eitaa logo
🇮🇷رهرواט ع؎ق🇵🇞
389 دنؚال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
ؚسم‌رؚ‌المهدی❀ کاردیگری‌ازدست‌این‌خادم‌ØšÛŒ‌دست‌وٟاؚرمی‌آید؟ حالاکه‌رسیده‌ام‌ØšÙ‡‌ؚودنت حالاکه‌صاحؚ‌روزگارم‌؎ده‌ای حالاکه‌آرزوی‌؎یخ‌الا؊مه،سهم‌من‌؎ده‌است کا؎‌ؚتوانم"صادقانه"خدمتگزارت ؚا؎م🥺 کٟی؟حلالت‌هدف‌ما‌چیز‌دیگریست
م؎اهده در ایتا
دانلود
فعلا قاؚلیت ٟخ؎ رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمای؎ در ایتا
[ؚیست و هفت روز و یک لؚخند(:] زندگینامه ؎هید ؚاؚک نوری هریس✚🕊 هم کلاسی دوران آموز؎ی ا؎ می گرددتا یا کنار؎ ؚن؎یند یاؚن؎اند؎ کنار؎، ؚاؚک سر در قرآن دارد.صوت آرام؎ می ٟیچد توی گو؎ ؚغل دستی ا؎. داوودمهرورز هراز گاهی گردن می ک؎د سمت ؚاؚک ،همراه علی رضایی،چند ردیف جلوتر ن؎سته است،اما دل؎ چند ردیف عقؚتر کنار ؚاؚک مانده. حواس؎ می رود ØšÙ‡ چند ماه ٟی؎. ؚاؚک،روی صندلی جلو ن؎سته وداوود خیره مانده ؚود ØšÙ‡ ٟسری که موهای؎ را ؚا دقت ؎انه کرده ؚود ولؚاس؎ خو؎ سلیقه ؚودن؎ را داد می زد.ٟاکیزگی و؎یک ؚودن؎ ،لح؞ه ای داوود را ØšÙ‡ ØŽÚ© انداخته ؚود که یکی همین الان او را از مهمانی ؚردا؎ته ،آورده ون؎انده سر کلاس. ؚاؚک گردن کج کرده و داوودگردی صورتی را دیده ؚود که محاسنی یکدست ومرتؚ دا؎ت و کم سن وسال ؚود. ؚاؚا خو؎ تیٟ، تورو چه ØšÙ‡ اینجاها؟ ٟیوستگی اؚروی ؚاؚک ؚالا رفته، و لؚخند؎ ؚزرگتر ؎ده ؚود. خودت چرا اینجایی ٟیره مرد؟ چرا؟ ØšÙ‡ من میگی ٟیر مرد؟هنوز من رو ن؎ناخته ای،ٟسر! ده تای تورو حریف ام! و دوستی ؎ان ؚا همین چند کلمه ØŽÚ©Ù„ گرفته ؚود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
[ؚیست و هفت روز و یک لؚخند(:] زندگینامه ؎هید ؚاؚک نوری هریس✚🕊 حالا داوود از چند صندلی جلوتر،نگران ٟسریست که توی این چند ماه،متوجه مهرؚانی و وسعت قلؚ؎ ؎ده ؚود.صؚوری وکم حرفی ا؎ ؚارها ؚاعث ؎ده ؚود داوود ؚا او ؎وخی کند وسر ØšÙ‡ سر؎ ؚگذارد. حالا داوود حواس؎ ØšÙ‡ ٟسریست که از وقت حرکت اتوؚوس زیارت عا؎ورا در دست گرفته وگریه می کند. سرؚر می گرداند .سکوت کم کم توی اتوؚوس ٟهن می ؎ود. ؚعضی سرها راچسؚانده ØšÙ‡ ؎ی؎ه، ØšÙ‡ ؞اهر م؎غول تما؎ای رقص نورها در جاده اند. ؚرخی هم چ؎م ها را ؚسته اندو زیر Ù„Øš صلوات می فرستند. ودانه های تسؚیح،لای انگ؎ت؎ان میچرخد و صدای ریزی میدهد. چند نفری هم سر خم کرده روی ؎انه، و ØšÙ‡ خواؚ رفته اند. ؚاؚک کتاؚ را گرفته ؚالا،زیر نور کم جان سقف، هنوز زیارت عا؎ورا می خواند.ا؎ک های؎ توی ؚازی نورهای رنگارنگ،از چ؎م سُر میخورند. کنار دستی ا؎ طاقت نمی آورد،می کوؚد ØšÙ‡ ؎انه ی ؚاؚک،خود؎ را می ک؎د جلو، و خم می ؎ود سمت؎ تا صورت؎ را کامل ؚؚیند؛ چی ؎ده ؚاؚک؟نگران چیزی هستی؟ ؚاؚک دست می ک؎د روی چ؎مان؎ ،حالا مژه های؎ زیر این حجم از خیسی سنگین ؎ده وؚه هم چسؚیده اند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
[ؚیست و هفت روز و یک لؚخند(:] زندگینامه ؎هید ؚاؚک نوری هریس✚🕊 حس میکنم دیگه خونواده ام رو نمی ؚینم. ؎انه ا؎ توی م؎ت کنار دستی ف؎رده می ؎ود. این چه حرفیه ٟسر؟ من نگرانم خودم نیستم که ؛ نگران ٟدر ومادرم هستم. دوؚاره ا؎ک ها جاری می ؎ود.(السلام وعلیک یا ثارالله وؚن ثاره والوترالموتور)خیس می ؎ود. صدای زنگ تلفن،سنگینی سکوتی را که در اتوؚوس حاکم ؎ده می ؎کند.علی رضایی،ؚرای اینکه صدای؎ مزاحمتی ؚرای کسی ایجاد نکند،دست دور دهانه ی گو؎ی می گیرد.توی جای؎ جا ØšÙ‡ جا می ؎ود؛ گو؎ی را نزدیکتر می گیرد؛ گفتم که....از طرف دان؎گاه ماموریت دارم.نه، خانم! خیلی وقته جنگ تموم ؎ده،الان قراره اونجا دان؎گاه ؚسازن ومن هم ØšÙ‡ خاطر تجرؚه هام انتخاؚ ؎ده ام ؚرای رایزنی...... صدای انفجار خنده ی داوود مهرورز،خواؚ آلودگی اهالی اتوؚوس رامی ٟراند. علی رضایی،گو؎ی را ؚاعجله قطع میکند تا صدای خنده ؚاعث ØŽÚ© همسر؎ ن؎ود .داوود همچنان کنایه گو می خندد؛ رایزنی؟دان؎گاه؟ آسمان کم کم رو ØšÙ‡ سٟیدی می رود.از دور،ؚرج آزادی،ٟیچیده در ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313
•••|؎ؚِ‌ عملیات تا Ú©ÚŸ فهمیدن‌ ࢪمزِ‌ عملیات 'یااؚوالفضل' هست؎، قُمقُمہ ها؎ون‌ ࢪو خالۍ ڪࢪدن... تا‌ ؚا‌ لؚِ‌ تِ؎نڟ ؚزنند‌ ؚہ دل‌ِ د؎من . . :) - اے ڪا؎‌ یڟ ذࢪڟ ؎ؚیه؎ون‌ ؚا؎یم‌ ،🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•‌• ↻♥ ↯ ⇹@rahrovaneshg313