید به قدری عطش داشته که در لحظات آخر میگوید دارم از تشنگی خفه میشوم؛ همرزمان هر چه تلاش میکنند، نمیتوانند به او آب بدهند و این مجاهد با لب عطشان به شهادت میرسد.
🔸 فرازی از وصیتنامه شهید محمدحسن دهقانی
همسر فداکار و مهربانم آنقدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آنقدر از خواستههای بهحق خود گذشتی که تنها جملهای که در برابر اینهمه سختیهایی که متحمل شدی میتوانم بگویم آن است که شرمندهام... بار سنگین زندگی و تربیت فرزندان به دوش شما بود، سختیهای تنهایی و غربت و ... را عاشقانه تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن اذیت نشوم، مرا حلال کن و برایم طلب مغفرت کن. مرا در قم دفن کنید تا در پناه بیبی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) که سالها جیرهخوارش بوده باشم مقداری تربت سیدالشهدا (علیه السلام) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید شاید مشمول شفاعت آنها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضههایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید.
(برگفته از مستند علمداران حرم)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab