eitaa logo
پرچمداران انقلاب اسلامی
45 دنبال‌کننده
8 عکس
1 ویدیو
4 فایل
مجله پرچمداران انقلاب اسلامی ذیل دفتر حفظ و نشر ارزش‌های دفاع مقدس حیطه فعالیت: شهدای روحانیت ادمین جهت هماهنگی @prchamdaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌸تسلط شهید میرزا محمود تقی پور به زبان انگلیسی، عربی و فرانسه🌸🌻 فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت می‌خواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمی‌کرد تا شناخته نشود. 🔸 نامه شهادتش را از حضرت زینب (س) گرفت در زمان اعزام به سوریه زمانی که می‌خواستند افراد را تقسیم بندی کنند درحالی که شهید روی تخت دراز می‌کشد، به ایشان گفته بودند که در رسته تبلیغات باید کار کنند و او ناراحت می‌شود و ملافه را روی خودش می‌کشد اما دقایقی بعد پیغام می‌آورند که اشتباه شده و او باید به دیرالزور برود، دوستانش از او می‌پرسند چطورشد، می گوید به خانم، حضرت زینب (سلام الله علی‌ها) گفتم که من نمی‌خواهم به فرودگاه امام برگردم و باید شهید شوم این عنایت عمه سادات بود. 🔸 مرضیه میرزایی، مادر شهید مدافع حرم با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما می‌گرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز می‌کنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام می‌دهد. همرزمانش می‌گفتند: او لباسش را آویزان می‌کرد و به همرزمان می‌گفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند. همیشه سخت‌ترین شرایط را برای کار انتخاب می‌کرد؛ معتقد بود این سختی‌ها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش موثر است. او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانی‌ها و گفته‌های ایشان را تجزیه و تحلیل می‌کرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان می‌دانست. وقتی دعای مادر برای شهادت فرزند مستجاب می‌شود. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت می‌کرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمی‌توانم بیایم اما از شما می‌خواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم. من هم که نمی‌دانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد. او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید می‌شوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است: نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبی‌اش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم. 🔸 نحوه شهادت ایشان در نهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان شد و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین می‌گفت، به شهادت رسید و به ارباب شهیدش ملحق شد. 🔸 وصیت نامه بعد از عرض ادب خدمت شما خواننده محترم، می‌توانستم نسبت به اوضاع اطرافم بی توجه باشم و برای بی تفاوتی‌ام 100 دلیل بتراشم. دشمن اسلام یک عده شرور را بسیج کرد و اوضاع سوریه را ناامن کرد. حدود هفت میلیون آواره، تخریب فراوان ابنیه و آثار اسلامی و باستانی، از بین بردن زیرساخت‌ها و خانه‌های مردم و کشتن و زخمی کردن صدها هزار نفر؛ حالا نقش من به عنوان یک مسلمان چیست؟ یک عده برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) و نجات جان مسلمانان قیام کردند و رفتند، من هم نشستم و دعا کردم ولی این کافی نبود. در محیطی ایمن نشستن و دعا کردن کافی نیست، وارد عرصه نبرد شدم تا اسباب راهنمایی، هدایت و تشویق مدافعان حرم باشم، تا مرهمی باشم بر زخم‌هایشان و قوت قلبی بر هجومشان بر صف دشمن. می‌توانستم برای نرفتنم به سوریه و بی‌تفاوتیم صد دلیل بتراشم این راه، اسارت، جانبازی و شهادت دارد. بلاخره جنگ است. خودم را به خدا سپردم، هرچه خودش بخواهد همان می‌شود. من البته عاشق شهادتم و دوست دارم به این مقام والا که ائمه از خدا درخواست می‌کردند، برسند. اگر توفیق یافتم که خوش به حالم و اما شما در قبال خود شهدا وظایفی دارید. مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود. کاری زینبی (س) کنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الکفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد. مواظب ایمانتان باشید، شب عاشورا 1437 شیخ میرزا محمود تقی پور 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی»🌸🌻 در نخستین روز‌های مردادماه سال ۵۷ در شهر بابک کرمان متولد شد. پرورش در دامن پرمهر خانواده‌ای مذهبی، تزریق ذره‌ذره مفاهیم آیات قرآنی و معرفت انسانی را در تک‌تک بافت‌هایش در پی داشت و همین امر همتی مضاعف در کسب معارف دینی را در وجودش پدیدار نمود؛ به‌گونه‌ای که بعد از سپری دوران دبیرستان، برای بهره‌مندی از تحصیلات حوزوی عازم قم می‌شود. نگارش و هضم مفاهیم و مطالب ناب کتاب‌های معرفتی ساعت‌ها و شاید اغلب روز‌های زندگی‌اش را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود. اهتمام به تدریس از همان سال‌های ابتدای تحصیل آن‌ هم با ویژگی و سبکی خاص که به نشر مجموعه‌ای از جزوات آموزشی تحت عنوان بدایة النحو نموداری و بلاغت نموداری انجامید و ترویج مهارت‌های لازم برای طلبگی از تلاش‌های دیگر این استاد فرهیخته بود. طراحی دوره تندخوانی و مهارت‌های مطالعه تحت عنوان مطالعه موفق شاخص‌ترین تلاش ایشان در این زمینه بود و در کنار تدریس دروس رسمی در حوزه و دانشگاه‌های سراسر کشور به ترویج قرآن اهتمام بیشتری داشت. تسلط بر هنر خطابه، جذب جوانان بسیار، در جلسات و سخنرانی‌هایشان حاکی از سخنرانی‌های جذاب و گیرا و روحیه بانشاط و ارتباطی صمیمانه با طلاب و شاگردانش دارد. شهید روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی» از اساتید مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی بود. ضمن اینکه در مرکز ملی پاسخگویی به مسائل شرعی هم حضور فعالی داشت. او همیشه خود را طلبه می‌دانست و در مؤسسه اخلاق درس می‌خواند. دلدادگی به مسیر شهدا در کار‌ها و برنامه‌ها و رفتارش پیدا بود. سال ۹۴ بزرگداشت شهدای روحانی را در مسجد محله‌شان برگزار کرد. در سال ۹۵ دبیری ستاد بزرگداشت شهدای روحانی را بر عهده گرفت تا اینکه از نمایندگی، ولی فقیه در سپاه قدس از او خواستند برای تبلیغ بین رزمندگان مدافع حرم به سوریه برود. او در ماه مبارک رمضان راهی سوریه شد. در آنجا شهید دهقانی که مدرس و مبلغ بود، لباس تبلیغ‌اش تبدیل به لباس رزم شد. شهیدی که سال‌ها قبل از جنگ سوریه با ورزش‌های رزمی مثل تکواندو خود را به لحاظ جسمی آماده جهاد کرده بود. 🔸 مادر شهید مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور می‌رفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین همه به کربلا می‌روند، تو داری به سوریه می‌روی؟ گفت: حضرت زینب (سلام الله علی‌ها) تنهاست؛ می‌روم تا تنها نباشد. پسرم به سوریه رفت و شب اربعین حسینی شهید شد. ادامه مطلب در پست بعد 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸همسر شهید محمد حسن دهقانی🌸🌻 فاطمه رستمی ۱۶ سال همراه و همسنگر شهید دهقانی بود که هیچ وقت مانع رفتن همسرش به تبلیغ نمی‌شد؛ این بانوی صبور اگر چه می‌دانست ممکن است در سوریه اتفاقی برای همسر بیفتد، اما باز هم مانند ۱۶ سال زندگی که با یک مبلغ داشته، مانع رفتن او به سوریه نشد. این همسر شهید بیان داشت: با شناختی که نسبت به شهید و خانواده ایشان به‌واسطه دوستی با برادرم کسب کردیم و به خاطر علاقه‌مندی به ازدواج با یک طلبه مسیر زندگی برایم مشخص شد. به‌قدری خود را مقید و مکلف نسبت به اطرافیان و مسئولیت‌ها و موقعیت‌های پیش رویش می‌دانست که کمتر فرصت استراحت و اوقات فراغت پیدا می‌کرد، در همه حال شرایط سخت و موقعیت‌های ناهموار را بر رفاه حال خویش مقدم می‌دانست و حتی در انتخاب مکان‌های تبلیغی دورافتاده نیز که کمتر کسی اعلام حضور می‌کرد پیش‌قدم بوده و با میل و رغبت بسیاری عهده‌دار آن می‌شد. در ۱۶ سال زندگی مشترک، هیچ موقع مخالفتی با اینکه همسرم تبلیغ برود نداشتم. او می‌گفت حسرت به دلم گذاشتی که یک بار بخواهم جایی بروم و مخالفت کنی! وی ادامه داد: در بحث سوریه هم من به سختی‌های سفر و مدت طولانی واقف بودم، اما سوریه فراتر از تبلیغ بود و اعتقاد داشتم که وظیفه است و اگر هر شخصی بخواهد به سوریه برود و خانواده ممانعت کند، این اتفاقی که در سوریه افتاده، در ایران هم رخ می‌دهد. همسرم احساس وظیفه می‌کرد، در آنجا باشد. او در ماه مبارک رمضان اولین اعزام به سوریه داشت و بعد از سفر اول از سوریه، با همسرم تماس می‌گرفتند و می‌خواستند باز هم اعزام شود، اما به خاطر بحث درسی نمی‌توانست برود. شهید دهقانی دنبال فرصتی بود که دوباره عازم سوریه شود تا اینکه مدارس علمیه به دلیل پیاده‌روی اربعین تعطیل شد، او از فرصت استفاده کرد و آماده اعزام شد. 🔸 بشارت شهادت شهید در آخرین اعزام به سوریه همسر شهید دهقانی حضور پر خیروبرکت استاد عرفان، دوست خانوادگی و استاد اخلاق همسرش را عاملی مؤثر، در آرامش درونی خود می‌دانست گویا هرزمانی که به تجدید روحیه معنوی نیاز پیدا می‌کرد از منبر این استاد اخلاق، کلام نافذ و بیانات تأثیرگذار ایشان بهره‌مند‌می شد. این استاد گران‌قدر در دیداری که با همسر شهید داشته خبر شهادت همسرش را در دومین اعزامش بشارت داده بود. این استاد بزرگ اخلاق که با عنوان همراز و دوست نزدیک و عالم به عمل شهید شناخته می‌شدند بنا بر گفته همسر شهید سرانجام این استاد فرهیخته که از نور معنوی خاصی برخوردار بوده و پیشگویی‌های درست و نزدیک به واقعیت ایشان را اطرافیان به‌خوبی درک کرده بودند پنجاه روز قبل از شهادت همسرش از این دنیا رخت بربستند. باوجود بی‌تابی‌های محدثه خانم، از نبود پدر که نسبت به دختر کوچکم حضور پدر را بیشتر درک کرده است، اما با یادآوری روزی که با اشتیاق کامل عازم این سفر معنوی می‌شد و روزی که با برنامه‌ریزی دقیق، تمام مسئولیت‌ها و امورات کاریش را به دیگری می‌سپرد گویی برای عزیمت به این سفر مرغ‌دلش زودتر از جسمش از قفس تن پرواز کرده باشد و از اینکه به آرزویش رسیده بسیار خرسندم. 🔸 نحوه شهادت در نخستین اعزامش به سوریه، شیمیایی شده و حتی این جانبازی را از خانواده‌اش پنهان می‌کند. بعد از جانبازی وقتی به او فرم می‌دهند که نحوه شیمیایی شدن و مکان و زمان آن را ثبت کند، این کار نکرده بود. این شهید در مرحله دوم که به سوریه می‌رود، بر اثر عوارض شیمیایی و تأثیر آن روی طحال و قلب در مجلس روضه اباعبدالله (علیه السلام) با صورت از روی منبر به زمین می‌افتد؛ این شهید به قدری عطش داشته که در لحظات آخر می‌گوید دارم از تشنگی خفه می‌شوم؛ همرزمان هر چه تلاش می‌کنند، نمی‌توانند به او آب بدهند و این مجاهد با لب عطشان به شهادت می‌رسد. 🔸 فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدحسن دهقانی همسر فداکار و مهربانم آن‌قدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آن‌قدر از خواسته‌های به‌حق خود گذشتی که تنها جمله‌ای که در برابر این‌همه سختی‌هایی که متحمل شدی می‌توانم بگویم آن است که شرمنده‌ام... بار سنگین زندگی و تربیت فرزندان به دوش شما بود، سختی‌های تنهایی و غربت و ... را عاشقانه تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن اذیت نشوم، مرا حلال کن و برایم طلب مغفرت کن. مرا در قم دفن کنید تا در پناه بی‌بی فاطمه معصومه (سلام الله علی‌ها) که سال‌ها جیره‌خوارش بوده باشم مقداری تربت سیدالشهدا (علیه السلام) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید شاید مشمول شفاعت آن‌ها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضه‌هایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید. (برگفته از مستند علمداران حرم) 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻 شهید سید اصغر فاطمی تبار در بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۶۴ در شهرستان امیدیه در دامان خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. سید اصغر تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در همان شهر گذراند و پس از آن در سال ۱۳۸۴ وارد حوزه علمیه مهدیه شهرستان امیدیه شد. شهید فاطمی تبار تحصیلات حوزوی خود را تا اتمام پایه پنجم در همان حوزه به پایان رساند و برای کسب معارف بیشتر وارد حوزه علمیه امام شهرستان زرین شهر اصفهان شد و تا پایه نهم در همان حوزه کسب دانش نمود. سید اصغر قبل از محرم الحرام سال ۱۳۹۴ ازدواج نمود و اندکی بعد ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید. علاوه بر تحصیل در حوزه، سید یکی از بسیجیان فعال روستای حمود محسوب میشد و چند سال سرگروه حلقه صالحین و مسئول فرهنگی پایگاه و مسجد بود و کلاسهای آشنایی با معارف دینی احکام و تجوید قرآن و... برای جوانان برگزار میکرد. به گواه اطرافیان و آشنایان سید اصغر همواره با روی خوش با مردم برخورد میکرد و هنگامی که به منزل میآمد ابتدا پای مادر خود را میبوسید و ایشان را تکریم میکرد. مادرش نیز همیشه او را دعا میکرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند مسئلت مینمود. مردم شهر امیدیه از سید اصغر به عنوان یک الگوی نمونه برای جوانان خود یاد میکنند. بیش از چهار ماه از ازداوج سید نگذشته بود که غیرت دینی و اسلامی و در حقیقت جذبه ی شهادت او را به سوریه و نبرد با دشمنان اهل بیت علیهم السلام کشانید و پس از اندکی نامش را بر جریده عالم به عنوان شهید مدافع حرم جاودانه حک نمود و چه زود به آروزی خود رسید و یاس سرخ شهادت را بویید، او تنها بیست روز پس از ورودش به سوریه به آروزی دیرینه ی همهی خوبان عالم رسید و در مقام شهدا مرزوق گشت. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات و نحوه شهادت شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻 🔸 قرار شد یک سال بعد از عقدمان زیر یک سقف برویم. چند ماهی بیشتر از عقدمان نگذشته بود که یک روز سید گفت: من میخواهم به سوریه برای جهاد بروم. مانده بودم چه جوابی بدهم. شوکه شدم گفتم: من برای آینده مان خیلی برنامه ریزی کردم. نمیشود که نروی؟ گفت: چشم؛ من نمیروم؛ اما خودت جواب حضرت زهرا سلام الله علیها را در آن دنیا بده. وقتی سید این حرف را زد من سکوت کردم و به رفتنش رضایت دادم. (همسر شهید) 🔸 روزی که از اصفهان به امیدیه آمده بود به من گفت که بار سفر را ببندم و با هم عازم سوریه شویم. مادرم با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و بی تابی کرد اما اصغر به مادرم گفت وظیفه همه ما این است که تا پای جان از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع کنیم و ما همه یك روز میمیریم و چه خوب است که مرگ ما با طعم شیرین شهادت آمیخته باشد. (برادر شهید) 🔸 یکبار شهادت یکی از ائمه بود که تعطیل هم نبود. میخواست بره یه گوشی بخره ولی چون شهادت بود نرفت. بهش گفتم چه اشکالی داره؟ گفت اگه سالگرد پدرت بود میرفتی خریدی بکنی که باعث خوشحالیت بشه؟ (همسر شهید) 🔹 نحوه شهادت بعد از نماز صبح در یکی از روستاهای سوریه درگیری آغاز میشود؛ یکی از دوستانش به دست یک تک تیرانداز داعشی به شهادت میرسد و سید به قصد انتقام در پی او رفته و در کوچه ای با او رو در رو میشود؛ تفنگش در آن لحظه گیر کرده و آن ملعون زودتر شلیک کرد و سید همانطور که آرزو داشت مانند مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها با اصابت گلوله به پهلویش به آرزوی دیرینه اش رسید و در ۱۶ آذر ۹۴ آسمان نشین شد. پایِ دَرْسِ شَهیدِ روحانـــــی... 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸وصیت نامه حجت الاسلام والمسلمین شهید سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻 بسم الله الرحمن الرحیم خواهران، برادران، دوستان، همسایگان و هموطنان عزیزم خدای تبارک و تعالی دنیا را سرای گذر کرد، نه جای ماندن. و آخرت را جایگاه ابدی قرار داد تا آنان که در این دنیا در مزرعه ی عمر خود، خوبی کاشتند سعادت ابدی درو کنند و آنان که به راه شر و ناپاکی رفتند مزد گمراهی خود را ببینند. خدای متعال انسان را از دو جوهر مادی و معنوی آفرید تا انسان ترکیب شده از خاک و روح با اختیار خود و با ارشاد پیامبران و امامان الهی و هدایت عقل راه خیر و سعادت را در پیش گیرد و دل از این دنیای گذرای فانی در کند و برای سرای ابدی بکوشد. برادران و خواهرانم؛ کدام عقل سالم و آگاه سرای ابدی را به زندگی کوتاه دنیا که پر است از درد و غم و سختی و رنج میفروشد!؟ البته هیچ انسان آگاهی چنین معامله ی زیان باری نمیکند. حتماً میپرسید پس چرا اکثر ما مردم گرفتار دنیا و هوس هستیم!؟ اینجاست که نقش شیطان مشخص میشود. شیطان با فریب انسان و اغفال انسان چشم و گوش آدمی را کور میکند و او را از خدا و آخرت غافل میکند تا عمر انسان به سر آید و با دستخالی و پروندهای پر از گناه و غفلت از این دنیا برود. چه معامله ی بدی و چه بازار فریبندهای، خوشا به سعادت آگاهان و مؤمنان. برادرانم و خواهرانم؛ نگذارید شیطان فرصت عمر شما که باید به جمع آوری توشه آخرت بگذرد را تباه کند، ناگهان بانگ برآمد خواجه مرد و دیگر پشیمانی سود ندارد. نگذارید شیاطین جن و انس شما را مشغول به دنیا بکنند. شیطان هر روز به شکلی و رنگی درمیآید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در میآید که همو غم خود را، منافع حزبی خود میدانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب میدهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیایمان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دست بردارم هرگز چنین نخواهم کرد!؟ مگر ائمه ما همه در این راه به خاطر عدم سازش با شیطان خود را فدا نکردند؟ اصلاً مگر ما نیامدیم تا دنیا را فدای آخرت بکنیم؟ پس حالا چرا دارند ما را فریب میدهند و آرمان هایمان را فدای دنیای خیالی میکنند!؟ زهی خیال باطل که همین دنیا هم با سازش و با استکبار آباد نمیشود. مگر سیاست زده ها اعتقادی به آرمان های ابراهیم بتشکن زمان، خمینی کبیر، ندارند که اینگونه مردم را خام تبلیغات دروغین خود میکنند!؟ در کجای اسلام داریم که جواب سیلی دشمن خنده است!؟ مگر خدای متعال در قرآن نفرموده «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم». مگر نفرموده که اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نسبت به دشمنان سخت گیرند!؟ مگر نفرموده یهود و انصاری هرگز از شما راضی نمیشوند مگر اینکه تابع آنها شوید!؟ اگر سخن خدا حق و صدق است، پس این ها ما را به کدامین اسلام راهنمایی میکنند!؟ دوستان من؛ فریب اسلام آمریکایی را نخورید، نگذارید اسلام لیبرالی و تفکر اصلاحاتی در شما نفوذ کند. باور داشته باشید که جواب سیلی دشمن، سرب داغ است نه لبخند ذلیلانه.باور کنید که دشمن ما ضعیف است و این وعده خداست که اگر مقابل کفر استقامت کنید، پیروزی از آن شماست. شک به خودتان راه ندهید و پیرو ولایتفقیه باشید و لاغیر؛ پیرو امام خامنه ای مدظله باشید نه کسان دیگر. باور کنید که اینها دارند دنیا و آخرت شما را بر باد میدهند، پس هوشیار باشید. بگذارید تعریف اسلام را از زبان نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرجه بشنویم نه کسانی که هر وقت فرصت پیدا کردند و میدان دیدند حتی به خود خدا هم تاختند و اصول اسلام را زیر سؤال بردند. ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش نگذارید آدم های کور عصاکش شما شوند. اجازه ندهید کسانی هادی و راهنمای شما شوند که خود راه را گم کرده اند. معیارتان در سنجش افراد، حال فعلی آنها باشد نه گذشته ی آنها. قرآن میفرماید: بعضی ها اعمال گذشته ی خود را باطل میکنند؛ سخن قرآن مربوط به همه ی زمان هاست، باور کنید زبیری که دیروز سینه چاک پیامبر صلی الله علیه و آله بود، امروز در مقابل علی علیه السلام ایستاده است. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸ادامه وصیت نامه🌸🌻 برادران و خواهرانم؛ نگذارید علی زمان تنها بماند که فردا ننگ ما در تاریخ ثبت شود؛ امروز هرکسی با نیتی به اعتقاد و افکار شما میتازد، یکی با تفکر لیبرالی، یکی با تفکر اصلاحات، یکی اسلام رحمانی، یکی جدایی دین از سیاست و… شده از خود بپرسید چرا این همه تفکر انقلابی مورد هجمه است؟ مشخص است که دشمن خاکریز اول را مورد هجوم قرار میدهد؛ اگر تفکر انقلاب حق نبود و ما خطری برای استکبار نداشتیم، مثلاً تفکر لیبرالی داشتیم یا اسلام ما مثل عربستان و پاکستان بود یعنی اسلام بی خاصیت، کسی با ما کاری نداشت؛ چون در آن صورت ما نوکران حلقه به گوش آنها بودیم؛ پس بدانید که حق با ماست و حق با تفکر انقلابی است و پیروزی از اهل حق است. که حزبالله هم الغالبون، تردید نکنید که اگر مقاوم باشید آینده ایران که نه، آیندهی دنیا به دست شما رقم خواهد خورد. آگاه باشید که دشمن دین شما را نه به یکباره که به صورت فرسایشی مورد هجوم قرار میدهد. اگر هوشیار نباشید آنگاه به خود میآیید که فرسنگ ها از اسلام ناب محمدی فاصله گرفته اید. مَثَل جنگ فرسایشی دشمن، مَثَل جهت است؛ در فاصله ای که اگر از مسیر کج بروی ولو به اندازه چند درجه، موقعی که به مقصد میرسی میبینی که فرسنگها از مقصد دوری و کج رفته ای، پس حتی کوچکترین شبهات را هم به خود راه ندهید و کج نشوید. انقلاب ما بر حق است و دین ما حق است؛ از این نهراسید که تبلیغ میکنند که شما قلیل و اندکید، بلکه شما اکثریت هستید و خدا پشتیبان شماست و پیروزی نهایی از آن شماست. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته - کتاب «واعظان سبکبال» ص ۱۰۶ 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی🌸🌼 شهید سید مصطفی الحسینی که در تاریخ ۵/۰۱/۱۳۳۳ درهمدان به دنیا آمد و در سن ۲۵ سالگی و یک سال پس از پیروزی انقلاب در تاریــخ ۱۲/۱۰/۱۳۵۸، به شهادت رسید. سیدمصطفی از همان ابتدا مسیر زندگی خود را به درستی تشخیص داد تا جایی که در سن ۱۶ سالگی به کمک مردم محل خود پایه های ساخت مسجد اعظم همدان را بنیان نهاد. او پیش از انقلاب در دوران دبیرستان سه مرتبه خودش را با سختی به خرمشهر رساند و از آن طریق به شهر نجف و ملاقات با امام (ره) رفت و با اعلامیه، نوار و رساله امام (ره) به همدان برگشت. سید در مقابل ظلم هیچگاه سر خم نکرد و به مقابله با ساواک و اعمال جنایتکار شاه و کانون هایی که در همدان تاسیس شده بود پرداخت. فشارهای ساواک باعث شد تا مصطفی به زندگی مخفی روی آورد و در گام اول نام عبدالله کلامی را برای خود انتخاب کند و با هجرت از همدان در بسیاری از شهرهای ایران زندگی کرد، اما بعد از اینکه تهدیدات ساواک جدی تر شد و فشارهای زیادی به خانواده او وارد کردند، مجبور به خروج از کشور به مقصد کویت با گذرنامه جعلی شد. بعد از مدتی به کشور الجزایر رفت و به دلیل اینکه امکان فعالیت برای او در این کشور وجود نداشت مجبور شد به لیبی و بعد به مصر برود و در همین زمان بود که آموزشهای نظامی را هم فرا گرفت. شهید الحسینی در کشور لبنان با انقلابیون بزرگی چون شهید «مصطفی چمران»، امام «موسی صدر» و شهید «محمد منتظری» آشنا شد و بسیار تحت تأثیر این شخصیتها قرار گرفت و آنچنان فعالیت موثری داشت که آشنایی او با فنون رزمی باعث شد تا به عنوان مربی رزمندگان لبنانی و فلسطینی با صهیونستها وارد مبارزه شود. بنابر اطلاعات ثبت شده مدتی بعد به کشور کوبا رفت و در یک کشور کمونیستی موفق به تشکیل انجمن اسلامی شد که جرأت بسیار بالایی را طلب میکرد. فعالیتهای مصطفی قبل از پیروزی انقلاب به اینجا ختم نشد و در افغانستان در کنار احمد شاه مسعود مدتها به ارشاد نیروهای جهادی و تبلیغ در عرصه بیداری پرداخت. وی درتمام این سالها با نام مستعار «برادر عبدالله کلامی» شناخته میشد. دلیل این سفرهای متعدد و ماندگار نشدن سید مصطفی در یک کشور آن بود که برای وی مبارزه در درجه دوم اهمیت قرار داشت و وی بیدار کردن و آگاهی بخشیدن به مردم دنیا را مهمتر میدانست. به همین دلیل زمانی که احساس میکرد وظیفه خود را در میان ملتی به پایان رسانده؛ رهسپار دیار دیگری میشد تا ادای دین کند. حال دیگر انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود و مصطفی به کشور خود بازگشت، شورای انقلاب او و چند تن از دوستانش را مسئول تشکیل سپاه همدان کرد و بعد از آن هم مسئول آموزش فنون نظامی به پرسنل سپاه تهران شد. پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از ایران خارج شد و پس از سپری شدن ماموریتش در راه باز گشت به همدان شبانه تصمیم گرفت تا با سفر به قم و تهران، اسناد مهمی را به مسئولان برساند. اما در ۱۲ دی ماه سال ۱۳۵۸ گروهی از منافقین در یک سانحه تصادف ساختگی در ۲۵ سالگی او را به شهادت رساندند، البته لازم به ذکر است که مادر شهید نحوه شهادت ایشان را اصابت با گلوله عنوان کرده چرا که اثرات آن بر بدنش موجود بوده. پس از شهادت نیز پیکر پاک شهید مصطفی الحسینی در باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸در ذیل دو نمونه از خاطرات شهید والا مقام (شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی) را ذکر میکنیم 🔶 نماز اول وقت: میگفت: کسی که اول وقت نماز بخواند، نمازش با نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بالا میرود.، و کسی که نماز را آخر وقت بخواند و آن را سبک بشمارد. و ضایع کن خداوند بهره و برکت را از عمر و مال او بر میدارد. فراموش نمیکنم سید، با ظرافت و ترفندی خاصی به من این موضوع را آموزش داد. من نوجوان لاغر اندامی بودم. که علاقه زیادی داشتم که چاق شوم. سید مصطفی وقتی از این موضوع با خبر شد. به من پیشنهاد جالب و عجیبی داد. من هم چون به آقا سید علاقه داشتم و اخلاق او برای من الگو بود با کمال میل قبول کردم. آقا سید به من گفت: اگر میخواهی چاق شوی، باید نمازت را اول وقت بخوانی! من دیگر فکر نکردم که نماز اول وقت چه ربطی به چاق شدن دارد. و به توصیه آقا سید گوش کردم. همان شد که بنده نماز اول وقت را شروع کردم و دیگر آن را ترک نکردم. و این را مدیون آقا سید هستم. البته بعدها او استدلال کرد که نماز اول وقت باعث استجابت دعای انسان میشود و همین امر باعث چاق شدن من خواهد شد. در محیط ورزشی آن روزها حرفهای زشت و القاب بد، رایج ترین صحبتها بود، سید مصطفی دوستانش را با لفظ آقا صدا میکرد. گاهی به سفرهای یک روزه جهت مسابقات میرفتیم. از جمع سی نفره ما فقط چهار نفر نماز میخواندند. که نفر اول هم سید مصطفی بود. بقیه نمازخوان ها هم از اطرافیان و دوستان سید بودند. موقع نماز که میشد به ما میگفت: بچه ها بریم برای نماز اول وقت. ما هم کمی خجالت میکشیدیم. برای همین میرفتیم در گوشه ای مشغول نماز میشدیم. اما سید با افتخار جلوی همه وضو میگرفت و روی زمین در مقابل چشم همه اعضای تیم، نماز اول وقت را میخواند و بعد مشغول ادامه تمرین می شد. 🔶 هجرت: آیات را تفسیر می کرد. زندگی ما با حضور او دگرگون شده بود. وقتی ماه محرم نزدیک شد سید مصطفی پیشنهاد کرد که در دهه محرم باید فعالیت را بیشتر کنیم. به هر صورت ایشان را به اهالی زادگاه خودم (منطقه بهمئی از توابع است استان کهکیلویه و بویر احمد) معرفی کردم تا هم خودش به راحتی انجام وظیفه کند و هم وارد توده ناآگاه جامعه شود. در آنجا باز در قلب مردم نفوذ کرد، او منشأ بیداری بسیاری از جوانان روستای شد. به طوری که سالها بعد از رفتن سید از آنجا، اقشار مردم خصوصا جوانان از من خواستار بودند. که بار دیگر ایشان را به جهت ارشاد و هدایت دعوت کنم. سید مصطفی به نقاط دیگری از استان کهگیلویه و بویر احمد هم جهت تبلیغ رفت. آنجا به جمع کردن نوجوانان و تعلیم قرآن و برنامه های دیگر از قبیل کتابخانه و نماز جماعت مشغول شد. این کارها برای سید که جوان فوق العاده آگاهی بود و احساس مسئولیت میکرد کافی به نظر نمیرسید، بلکه باید در امور سیاسی جامعه نیز حرکت میکرد. پس از محرم از منطقه بهمئی به بندر گناوه بازگشت. در آن زمان دستور ساختن خانه فرهنگ از اداره تعاون استان بوشهر صادر و پروژه آن شروع به کار کرد. سید مصطفی تصمیم گرفت که مدتی در لباس کارگری مشغول شود مانع ایشان شدم و گفتم بهتر است به همان برنامه های علمی و معنوی ادامه دهی چون در این برهه از زمان این برنامه ها واجب تر و مفیدتر است. اما اصرار سودی نداشت. قریب بیست روز در خانه فرهنگ که دستمزد روزانه آن سی تومان بود مشغول به کار شد. ظهر که میآمد پیش از نهار به نماز می ایستاد. همیشه چند دقیقه زودتر از دیگران در محل کار خود حاضر میشد و یک لحظه بیکار نمی ایستاد. برعکس دیگران که فکر انجام کار نبودند و منتظر تمام شدن وقت بودند. سرانجام ترجیح داد به خارج از کشور هجرت کند. سید با اراده آهنین خود موفق شد همراه با گروه های مبارز فعالیت کند. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸نامه ای از شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی به خانواده خود را که در سال ۵۷ قبل از پیروزی انقلاب در پاکستان نوشته را با هم میخوانیم🌸🌻 بسمه تعالی، حضور محترم خانواده گرامی پس از تقدیم سلام، سلامتی، اخلاص، آگاهی و هوشیاری شما را از درگاه خداوند مستضعفان خواهان و خواستارم و اگر از حالات اینجانب خواسته باشید بحمدالله به خیر و سلامت هستم و به دعاگویی شما مشغول هستم. من الان در پاکستان هستم. به خدا قسم راهی راکه انتخاب کرده ام به جز راه الله نیست و از روی اشتیاق به بهشت و یا ترس از دوزخ نیست. فقط به خاطر خدا و اسلام عزیز است و برای اینکه شاید توانسته باشم رضای حق تعالی را به جای آورم از تمامی جان و مال و عزیزترین کسانم گذشتم. و اما ای برادران و خواهران در زمانی به سر میبریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هرگونه جنایتی دریغی ندارند و این وظیفه سنگین بر دوش ماست و اگر خدای ناکرده کمی غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زند. پس دست به دست هم دهیم و با پیروی از خط ولایت فقیه، اسلام عزیز را یاری کنیم. بار پروردگارا انقلاب ما را به انقلاب امام مهدی عجل الله تعالی فرجه متصل گردان. مهدی از تمام بلیات حفظ بفرما. خداوندا تو رابه عظمتت قسم میدهم خمینی را تا انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه حفظ بفرما خداوندا تمام آنهایی که برای اسلام زحمت میکشند از تمام گزندهای روزگار حفظ فرما. خداوندا تمام شهدای ما را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما. آمین یارب العالمین و السلام علی من اتبع الهدی خداوند حافظ و نگهدار شما. عبدالله۱۳۵۷-پاکستان لازم به یادآوری است که زندگی نامه و خاطرات شهید الحسینی در کتابی با عنوان «سفیر بیداری» توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تالیف شده است. منبع: کتاب «سفیر بیداری» 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگی شهید ماموستا مسلم جلالی‌زاده🌸🌻 مسلم جلالی‌زاده، فرزند شهید ملاعلی جلالی‌زاده، چهارم فروردین ماه ۱۳۳۴ در روستای گلین سنندج به دنیا آمد. علوم دینی را ابتدا نزد پدرش آموخت، پس از آن به روستای آوی هنگ رفت و از محضر ملاحیدر فهیم بهره برد بعد از آن در روستای بالک از فضل ملا باقر بالک برخوردار گشت. در طلب علم به شهرهای سلیمانیه و حلبچه عراق سفر کرد، سال ۱۳۵۰ به ایران بازگشت، در شهر پاوه ضمن تکمیل معلومات دینی‌اش، به صورت متفرقه در امتحانات آموزش و پرورش شرکت کرد و مدرک ششم ابتدایی گرفت. سال ۱۳۵۲ به سنندج آمد و دوره مدرسه علوم دینی را تا سال ۱۳۵۵ به پایان رساند. همزمان در دبیرستان نیز تحصیل می‌کرد و سال ۱۳۵۶ موفق شد دیپلم بگیرد. همان سال در آزمون ورودی دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی پذیرفته شد. این شهید همگام با دانشجویان و قشرهای مختلف مردم به مبارزه با حکومت فاسد پهلوی روی آورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی و تعطیلی موقت دانشگاه‌‌ها به همراه تعدادی از جوانان کمیته انقلاب اسلامی سنندج را پی‌ریزی کرد و بدان پیوست، در این زمان ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. در صدا و سیمای مرکز کردستان به تفسیر قرآن و ارشاد مسلمانان پرداخت. وقتی گروهک‌ها و افراد ضد انقلاب در منطقه کردستان دست به آشوب و فتنه‌گری زدند، ملا مسلم جلالی‌زاده و پدرش به مقابله با آنان برخاستند. منافقان تحمل سخنان منطقی و مستدل آنان را نداشتند و نتوانستند آنها را وادار به تسلیم کنند بدین سبب بود که شب نوزدهم تیر ماه ۱۳۶۰ آن دو را مقابل حیاط منزلشان در محله قطار چیان سنندج زمانی که از مسجد راهی خانه بودند به شهادت رساندند. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab
🌻🌸شهید ماموستا ملاحیدر فهیم🌸🌻 شهید ملاحیدر فهیم از علمای بنام کردستان در ششم آذر ماه سال 1281 هجری شمسی در روستای آویهنگ از توابع بخش ژاورود شهرستان سنندج درخانواده ای مذهبی و متدین به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم ملا نظام الدین و مادرش نورجهان نام داشت. میان خانواده‌ای روحانی رشد و نمو یافت و با رسیدن به سن یادگیری علم و دانش در محضر پدر و بزرگانی همچون ملا عبدالله کانی، ملا عبدالله مهابادی، ملا عبدالعظیم مجتهد و ملا حبیب الله روحانی کاشتری به کسب علم و دانش و معرفت و علوم اسلامی پرداخت و مدتی را برای تکمیل آموخته‌هایش به اربیل عراق سفر کرد، به زبان عربی کامل تسلط داشت و در زمینه اصول و فقه امام شافعی به مرتبه والای استادی رسید. در سال 1313 با کسب اجازه افتاء و تدریس از استادش ملا حبیب الله روحانی که درجه علمی وی به تأیید وزارت معارف و اوقاف نیز رسیده بود بعنوان روحانی و امام جمعه و جماعت به راهنمایی و هدایت مردم اهتمام ورزید و درهمان سال به امر مقدس ازدواج هم اقدام کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و سه دختر می‌باشد. در کنار تدریس احکام و علوم قرآنی و اقامه نماز جمعه و جماعت پاسخگوی مسائل فقهی و شرعی مردم بود و از طریق کار در مزرعه و باغداری امرار معاش می‌کرد و بدینسان دیگران را به کار و تلاش تشویق می‌نمود. سال 1335 توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کرد و حج ابراهیمی را به جای آورد همواره خانه او مأمن و مأوای کسانی بود که برای حل مشکلاتشان به او رجوع می‌کردند و او با آغوش باز پذیرای آنان بود وکسی نا امید ازخانه او بیرون نمی‌آمد او همواره خودراخدمتگزار مردم می‌دانست و درکمال تواضع و فروتنی با مردم منطقه نشست و برخاست داشت. سال 1342 با تأسی از معمار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) انقلاب سفید را انقلاب سیاه می‌نامید و مردم را نسبت به مسائل روز آگاه می‌ساخت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به فعالیت خویش ادامه داد و برای عمران و آبادانی منطقه و تأمین نیازهای مردم با خدمتگزاران مردم در دستگاه‌های اجرایی همکاری می‌کرد و لحظه‌ای از کمک به مردم محروم روستا غافل نبود و سرانجام پس از عمری زندگی با عزت و خدمت صادقانه در شب تاسوعای حسینی شب هنگام گروهک‌های ضد انقلاب او را به همراه تنی چند از اهالی روستا بی دفاع دستگیر می‌نمایند و پس از سیزده روز اسارت و شکنجه در هشتم آبانماه سال 1362 در روستای گوریچه از توابع مریوان شربت گوارای شهادت را می‌نوشد و در سن 81 سالگی به آرزوی دیرینه‌اش که همانا شهادت در راه خدا بود دست یافت. 🌻🌻🌸🌸🌷🌷 @parcham_enghelab