رفقایی که برنامه اینستاگرام دارین . شما هم میتونی تو جهاد تبیین شرکت کنین ...برای مثال همین پست هایی که تولید کنندش آمریکا و اسقاطیلن کامنت هایی گذاشته میشه که وظیفمون اینه که جوابشونو بدیم
و شک نکنین که همشون به دست این شیاطین رصد میشه و باعث میشه از یخ روی جای سوختگی استفاده کنن 😉😎
🇮🇷رهرواט عشق🇵🇸
این کامنتم واسه پست ایران اینترنشنالِ که بعد ۶.۷ تا جواب دادن .
از کامنت گزاشتن محدودم کرد 😂
تو چه کردی
که وقتی به نامت میرسیم،
دل آرام میگیرد ...
دهان خوشبو میشود ...
غم از یاد میرود ...
و یک دنیا جان میگیریم ...
سلام حضرت صاحب دلم
امام عصر علیه السلام
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#امام_زمان #تنها_ترین
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_۵۳
وقتی میگفتم «وقت ندارم...»،برنامه رو لغو میکرد تا زمانی که وقت من خالی بشه.
وقت هوایی که داشتم سخنرانی میکردم، نگاهم که بهش میخورد، میدیدم با دقت داره گوش میکنه.
من اون عشق و افتخار یه پسر به پدرش رو بارها و بارها تو چشم های بابک دیدم...همیشه به خواهر و برادرهاش میگفت «باید خیلی هوای بابا رو داشته باشیم.اون خیلی زحمت مارو کشیده.بهترین وضعیت رو برای پیشرفت ما فراهم کرده.».
فقط برای خانواده مسئولیت پذیر نبود.در هر زمینه و حرفه ای که کاری از دستش بر میاومد، دریغ نمیکرد و با جون و دل انجامش میداد.
یادم میاد به بار ، پدر یکی از دوستانش ، بهم زنگ زد و گفت «وضع و اوضاع پسرم ، بدجوری به هم ریخته ! به من و خانواده اش هم هیچ چی نمیگه ! هر لحظه منتظرم خبرِ خودکشیش رو بهم بدن.».
من زنگ زدم به بابک و گفتم «بابک ، از فلانی خبر داری ؟.»
گفت «والا کمی درگیر درس و کار شده ام؛ازش بی خبر مونده ام .».
خلاصه ، موضوع رو بهش گفتم.
بابک با عجله گفت «باشه ، بابا!من الان میرم پیشش.».
شب که اومد خونه ، ازش پرسیدم «چی شد؟.»
گفت«قرار شد یه ده بیست روزی رو کلا با هم باشیم تا ببینم چی میشه.
به گمونم از نظر اقتصادی خیلی تحت فشاره.».
چند روز بعد اومد و گفت «بابا، اگه بتونیم برای این بنده خدا یه وامی جور کنیم تا یه ماشینی بخره و مشغول کار بشه ، از این وضعیت در می آد.
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_۵۴
براش کاری بکنی؟گفتم: آره، وامش رو من جور میکنم.خلاصه خیلی از کارها ودوندگی های وامش رو بارک انجام داد.وتا وقتی که مشکل دوستش حل نشدآروم نگرفت.
مادر،گره روسری اش را محکم تر میکندویک شکلات می دهد دستم دهانمان پر از طعم چای لاهیجان میشود.هر دو درسکوت زل زده اندبه در ودیوار خانه شان که عکس های بابک را با افتخاربر سینه شان چسبانده اند.مادر،نگاه از دیوار برمیدارد:
این ها برای ستاد مغازه کرایه کرده بودن.صاحب مغازه گفته بود فردای روزی
که کار ستاد تموم می شه،باید مغازه رو تحویل بدید.صبح بیدار شدم ودیدم
تو حیاط، رو ایوون،پر از وسایله؛میز،صندلی،بلندگو.....بابک،هر چی رو برای دفتر ستادشون برده بودن،شبونه وتنهایی با پراید آورده بودخونه.تا اذان صبح،هی میرفته و بار میزده و می آورده خونه بی صدا خالی میکرده.دلش نیومده بود کسی رو هم بیدار کنه.بهش گفتم: خوب، میزاشتی صبح می آوردی ؛ گفت:نه به صاحب مغازه قول داده بودیم.
پدر،سرش را چندین بار به نشانه تایید تکان میدهد.
محال بود حرفی بزنه وقولی بده وبهش عمل نکنه.
دوباره سکوت میشود.دوباره چای میخوریم.حس میکنم چای میرود توی دهانمان، وبعد که سرازیر میشود محکم میخورد به
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_۵۵
یه چیز سفت هر آن امکان دارد بترکد.نمیتوانم به چشم شان نگاه کنم.حس میکنم این بغض ،این خیسی چشم که کم کم میرود سرازیر شود تقصیر من است.
رج های قالی را میشمارم؛از زانوی خودم تا نوک انگشت مادر؛از شست پای مادر تا متکا گلوله شده زیر دست پدر.
تو اوج شلوغی ستاد بودکه بهم گفتن بابک میخاد بره اعتکاف. گفتم: مگه میشه؟همه ی کار ها رو دوش بابکه....
برادرو عموش رفتن باهاش صحبت کردن وگفتن که صلاح نیست تو این حجم کار، سه روز نباشی؛سال دیگه میری.
بابک هم یه نگاهی بهشون میکنه ومیگه : شما میتونید تضمین کنید که من تا سال دیگه زنده ام؟اون ها هم که این جواب بابک را میشنون،فقط سرشونو میندازن پایین.
سعی میکنم بابک را در آن لحظه تجسم کنم. با همان لبخند وآرامش،بین عمو وبرادرش که نگران کارها هستند،ایستاده ودنبال تضمینی برای بودنش تا سال دیگر است.آرامش را میشود در همین جملاتی که از او نقل شده،حس کرد.انگار میدانست که سال دیگری وجود ندارد؛انگار به رفتنش مطمئن بود،و برای اولین بار،از مسئولیتی که بر عهده اش گذاشته بودند،چند روزی شانه خالی کرد به کار مهم ترش برسد. بابک میدانست عازم سفر است؛ سفری که
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313