🔻شهادت ایشون تقریبا از سه هفته پیش مسجل شده بود اما چون دسترسی به پیکر ایشون اماکن پذیر نبود بصورت رسمی اعلام نشد تا اینکه دیروز پیکر ایشون از زیر خروارها خاک و بتن بیرون کشیده و امروز اعلام رسمی شد.😔😔
🔹 داغ ایشون از داغ سیدحسن نصرالله برای محور مقاومت و نیروهای حزب الله بیشتر و دردناک تر هست.
🔻 با این حال، درسته که داغ داریم و غم تمام وجودمون رو فرا گرفته اما لباب امید داریم و انگیزه برای نابودی رژیم صهیونی
🔻 نکته:
👈 حزب الله برای جانشینی سیدحسن نصرالله چند جایگزین رو در طول سالهای گذشته پرورش داده که الحمدالله مابقی جانشینان ایشون زنده و در حال مدیریت و رهبری حزب الله در جنگ با رژیم صهیونی هستن. نگران اخلال در رهبری و مدیریت حزب الله نباشید. در طول سه هفته اخیر نیز همین عزیزان حزب الله رو مدیریت کردن
👈 حزب الله قائم به شخص نبوده و نیست. هر یک از رهبران و فرماندهان حزب الله هم برای چنین مواقعی چندین جانشین تربیت کرده اند که با شهادت هر یک، نیروی آموزش دیده و توانمند دیگری جایگزینش میشود.
◾️ افق نگاهتون رو با نگاه رهبری تنظیم کنید تا این درد و رنجها در درونش تبدیل به جوانه های امید و انگیزه بشه
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 روایتی از دیدار امروز خانواده شهیدان معصومه کرباسی و رضا عواضه با رهبر انقلاب
🖼 رضا و معصومه هم دوست داشتند در این دیدار باشند... البته هستند!
🔹️ظهر امروز سهشنبه دوم آبانماه، خانوادهی شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. شنبه ۲۸ مهرماه بود که در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به بیروت، دکتر رضا عواضه و همسر ایرانی او، معصومه کرباسی به شهادت رسیدند. از این زوج شهید پنج فرزند به یادگار مانده است. آنچه میخوانید بخشی از روایت این دیدار است که متن کامل آن به زودی در بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد:
📝 «مادرم مهندس کامپیوتر بود و پدرم دکترای این رشته را داشت. ضمناً پدر و مادرم علاقه خاصی به هم داشتند، آقا! حتی لحظهی شهادت هم دستشون توی دست هم بود!»
این جمله را مهدی هفده ساله در حالی که در نزدیکترین فاصله با آقا ایستاده میگوید. مهتدی چهارده ساله و زهرای ده ساله و محمد هشت ساله کنارش ایستادهاند. فاطمه سه ساله هم بغل مهتدی است. همهشان فرزندان شهید معصومه کرباسی و شهید رضا عواضهاند که چند روز پیش توسط پهپاد رژیم اسرائیل به شهادت رسیدند. چطوریاش را مهدی برای حضرت آقا تعریف میکند: «پهپاد اسرائیلی در منطقه جونیه آنها را شناسایی کرد و سه تا راکت به سمت ماشین آنها شلیک کرد که اصابت نکرد. پدرم زدند کنار. از ماشین پیاده شدند. دست مادرم را هم گرفتند و از ماشین پیاده کردند ولی پهپاد اونا رو دنبال کرد و الحمدلله، شکر خدا اونا رو شهید کردند!»
مفاهیم عمیقی را که میگوید، شاید خیلی از هم سن و سالهایش نتوانند درک کنند: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها... آقاجان! قطعاً اگه خدا این توانمندی رو در ما نمیدید، ما رو به این امتحان بزرگ مبتلا نمیکرد.»
آقا تأیید و اضافه میکنند که «اجر هم میدهد». مهدی به جای چفیه و انگشتر از آقا میخواهد که برای همه رزمندههای لبنان دعا کند.
... آقا سراغ پدر شهید رضا عواضه را میگیرند. مادرش به فارسی میگوید: «ایشون جراح قلب هستند و توی این شرایط جنگ در لبنان به حضورشون خیلی نیاز بود و نیومدند.»
خود مادرش ۴۷ سال پیش در ایران پزشکی خوانده و حالا استاد فارسی دانشگاهی در لبنان است. حرف دیگری نمیزند. ولی من از دلش خبر دارم! قبل از دیدار وقتی از او پرسیدم تا حالا آقا را از نزدیک دیدهاید یا نه، گفت: «یکی از آرزوهایم بوده ولی بیشتر از من، رضا و معصومه دوست داشتند ایشان را ببینند. الان میگویم کاش خودشان اینجا بودند.» مکثی میکند و میگوید: «البته هستند!»...
🖼 متن کامل این روایت به زودی در بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
💻 Farsi.Khamenei.ir